قرآن هدایتگر است

وبلاگ قرآن هدایتگر است، وبلاگ اهل سنت و جماعت است که در زمینه ترویج عقیده اهل سنت و پاسخ به شبهات شیعه و اسلام ستیزان فعالیت دارد

قرآن هدایتگر است

قرآن هدایتگر است
قرآن هدایتگر است وبلاگ قرآن هدایتگر است، وبلاگ اهل سنت و جماعت است که در زمینه ترویج عقیده اهل سنت و پاسخ به شبهات شیعه و اسلام ستیزان فعالیت دارد

چرا با اینکه مشرکان مکه به الله اعتقاد داشتند مشرک نامیده شده اند

 
 
 

بسم الله الرحمن الرحیم

چرا با اینکه مشرکان مکه به الله اعتقاد داشتند مشرک نامیده شده اند

 

بسیاری افکار اشتباهی در مورد مشرکان مکه دارند و از ابتدا اینطور تعلیم دیده اند که مشرکان مکه چون 1400 سال پیش زندگی می کردند، انسان های احمقی بوده اند که بت را خدا و خالق می پنداشتند. اما این تصور کاملا اشتباه است. لازم نیست برای رد این فکر غلط به کتاب های تاریخی زیادی مراجعه کنید، بلکه اگر خود قرآن را باز کنید، بروشنی می بینید که این عقیده در تضاد با قرآن، پس مردود است.

برای هر بحث فقط یک آیه ذکر شده تا مقاله بیش از حد طولانی نشود ولی امکان دارد آیات تکمیلی، در ویرایش های بعدی مقاله به آن اضافه گردد.

 

شروع بحث

از جمله بت های مشرکان مکه: ودّ، سواع، یغوث، یعوق، نسر، (سوره نوح آیه 23) لات، عزّی، مناه (سوره نجم آیات 19 و20) و بعل (سوره صافات آیه 125) بودند.

وُدّ، نزد طایفه کلب

سُواع، نزد طایفه هُذیل در ینبع

یغوث، نزد طایفه مذحج و اهل جُرش

یعوق، نزد طایفه خیوان در صنعا

نسر،  نزد قبیله حمیر. (متعلق به اعراب جنوبی)

بعل، نزد قبیله الیاس.  (متعلق به اعراب شمالی)

لات، نزد طایفه بنیثقیف در طائف

عُزّی،  نزد قریش در مکه

مناه، نزد اوس و خزرج در مدینه

هُبل، نزد قریش در مکه که بت بزرگی بوده است.

مشرکان مکه این بت ها را برای قرب و نزدیکی به خدای خدایان، یعنی الله عبادت می کردند. آنها خود را پیرو آیین ابراهیم می دانستند.

وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ

و آنها که جز او را اولیای خود گرفتند دلیلشان این بود که: این ها را عبادت نمی کنیم مگر بخاطر این که ما را به خداوند نزدیک کنند

سوره زمر آیه 3

کلمه ی الله متشکل از "ال" و "اله" است و این نشان دهنده آن است که الله یعنی خدای خالق همه چیز برای آن ها شناخته شده بوده است. چون وقتی اله با "ال" در ابتدا آمد، به آن معنی است که این اسم برای آنها شناخته شده است

برای جلب رضایت بت ها (اشخاص) هم قربانی می کردند، تا رضایت آنها را جلب کنند، و از آنها بخواهند که نزد الله شفاعت شان کنند.

منبع: كتاب الاصنام ابن كلبي، ترجمهء يوسف فضائي (عطائي، 1348)

از جمله شترانی که برای جلب رضایت بت ها (اشخاص) قربانی می کردند و در قرآن به آنها نیز اشاره شده: «بحیره» «سائبه» «وصیله» و «حام» بودند.

مَا جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحِيرَةٍ وَلَا سَائِبَةٍ وَلَا وَصِيلَةٍ وَلَا حَامٍ ۙ وَلَٰكِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ ۖ وَأَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ

قرار نداده است خدا «بحیره» و نه «سائبه» و نه «وصیله» و نه «حامی» اما آنان که کفر ورزیدند، بر خدا دروغ می بندند و بیشترشان درنمی‌یابند

سوره مائده آیه 103

آنها معتقد بودند که الله روزی شان را میدهد، الله، خدای خدایان خالق آنها و هر چیز دیگر است و مالک هر چیزی است، الله تنها کسی است که می میراند و زنده می کند، و الله تنها کسی است که امور را تدبیر می کند

قُلْ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أَمَّنْ يَمْلِكُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَمَنْ يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَيُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَمَنْ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ ۚ فَسَيَقُولُونَ اللَّهُ ۚ فَقُلْ أَفَلَا تَتَّقُونَ

بگو: «چه کسی شما را از آسمان و زمین روزی می‌دهد؟ یا چه کسی مالک (و خالق) گوش و چشمهاست؟ و چه کسی زنده را از مرده، و مرده را از زنده بیرون می‌آورد؟ و چه کسی امور (جهان) را تدبیر می‌کند؟» پس خواهند گفت: الله، بگو: «پس چرا تقوا پیشه نمی‌کنید (و از خدا نمی‌ترسید)؟

سوره ی یونس آیه 31

وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ ۚ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ ۚ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ

و هرگاه از آنان سؤال کنی: «چه کسی آسمانها و زمین را آفریده است؟» مسلّماً می‌گویند: «اللّه»، بگو: «الحمد للّه (که خود شما معترفید)!» ولی بیشتر آنان نمی‌دانند

سوره لقمان آیه 25

آنها معتقد بودند الله همه چیز را خلق کرد سپس خلق را به حال خود رها نمود در واقع الله بیکار شد (این تفکر برگرفته از تفکرات قوم یهود در مورد خداست که همین حرف را میزدند). فقط گهگاهی خشمش (طوفان و سیل و مرض و...) نمودار میشد، در این صورت برای فروکش کردن خشم الله به بت هایشان متوسل می شدند و برای جلب رضایت بت ها برایشان قربانی می کردند؛ تا بت ها نزد خدا شفاعت شان کنند و الله آنها را از گرفتاری نجات دهد.

بعبارتی عبادات مخصوص الله (قربانی و...) را برای بت ها نیز بکار می بردند ولی عبادت شان در خانه خدا (کعبه)، سوت کشیدن و کف زدن بود

وَمَا كَانَ صَلَاتُهُمْ عِنْدَ الْبَيْتِ إِلَّا مُكَاءً وَتَصْدِيَةً ۚ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ

و نمازشان در خانه [خدا] جز سوت كشيدن و كف زدن نبود. پس به سزاى آنكه كفر مى‌ورزيديد، اين عذاب را بچشيد

سوره انفال آیه 35

دعاکردن، خواندن، طواف، سجده، قربانی و... در کل همه ی اعمال عبادی، فقط مخصوص ذات پاک الله هست ولی آنها تمام این عبادت ها را برای بت هایشان نیز بکار می بردند، شرک شان همین بود! شرک شان این بود عباداتی را که فقط مخصوص الله بود، به شراکت برای کسان دیگری هم به کار میبردند، این یعنی شریک قرار دادن برای الله، در عبادت

شرک در نظر شما شاید فقط این باشد که به الله اعتقاد نداشته باشی یا کس دیگری را عبادت کنی یا معتقد باشی کسی دیگر در کنار اعتقاد به الله، خداست!، ولی مشرکان مکه، هرگز این اعتقاد را نداشتند بلکه ضمن اعتقاد به الله عبادت مخصوص او را برای بت هایشان هم انجام میدادند.

خواندن و صدا زدن عبادتی است فقط مخصوص الله، و هر کس جز خدا را به فریاد بطلبد و دعا کند، یعنی برای او در عبادت شریک قایل شده است

قُلْ إِنَّمَا أَدْعُو رَبِّي وَلَا أُشْرِكُ بِهِ أَحَدًا

بگو: «من تنها پروردگار خود را مى‌خوانم و كسى را با او شريك نمى‌گردانم

سوره جن آیه 20

مشرکان مکه هرگز بت را خدای یکتا نمی دانستند تا او را لایق ستایش بدانند، برای همین بود وقتی رسول در اوایل مبعوث شدنش به آنها گفت: مراسم های عبادی ای که در مکه برگزار می کنید، در حقیقت عبادت بت ها هست نه عبادت الله

واکنش شدید مکیان را در برداشت، چون محمد از دید خودشان، به آنها تهمت شرک وارد کرده بود در حالیکه آنها نه خود را مشرک به الله می پنداشتند و نه بت ها را خدا می دانستند! و اگر کسی به آنها می گفت: "بت ها را عبادتی می کنید که فقط مخصوص الله است، این شرک است" عصبانی می شدند. مثل گمراهان امروزی که خود را مسلمان می دانند و قبول نمی کنند که خواندن غیر الله، از نگاه قرآن شرک است! و می گویند: " ما بجای الله نمی خوانیم بلکه برای قرب به الله وسیله قرار میدهیم" اتفاقا مشرکان مکه نیز همین را می گفتند

﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى

«اينها را عبادت نمیکنیم مگر بخاطر اينكه ما را به الله نزديك كنند».

کاری که مکیان می کردند، فقط این بود: آن بت ها تندیس افرادی بود که وفات یافته و در نزد خدا بودند، آنها از اشخاص مرده، تندیس ساخته بودند تا احساس نزدیکی بهتر و بیشتری داشته باشند. معتقد بودند الله تقدیرشان را نوشته و آنها را به حال خود رها کرده است، برای همین برای جلب رضایت الله و تغییر سرنوشت نوشته شده، به کسانی دیگر متمایل شدند و اعمال عبادی مخصوص الله را بخاطر جلب رضایت آن بندگان، برای آنها انجام میدادند، تا آنها را خوشحال کنند و در عوض آنها نیز چون مقرب الله هستند، شفیع شان نزد الله شوند

آنها چون معتقد بودند ملائكه در آسمان پنهان اند و آنها را با زيباترين صورت تصور مي کردند، پس گفتند: ما پيكره ملائكه را بر زمين مي سازيم و بر اينها قرباني مي گذرانيم. این به آن دلیل بود که مکیان ملائكه و ستارگان و... را نزديكترين اجسام به خدا هستند، پس از اين رو ملائکه و ستارگان و... مورد تعظيم و پرستش قرار گرفتند، سپس بت ساخته شد.

اما داستان بت پرستی و شروع آن از چه قرار است؟

 

برمیگردیم به آغاز خلقت

وقتی آدم (درود الله بر او باد) درگذشت فرزندان "شيث بن آدم" جسدش را در كوهستان هند، همان جا كه آدم از بهشت فرود آمد، دفن کردند و فرزندان شيث براي بزرگداشت آدم به آنجا میرفتند براي او از خدا طلب رحمت مي كردند.

تا آنكه يكي از فرزندان قابيل گفت:‌ بني شيث بتي دارند كه دورش مي گردند ما چرا نداريم؟ پس بتي براي فرزندان قابيل تراشيد و آن نخستين كس بود كه چنين كاري كرد.

بعد ها «ودّ، سواع، يغوث، يعوق و نسر» بنده گان صالح خدا و یکتا پرستانی بودن كه همگي در يك ماه درگذشتند و باعث اندوه شديد نزديكانشان شدند. يكي از اولاد قابيل به ايشان گفت: اگر مي خواهيد پنج پيكرة نظير آنها برايتان بسازم؛ اما نمي توانم در آنها روح بدمم. گفتند: اين كار را بكن. پس پنج بت به شكل آن مرده ها ساخت و هر كدام از آن طايفه مي آمدند و آن بتها را كه به يادگار نزديكان وخويشاوندانشان ساخته بود بزرگداشت و طواف مي كردند.

آنها ابتدا این بزرگداشت را برای تسکین غم از دست دادن عزیزانشان انجام میدادند بدين گونه يك نسل گذشت و در نسلِ دوم آن بزرگداشت بيشتر شد

تا در نسل سوم گفتند: همانا اينان كه مورد احترام و تعظيم پيشينان بودند از آن جهت است كه مي توانند نزد خدا شفاعت كنند، پس شروع به پرستشِ آن مجسمه ها كردند

در حالی که این فکر شیطانی درست نبود و فقط ناشی از ظن و گمان آنها بود، نیاکان آنها بزرگداشت میگرفتند، فقط به خاطر تسکین غم از دست دادن عزیزانشان، و هرگز از آنها طلب شفاعت نمیکردند

تا بعد ها ادريس عليه السلام آنان را از كفر منع فرموده و به خدا پرستي فرا خواند، اما تكذيبش كردند و بت پرستي همچنان شدت مي يافت تا دوران نوح (عليه السلام) رسيد و او در سن چهار صد و هشتاد سالگي به نبوت مبعوث شد و مدت صد و بيست سال آن قوم را به خدا پرستي خواند.

سركشي نمودند.

تا خداوند امر كرد كه نوح (عليه السلام) كشتي بسازد و در ششصد سالگي آن كشتي را تمام كرد و سوار شد و طوفان رخ داد، پس همگی غرق شدند. آن بتها را آب جا به جا كرد تا در سرزمين جدّه افتادند و چون آب فرو نشست آن بتها در ساحل ماندند و باد رويشان را پوشانيد. عمرو بن لحي كاهن مكنّي به ابو ثمامه جني داشت بدو گفت:‌ «به سعادت و سلام زود برو و چند بت در جده هست به تهامه بيار و عرب را به عبادت آنها بخوان». عمرو به جده رفت و آن بتها را از كف رودخانه پيدا كرد و در مراسم حج حضور يافته عرب را به عبادت آن بتها فرا خواند. عوف بن عذرة بن زيد اللات دعوت عمرو را اجابت كرد و او برايش «ود» را تحويل داد و او آن را با خود برد و در وادي قرى در منطقه دومة الجندل قرار داد و پسر خود را «عبد ود» نامگذاري كرد و او اولين شخصي بود به اين اسم ناميده مي شد و سپس عمرو پسرش (عوف) را نگهبان آن تعيين كرد و اولادهايش نسل به نسل به آن گرويده بودند تا آنكه اسلام آمد و نابودش كرد.

پيامبر (صلى الله عليه وسلم) بعد از جنگ تبوك خالد را مأمور كرد كه برود «وَد» را بشكند، اولاد عامر و عبدود مانع بودند. خالد با آنها جنگيد و بتها را از بين برد و يكي از اولاد «عبد ود» كه قطن بن سريح نام داشت آن روز كشته شد و مادرش نيز خود را روي جسد او انداخت و مرد.

كلبي گويد: از مالك بن حارثه پرسيدم «وَدّ» چه جور بود؟ گفت: ‌پيكرة مردي بود خيلي درشت اندام، نقش و انگار كرده، با دو حُلّه كه يكي را ازار كرده بود و يكي را ردا؛ شمشيري به كمر بسته و كماني به دوش افكنده، پيش رويش پرچم و جعبة تيري.

از قديمي ترين بتهاي عرب «مناة» است كه بر ساحل دريا در قديد ميان مكه و مدينه نصب شده بود و مورد احترام همة اعراب و اوس و خزرج و ساكنان مدينه و مكه و اطراف آن بود و براي آن ذبيحه وقرباني مي گذراندند. و آورده اند كه اوس و خزرج و پيروان آنها از مردم يثرب و غيره پس از انجام حج همراه ديگر حاجيان در مواقف توقف مي نمودند اما سرشان را نمي تراشيدند و چون حركت مي كردند نزد «مناة» آمده آنجا سر مي تراشيدند وتوقف مي نمودند و حج خود را جز بدين گونه كامل و تمام مي انگاشتند. بت «مناة» متعلق به هذيل و خزاعه بود و پيغمبر (صلى الله عليه وسلم) در سال فتح مكه علي (رضي الله عنه) را فرستاد كه آن را منهدم كرد.

بعد از «مناة» و تازه تر از آن، بت «لات» بود در طائف، و آن صخرة بلندي (يا: چهار گوشي) بوده است و متوليان آن از ثقيف بودند و بنايي بالاي آن ساخته بودند. و قريش و ديگر عربها آن بت را بزرگ مي داشتند، چنانكه ميان اعراب جاهلي به اسامي «زيد اللات» و «تيم اللات» بر مي خوريم. و محل آن معبد در جاي منارة چپ فعلي مسجد طائف ]‌در زمان ابن الكلبي[ بوده است. پس از اسلام، پيغمبر (صلى الله عليه وسلم) مغيرة بن شعبه (رضی الله عنه) را فرستاد بت را شكست و بتخانه را آتش زد.

سپس پرستش «عُزّي» (كه تازه تر از لات بود) باب شد و نخستين كسي كه آن را پرستيد ظالم بن اسعد بود. بتخانة عزي در وادي «نخلة الشامية» قرار داشت و عربان از ميان آن صدا مي شنيدند.

از ابن عباس (رضی الله عنهما) روايت است كه «عزّي» شيطان مادينه اي بوده كه نزد سه درخت در وادي «نخلة» ظاهر مي شد. پيغمبر (صلى الله عليه وسلم) بعد از فتح مكه خالد بن وليد (رضی الله عنه) را به نخله فرستاد و فرمود: در آنجا سه درخت مي بيني، اولي را قطع كن. او رفت و درخت اول را قطع كرد و آمد پيغمبر (صلى الله عليه وسلم) فرمود:‌ آيا چيزي ديد؟ گفت: نه. حضرت فرمود: برو و درخت دوم را قطع كن، رفت و قطع كرد و باز آمد فرمود: آيا چيزي ديدي؟ گفت:‌ نه. فرمود: پس برو سومي را قطع كن خالد به نخله رفت و خواست درخت سوم را قطع كند كه در آنجا ماده جنّي را ديد؛ با موي پريشان دست بر شانه گذاشته دندان بر هم مي سايد و پشت سر آن ماده جن، ديبه سلمي كه متولي آن بت بود ايستاده، خالد (رضی الله عنه) چنين خواند:‌ اي عزي تو را تقديس نمي كنم بلكه بر تو كفر مي ورزم، كه مي بينم الله تو را خوار كرده است.

پس سر آن ماده جن را با شمشير شكافت، كه تبديل به خاكستر شد، سپس درخت سوم را قطع كرد و ديبه سَلمي را هم كشت و نزد پيغمبر (صلى الله عليه وسلم) بازگشت. ماجرا را گزارش داد حضرت فرمود: «اين بود عزي، وعرب بعد از اين عزي نخواهد داشت و نخواهد پرستيد» .

براي آشنايي با تحليل و تبيين موجز و درعين حال جامعي از عقايد ديني اعراب جاهلي رك: تاريخ ادبي عرب (العصر الجاهلي)، شوقي ضيف، ترجمهء عليرضا ذكاوتي قراگزلو، امير كبير 1364، ص 98 الي 106.-م.

 

با توجه به آیات قرآن، مشرکان مکه "لات-مناه-عزی" را نمادی از فرشتگان می پنداشتند، و فرشتگان را نیز دخترانی تصور میکردند که مقرب درگاه الله هستند. به همین دلیل در تصوراتشان پیکره آنها را ترسیم کرده و سپس تندیس آنها را ساختند و بنا بر آیه 3 سوره زمر از آنها طلب شفاعت می کردند

سوره نجم آیات 19 تا 21

أَفَرَأَيْتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّىٰ

به من خبر دهيد از لات و عزّى،(53:19)

وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَىٰ

و منات آن سومين ديگر،(53:20)

أَلَكُمُ الذَّكَرُ وَلَهُ الْأُنْثَىٰ

آيا [به خيالتان‌] براى شما پسر است و براى او دختر؟(53:21)

 

چون اولاد اسماعيل در مكه زياد شدند به طوري كه مكه را پُر كردند و عماليق را آز آنجا راندند، مكه برايشان تنگ شد و جنگ و خصومت بين خودشان رخ داد و بعضي، بعضي ديگر را بيرون كردند. پس در جستجوي معاش به سرزمينها پراكنده شدند و هر كدام از آنها كه از مكه بيرون مي رفت تكه اي از سنگهاي حرم به همراه مي بُرد تا حرمت مكه را حفظ كرده باشد و هر جا ساكن مي شد آن سنگ را نصب مي كرد و به ياد كعبه دور آن طواف مي نمود، و نيز همه ساله مكه و كعبه را زيارت مي كردند. تا آنكه دين اصلي فراموش شد و بت پرست گرديدند، با اين حال بقايايي از آيين ابراهيم و اسماعيل از قبيل بزرگداشتِ خانة كعبه و طواف آن و حج، عمره و توقف در عرفه و مزدلفه و اهداي قرباني و لبيك بر كشيدن در حج و بلند گفتن نام خدا هنگام ذبح قرباني در آيين جاهليان باقي مانده بود.

مشرکان چنين لبيك مي گفتند: لبيك اللهم لبيك، لبيك لا شريك لك إلا شريكا هو لك تملكه وما ملك.

یعنی: لبيك پروردگارا لبیک. شريكى براي تو نيست!، مگر آن شريكى كه خودت اختیار کرده اى!، و تو مالك او و مالك هر چه ملك او هستی!

مشرکان معتقد بودند که از لات و.. شفاعت می کنند و... آن هم به اذن الله! این عینا اعتقاد گمراهان امروزی است که هر صفتی که دوست داشته باشند و هوای نفس شان بپسندد را به ... نسبت می دهند و تنها دلیل شان هم این است که آن به اذن الله بوده است! این گونه دین الله را بر مبنای میل خود تفسیر کردن، دقیقا یعنی الله را به سخره گرفتن

گمراهان امروزی مثل مشرکان هرگز نمی گویند و معتقد هم نیستند که فلان شخص خداست، یا مستقل از خدا عمل می کند، بلکه مانند شعار مکیان (لبیک اللهم...) معتقدند که به اذن الله است هر چه که انجام می دهد، خدا بالاتر از اوست ولی به اذن خدا او می تواند فلان کار را انجام دهد!

هم مشرکان مکه و هم گمراهان امروزی، جفت شان اله های خود را مخلوق می دانند. جفت شان معتقدند، که باید برای قرب به الله به آنها که بندگان صالح اویند متوسل شد. هر دو برای جلب نعمت خدا و دفع بلاها، به بنده های صالح خدا متوسل می شوند

لطفا فریب این استدلالات سخیف و خارج از دایره عقل و بدور از هر گونه سند را نخورید! آنها با این حیلمه که مثلا: مگر الله قدرت انجام فلان کار را ندارد، سعی می کنند بدون ارائه دلیلی بگویند که وقتی عیسی از زنی باکره متولد شد، پس ... ما هم می شود که از زن باکره متولد بشوند!!! این تمام استدلال آنان است که به دیگر حوضه ها و بحث ها نیز تعمیم می دهند. عزیزان! اینکه الله قادر به انجام کاری هست، هیچ ایمان داری در این شکی ندارد. ولی این مهم است که آیا الله اراده فرموده آن کار را انجام دهد؟ آیا دلیلی هست؟ اینکه الله می تواند از زن باکره بچه را در شکمش بوجود بیاورد شکی نیست، ولی برای این که عیسی این گونه بدنیا آمده دلیل قرآنی هست، اما آیا صحیح است هر بی خردی بنا به این دلیل بگوید فلانی هم از مادری باکره بدنیا آمده؟ به چه دلیل؟ بدلیل اینکه عیسی اینگونه بدنیا آمده؟ این منطق است؟ آیا الله همان طور که مستقیما اذن فرموده که برای قرب به من جهاد کنید آیا مستقیما اذن فرموده که از لات و... شفاعت بخواهید؟ آیا الله امر فرموده که لات و... وسیله، برای قرب به من هستند؟

اگر به گمراهان امروزی و مشرکان مکه بگویید که اله هایتان را عبادت خدایی می کنید، با شدیدترین لحن ممکن جواب تان را میدهند که: ما هرگز بجای خدا عبادتشان نمی کنیم. در صورتی که اصلا مهم نیست شما این عمل تان را عبادت بدانید یا نه! مهم آن است که به فریاد طلبیدن کسی غیر الله، بدلیل اینکه آنکس نمی شنود و نمی تواند حاجتی از کسی برآورده کند، شریک قرار دادن او کنار الله است حتی اگر شما ادعا کنی که من بعنوان شریک نخوانده ام.

درواقع مهم نیست که شما وقتی با کسی جروبحث میکنی و کار به کتک کاری منجر می شود؛ بگویی من با او دعوا نمی کردم، فقط با صدای بلند حرف میزدیم چون حرفم را متوجه نمی شد خواستم متوجه اش کنم! یعنی مهم نیست شما روی کارتان چه اسمی می گذارید. همانطور که دعوا تعریف شده است، عبادت و دعا کردن هم تعریف شده هستند.

 

توجه: این مقاله هنوز به پایان نرسیده است

در آینده مطالبی به آن اضافه می گردد.

 


برچسب‌ها: توسل, شيعه, عبادت, اهل سنت, خواندن غیر الله, قرآن هدایتگر است, خواندن غیر الله, شرک

تاريخ : شنبه 4 ارديبهشت 1395 | 4:40 | نویسنده : قرآن هدایتگر است |

شرک یعنی وارد کردن کسی را در عباداتی که مخصوص الله است

 
 
 

بسم الله الرحمن الرحیم

شرک یعنی وارد کردن کسی را در عباداتی که مخصوص الله است

 

دوست عزیزی که این مطلب را میخوانی، من دشمن تو نیستم، من دشمن شیطانی هستم که در قلب پاک تو پنهان شده و نقاب دین به چهره زده است!

فرق جاهل و احمق در این است که جاهل نمی داند، ندانستن عیب نیست، ولی احمق نمی خواهد یا نمی تواند بفهمد. اگر نتواند باز هم عیبی نیست ولی وای بر آنان که نمی خواهند بدانند. دوزخیان همین ها هستند.

مهم نیست عقیده شما چیست، ما معمولا عقل سلیم را تنها از آن کسانی می دانیم که با نظرات ما موافقت می کنند

( لاروشفوکو)

می توان به یک روسپی فرهنگ آموخت، اما ممکن نیست بتوان او را وادار به اندیشیدن کرد!

(درثی پارکر )

اعتقاد و باور گمراهان در مورد "توسل به بندگان وفات یافته" سه نوع است:

دسته اول که بشدت افراطی هستند مستقیما حاجت شان را از بنده های صالح خدا میخواهند. این دسته برای بندگان قدرتی قایل هستند و معتقدند که باید مستقیما از بنده خواست چون آنها می توانند عطا کنند.

 به "ایمان" رسیده اند که آن بنده میتواند آنها را اجابت کند، باور دارند که عطای بنده مثل عطای خداست، و میگویند:

یا ...، من را از این گرفتاری نجات بده! یا ... فلان مشکلم را حل کن! یا ... مادر مریضم را شفا بده!

خطاب شان مستقیما به بندگان است و الله در این میان جایی ندارد و فراموش شده است. این دسته "سوپر مشرک" هستند. این نوع از افراطی های گمراه، دقیقا بنده را مثل خدا روزی دهنده میدانند، در حالی که روزی تمام بندگان بر عهده الله است و الله تنها کسی است که روزی می دهد

دسته دوم از گمراهان بسیار جالب تر هستند. این دسته خودشان را با ترجمه هایی کاملا اشتباه از قرآن مانند؛ ترجمه الهی قمشه ای ترجمه انصاریان  متقاعد کرده و گول میزنند و تصور می کنند قرآن عربی همان را می گوید که در ترجمه فارسی آن نوشته شده است. این دسته چوب اعتمادشان را می خورند. در صورتی که در این ترجمه های کاملا تحریف شده، اینطور آورده شده که مشرکان مکه بت را خدای خود می دانستند! اما قرآن هرگز این را نمی گوید و این ترجمه ها کاملا برعکس متن عربی نوشته و بعبارتی تحریف شده اند.

مشرکان مکه "هرگز" خدایشان بت نبود! این آیه را از قرآن تان بخوانید تا بدانید مشرکان مکه معتقد به الله بودند:

وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ ۚ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ ۚ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ

و هرگاه از آنان سؤال کنی: چه کسی آسمانها و زمین را آفریده است؟ مسلّماً می‌گویند: «اللّه»، بگو: «الحمد للّه (که خود شما معترفید) ولی بیشتر آنان نمی‌دانند

سوره لقمان آیه 25

این دسته از گمراهان امروزی بیشتر از این دست گفته ها دارند و می گویند: یا... برای من نزد الله واسطه شو که حاجتم برآورده شود.

این دسته تصور می کنند که با این عمل از دسته اول متمایز هستند در صورتی که اینطور نیست، چون این دسته نیز با وجود این که مستقیما از بنده نمی خواهند، ولی همچنان مورد خطاب شان به بنده است. یعنی به بنده می گویند که به خدا بگوید! خطابشان همچنان با بنده است و نه الله.

دسته سوم از گمراهان، الله را به بنده ها قسم میدهند! با این که عمل این دسته نسبت به دو دسته اول موجه تر است و تا حدودی قابل قبول است، ولی همچنان خالی از اشکال نیست، سوال اینجاست که مگر بنده در شان الله است و با او قابل مقایسه است که الله بخاطر این که شما او را قسم به بنده داده باشی، به خواسته تو تن بدهد؟ سبحانک یا الله! الله را فقط باید به ذات اقدس خودش قسم داد، ولاغیر. مثلا باید گفت: یا رحمان ارحمنی!

قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَٰنَ ۖ أَيًّا مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى

بگو: ««اللّه» را بخوانید یا «رحمان» را، هر کدام را بخوانید، (ذات پاکش یکی است؛ و) برای او بهترین نامهاست

سوره اسراء آیه 10

ذکر این نکته ضروری است که دسته سوم زیاد مورد بحث ما نیست چون عمل آنها تا حدودی قابل قبول است.

 

 

شرک یعنی شریک قایل شدن، وقتی کسی بگوید جز من را صدا نزن، اگر صدا بزنی برای من شریک قایل شده ای و تو یکی دیگر را صدا بزنی یعنی تو برای او شریک قایل شده ای. این بدیهی و روشن است مثلا مادری به فرزندش می گوید از خانه بیرون نرو اگر بیرون بروی حرف من را زمین زده ای. آن فرزند با اینکه از جانب مادر کاملا توجیه شده که بیرون رفتن چه معنی ای میدهد، اما با وجود این بیرون میرود، و این یعنی حرف مادرش را زمین زده است.

در این مورد هم اصلا مهم نیست شما بگویید که خواندنی که من میخوانم بعنوان شریک برای الله و اعتقاد به خدای دیگر نیست. این مثل آن است فرزند توجیه کند که من بیرون نرفتم که حرف مادرم را زمین زده باشم بلکه بیرون رفتم تا حرف پسر همسایه که من را صدا زد گوش کرده باشم! شاید اشکال این است که معنی شرک را نمی دانیم، شرک فقط این نیست بجای الله کسی دیگر را خدای خود بدانی یا در کنار الله کسی دیگر را هم اله بدانی. وقتی الله به صراحت می فرماید اگر جز من را بخوانی، برای من به آن معنی است که برایم شریک قایل شدی، پس وقتی غیر الله را صدا بزنی نتیجه مشخص است! نتیجه همان است که الله فرموده است. تو برای او شریک قایل شده ای

قُلْ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أَمَّنْ يَمْلِكُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَمَنْ يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَيُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَمَنْ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ ۚ فَسَيَقُولُونَ اللَّهُ ۚ فَقُلْ أَفَلَا تَتَّقُونَ

بگو: «چه کسی شما را از آسمان و زمین روزی می‌دهد؟ یا چه کسی مالک گوش و چشمهاست؟ و چه کسی زنده را از مرده، و مرده را از زنده بیرون می‌آورد؟ و کیست که امور را تدبیر می‌کند؟ می‌گویند: «الله»، بگو: پس چرا تقوا پیشه نمی‌کنید

سوره یونس آیه 31

خطاب الله در این آیه کسایی هستند که معتقدند خدا روزی رسان آنها است! کسانی که معتقدند الله مالک جان شان الله است! خداست که آنها را می میراند و زنده می کند! خداست که همه چیزشان را مدیریت می کند! الله این دسته را مورد خطاب قرار داده است. خطاب آیه به مشرکان مکه است. آیا این برای شما تلنگری نمی شود تا دوباره تحقیق کنید، پس چرا با وجود این که آنها همه چیزشان را از الله می دانستند، الله آنها را مشرک می داند؟ وجه اشتراک آنها با گمراهان امروزی در چیست؟ آنها الله را به عنوان خالق خود و هستی می دانستند، گمراهان امروزی هم همین اعتقاد را دارند، پس شرک آنها چه بود؟!!!

الله مشرکان مکه را اینطور در این مثال های قرآنی ذکر فرموده تا متذکر شود، آنها با اینکه من را خالق و روزی دهنده خود می دانستند، مشرک بودند. چرا؟ چون به بنده گانم روی می آوردند، آنها را صدا میزدند و بین من و خودشان واسطه قرار می دادند و با این کار برای من شریک قایل شدند

الله در سوره یونس آیه 35 می فرماید

قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكَائِكُمْ مَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ ۚ قُلِ اللَّهُ يَهْدِي لِلْحَقِّ ۗ أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَىٰۖ فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ

بگو: آیا کسی از شریکان شما، به سوی حق هدایت می‌کند؟! بگو: تنها خدا به حق هدایت می‌کند آیا کسی که هدایت به سوی حق می‌کند برای پیروی شایسته‌تر است، یا آن کس که خود هدایت نمی‌شود مگر هدایتش کنند؟ شما را چه می‌شود، چگونه داوری می‌کنید؟

شما نباید اینطور انتظار داشته باشید که الله می بایست اسم شخص خاصی را می آورد و مثلا می فرمود محمد را نخوانید، تا این که شما متقاعد شوید که نباید محمد را بخوانید. چرا این را می گویم؟ چون در این صورت در طول زمان های بعد کسایی می توانستند بندگان دیگر غیر از محمد را صدا بزنند و توجیه شان این می بود که الله فرموده محمد را صدا نزنید و نفرموده مثلا ... را هم صدا نزنید!.

این قرآن کتابی است برای همه زمان ها پس الله هرگز اسم شخص خاصی را نمی آورد و بجای آن کلمات کلی و قطعی را ذکر می کند که جای هیچ توجیهی برای کسی در طول زمان های مختلف باقی نماند و می فرماید: کسی

وَالَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَا يَخْلُقُونَ شَيْئًا وَهُمْ يُخْلَقُونَ

و جز خدا کسانی را می خوانند که خلق نکرده اند چیزی را و خودشان خلق شده اند

سوره نحل آیه 20

کلمه ی "الذین" برای اشاره به انسان بکار میرود، نه بت که سنگ و شی است مشرکای مکه هرگز بت را خالق نمی دانستند. آنها لات و... را که بنده های صالح بودند و از آنها تندیس ساخته بودند و تصور می کردند که مقربان نزد الله هستند، صدا میزدند تا هر چه بیشتر به خدا نزدیک شوند! ولی الله این عمل شان را شرک می داند

أَلَا لِلَّهِ الدِّينُ الْخَالِصُ ۚ وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى

آگاه باشيد: آيين پاك از آن خداست، و كسانى كه به جاى او دوستانى براى خود گرفته‌اند [به اين بهانه كه:] ما آنها را عبادت نمی کنیم جز براى اينكه ما را هر چه بيشتر به خدا نزديك گردانند،

سوره کوبنده ی زمر آیه 3

آیا مگر صدا زدن بندگانی که گمراهان امروزی انجام می دهند با این استدلال نیست که برای قرب به الله است؟ حتما می گویید ما عبادت نمی کنیم! البته که شما عبادت می کنید! فقط نزد خودتان روی کاری که الله آن را شریک قایل شدن برای خود می داند، اسم دیگری گذاشته اید. با عوض کردن اسم، چیزی حل نمی شود و شما اصطلاحا فقط صورت مسئله را پاک کرده اید و اصل مشکل به قوت خود در جایش باقی است.

لطفا توجه بفرمایید که کلمه عبادت کردن کلی تر از صدا زدن است. این دو کلمه در ترجمه دو کلمه زیر مورد استفاده قرار می گیرند:

عبد = عبادت کردن           دعو = خواندن، صدا زدن، دعا کردن، ندا دادن

دعا کردن یکی از اعمال عبادی است. بعبارتی کلمه دعا زیر شاخه کلمه عبادت است و اگر کسی بخواهد دستوری بدهد که هیچ کس هیچ عمل عبادی را انجام ندهد، نمی گوید که دعا نکن! بلکه می گوید عبادت نکن! چون عبادت شامل دعا و هر روش عبادی دیگر می شود و کلمه ای کلی است. پس معقول است الله که عبادت را در انحصار خود می خواهد باید بفرماید که کسی جز من را عبادت نکنید تا دیگر جای هیچ بحثی باقی نماند. (هر چند الله در آیات بسیاری خواندن را نیز در انحصار خود آورده است)

اگر الله می فرمود کسی جز من را دعا نکن، در زمان های بعد کسانی می آمدند و بر اشخاصی سجده می بردند و استدلال می کردند که الله سجده را بر غیر خود منع نفرموده بلکه دعا بر غیر خود را منع فرموده است. لطفا درک کنید که دین الله برای همه زمان هاست و معقول آن است که بفرماید کسی جز من را عبادت نکنید تا همه روش های عبادی را برای غیر خود باطل کند. حال سوال این است که دعا، عبادت است یا خیر؟ جواب این است: البته که دعا عبادت است. این را هر عالم دینی و شخص عادی معترف است و می داند. این را بخوانید:

وَقَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ ۚ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ

پروردگار شما گفته است: «مرا بخوانید تا (دعای) شما را بپذیرم! کسانی که از عبادت من تکبّر می‌ورزند به زودی با ذلّت وارد دوزخ می‌شوند

سوره غافر آیه 60

اگر دعا کردن عبادت نباشد، آیه 60 سوره غافر اشتباه است. این آیه در صورتی صحیح است که دعا عبادت باشد

مثلا در قانون آمده که از چراغ قرمز عبور نکنید، اگر عبور کنید یعنی مرتکب تخلف رانندگی شده اید

این دیگر جای بحثی باقی نمی گذارد و همه می فهمند که "عبور از چراغ قرمز" مساوی است با "تخلف رانندگی" که نتیجه آن جریمه شدن است. الله نیز می فرماید من را بخوانید، اگر من را عبادت نکنید... و این روشن می کند که خواندن الله، عبادت او قلمداد می شود همانطور که عبور کردن از چراغ قرمز، تخلف نامیده می شود

یا مثلا این آیه روشن که بوضوح بین دو کلمه "دعو" و کلمه "عبد" تفاوت قایل شده است

قُلْ إِنِّي نُهِيتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ

بگو: «من از عبادت کسانی که جز خدا می‌خوانید، نهی شده‌ام!»

سوره انعام آیه 56

قُلْ إِنَّمَا أَدْعُو رَبِّي وَلَا أُشْرِكُ بِهِ أَحَدًا

بگو: «من تنها پروردگارم را مى‌خوانم و كسى را با او شريك نمى‌گردانم

سوره جن آیه 20

صدا زدن و خواندن جز الله=شریک قرار دادن برای الله

وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ ? قُلْ أَفَرَأَيْتُمْ مَا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ أَرَادَنِيَ اللَّهُ بِضُرٍّ هَلْ هُنَّ كَاشِفَاتُ ضُرِّهِ أَوْ أَرَادَنِي بِرَحْمَةٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِكَاتُ رَحْمَتِهِ ? قُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ ? عَلَيْهِ يَتَوَكَّلُ الْمُتَوَكِّلُونَ

و اگر از آنها بپرسي: چه کسي آسمانها و زمين را آفريده؟ حتماً مي‌گويند: الله بگو: آيا هيچ درباره معبوداني که جز خدا مي‌خوانيد انديشه مي‌کنيد که اگر خدا زياني براي من بخواهد، آيا آنها مي‌توانند گزند او را برطرف سازند؟ و يا اگر رحمتي براي من بخواهد، آيا آنها مي‌توانند جلو رحمت او را بگيرند؟ بگو: خدا مرا کافي است؛ و همه متوکّلان تنها بر او توکّل مي‌کنند

سوره زمر آيه 38

 

این آیه در مورد گمراهان امروزی نیز  صدق می کند. وقتی از آنها بپرسی چه کسی خالق است؟ جواب می دهند الله! و بعد اگر به آنها بگویی چرا کسی را صدا میزنی که اگر الله اراده کند شری برای من بخواهد آن کسی که تو می خوانی نمی تواند شر را از من دفع کند؟ هیچ جوابی ندارند که بدهند و برای یک لحظه به فطرتشان بازمی گردند. ولی فقط چند لحظه بعد، شاید درست وقتی هنوز در حال توضیح اینکه: "پس بیا فقط کسی را بخوان، که خواندن او به تنهایی برایت کافی است چون او تنها کسی است که می تواند شر را از تو دفع کند و به تو خیر عطا کند" به او هستی، شیطانش دوباره بر او چیره می شود.

وَالَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لَا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَكُمْ وَلَا أَنْفُسَهُمْ يَنْصُرُونَ

و كسانى را كه به جز او مى‌خوانيد، نمى‌توانند شما را يارى كنند و نه خويشتن را يارى دهند

سوره اعراف آیه 197

إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ عِبَادٌ أَمْثَالُكُمْ ۖ فَادْعُوهُمْ فَلْيَسْتَجِيبُوا لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ

کسانی را که می خوانید غیر خدا، بنده گانی هستند مانند خودتان، پس اگر راست می گویید بخوانیدشان تا شما را استجابت کنند

سوره اعراف آیه 194

 


برچسب‌ها: شیعه شرک خواندن غیر الله عبادت اهل سنت قرآن هدایتگر است توسل

تاريخ : شنبه 4 ارديبهشت 1395 | 4:24 | نویسنده : قرآن هدایتگر است |

رد امامت مورد ادعای شیعه از آیه 59 سوره نساء

 
 
 

بسم الله الرحمن الرحیم

رد امامت مورد ادعای شیعه از آیه 59 سوره نساء

 

در این پست می خواهیم در مورد آیه 59 سوره نساء یا همان آیه معروف "اطیعوالله و اطیعوالرسول و اولی الامرمنکم" بحث کنیم

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ ۖ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ۚ ذَٰلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا

اى مؤمنان، از خداوند اطاعت كنيد و از رسول [او] و صاحبان امرتان [هم‏] اطاعت كنيد هر گاه در چيزى اختلاف كرديد، اگر به خدا و روز قيامت ايمان داريد، آن را به خدا و رسول بازگردانيد. اين بهتر و نيك انجام‏تر است

سوره نساء آیه 59

چرا همه استناد های گمراهان به قرآن استناد به بخشی از یک آیه است؟ اول ببینیم اعتقاد گمراهان در مورد این آیه چیست؟

بخوانید:

در بخش اول از اطلاق آیه درباره اطاعت از "اولی الأمر" در کنار اطاعت از خدا و رسول (ص) که بدون هیچ قید و شرطی ذکر شده است، عصمت اولی الأمر دانسته می شود؛ زیرا در کلام الهی تمام قیودات برای کلام ذکر می شود و اگر احتمال خطا در اولی الأمر داده می شد، حتماً خداوند متعال اطاعت از او را مقید ذکر می کرد، نه به صورت مطلق، همچنان که درباره اطاعت از والدین این مطلب رعایت شده است و آن جایی که دستورات آنها مخالف اوامر الهی باشد اطاعت استثناء شده است. پس حال که هیچ قیدی زده نشد، معلوم می شود که اولی الأمر نیز همانند رسول معصوم اند

اما نقد و رد این نظر

این آیه دو "اطیعو" دارد، یکی برای الله و دیگری برای رسول، اطاعت مطلق از آن خداست و رسول تنها به این جهت "اطیعوا" دارد که پیام خدا را می رساند. محمد و رسول دو شخصیت کاملا متفاوت از هم هستند. مومنان به هیچ وجه حرف محمد را بی چون و چرا قبول نمی کردند. اما حرف رسول را بدلیل این که وحی بود بی چون و چرا قبول می کردند. آن آیه که می فرماید "رسول از هوای نفس سخن نمی گوید" تک تک حرف های محمد نیست، بلکه منظور وحی است. یعنی او آن وحی را که بر مشرکان می خوانده که: این همه معبود را کنار بگذارید و فقط یک خدا را عبادت کنید. به این دلیل فرموده که از هوای نفسش سخن نمی گوید، که آنها تصور می کردند محمد می خواهد جای آنها را بگیرد و پول مردم را از آن خود کند. چون آنها اله هایشان را منبع پول کرده بودند. به همین خاطر تصور می شد محمد با طرح خدای غیر خدای آنها، سعی داشت همه ثروت را از آنها بگیرد و از آن خود کند به همین خاطر پیشنهاد های مالی به او کردند.

در واقع اطاعت از رسول اطاعت از خداست چون ما با اطاعت از وحی از محمد پیروی نکردیم بلکه از کلام خدا پیروی کردیم. ولی اطاعت از محمد اطاعت از خدا نبود. چون "تک تک" حرف های محمد کلام خدا نبود!!! اگر تصور می کنید که تک تک حرف های محمد وحی بود پس یعنی محمد هیچ حرف دیگری جز وحی نمیزد؟ کم حرف بوده است؟ مسلما خیر و اینجا بود که مردم می توانستند با حرف های خود او مخالفت کنند.

خداوند در چند آیه او را با نامش خطاب قرار داده است، ولی در بسیاری از آیات هم فرموده "الرسول" اسم محمد در قرآن 4 بار ذکر شده است

آل عمران 144 احزاب 40 محمد 2 فتح 29

الله هیچ جا نفرموده از محمد اطاعت کنید. (وقتی الله صحبت از اطاعت می کند منظور اطاعت بی چون و چرا می باشد) بلکه مثلا در آیه 2 سوره محمد فرموده از وحی، یعنی از آنچه که از طرف من بر محمد نازل شده اطاعت کنید

خدا گناه كسانى را كه ايمان آورده‌اند و كارهاى شايسته كرده‌اند و بدانچه بر محمد نازل شده  ايمان آورده‌اند، از آنها زدود و كارهايشان را به صلاح آورد

سوره محمد آیه 2

محمد یک انسان عادی بود که همیشه به او وحی نازل نمی شد گاهی تا ماهها وحی نازل نمی شد. آیا در این مدت او هیچ حرفی نمیزد؟ اگر میزد پس از طرف خودش چیزی می گفت که وحی نبوده است و منظور من هم همین است. مردم می توانستند با همین حرف هایی که محمد از جانب خود میزد مخالفت کنند. ولی مردم به هیچ وجه نمی توانند وقتی محمد وحی را می گفت، با او مخالفت و یا حرفی بزنند.

حال سوال کلیدی این است، آیا به اولی الامر هم وحی می شود؟ چون اطاعت بی چون و چرا خاص خدا و درواقع کلام خدا یا همان وحی است. شما از هر کسی مجاز هستید بپرسید که چرا اما تنها خداست که از عمل و دستورش پرسیده نمی شود.

روایتی بسیار زیبا توجه کنید

کتاب: أسنى المقاصد وأعذب الموارد

مولف: علي بن أحمد بن عبد الواحد الحنفي

شماره حدیث: 33

این حدیث نزد اهل سنت صحیح هست

سند آن به این صورت است و بدلیل طولانی بودن فقط ترجمه آن ذکر می شود

أَخْبَرَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي زَيْدِ بْنِ حَمْدِ بْنِ نَصْرٍ الْخَبَّازُ، إِجَازَةً، قَالَ: أنبا أَبُو مَنْصُورٍ مَحْمُودُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مُحَمَّدٍ الصُّوفِيُّ، قِرَاءَةً عَلَيْهِ، قَالَ: أنبا أَبُو الْحُسَيْنِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ فَاذشَاهْ، قِرَاءَةً عَلَيْهِ، قَالَ: أنبا أَبُو الْقَاسِمِ سُلَيْمَانُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ أَيُّوبَ الطَّبَرَانِيُّ، قثا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ الْبَرَاءِ، قثا عَبْدُ الْمُنْعِمِ بْنُ إِدْرِيسَ بْنِ سِنَانٍ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ وَهْبِ بْنِ مُنَبِّهٍ، عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ، وَعَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ

ابن عباس می گوید در زمان بیماری پیامبر که منجر به وفات آن حضرت شد، حضرت فرمود تا مردم را فرا بخوانند و عمامه بست و با تکیه بر عصا به مسجد آمد و بر منبر رفت و ابتدا از دیدگاه مردم نسبت به رسالت خود جویا شد و آنگاه فرمود: "همانا پروردگارم قسم یاد کرده است که از ظلم هیچ ظالمی نگذرد. پس شما را به خدا هرکه از شما مظلمه ای به گردن محمد دارد برخیزد و قصاص کند که قصاص در دنیا را بر قصاص در آخرت در حضور ملائک و انبیا ترجیح می دهم.

آنگاه مردی که او را سوادة بن قیس می گفتند از انتهای جمع برخاست و گفت: پدر و مادرم فدایت ای رسول خدا وقتی شما از طائف برمی گشتی من به استقبال شما آمده بودم و شما سوار بر ناقه خود بودی و چوبی در دست شما بود. وقتی می خواستی با آن مرکب خود را برانی به شکم من خورد. حضرت فرمود پناه می برم به خدا که عمداً کسی را بیازارم. سپس به بلال فرمود به خانه فاطمه برو و آن چوب را بیاور. بلال از مسجد خارج شد و در حالی که در کوچه های مدینه صدا می زد: ای مردم کیست که قبل از روز قیامت تقاص خود را بدهد اینک محمد صلی الله علیه و آله تقاص خود را قبل از روز قیامت می دهد.

سپس رسول خدا فرمود: آن پیر مرد کجاست؟ گفت اینجا هستم یا رسول الله پدر و مادرم فدایت. فرمود: بیا و مرا قصاص کن تا راضی شوی. مرد گفت: شکمت را نمایان کن ای روسول خدا. پس حضرت پیراهن خود را کنار زد و شکمش را نمایان کرد. پیرمرد گفت فدایت شوم اجازه می دهی دهانم را روی شکمت بگذارم؟ حضرت اجازه داد. مرد گفت به محل قصاص بر روی شکم رسول خدا پناه می برم از آتش روز آتش. رسول خدا فرمود: ای سواده پسر قیس آیا می بخشی یا قصاص می کنی؟ گفت: بلکه می بخشم ای رسول خدا. رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت: خدایا سواده پسر قیس را ببخش همچنانکه او پیامبرت محمد را بخشید.

 

اصلا مهم نیست کاری که محمد مرتکب شده چه اندازه بزرگ یا مهم هست. مهم آنست که محمد بر طبق آیات قرآن خودش را بشری مثل ما می دانست و مثل ما ممکن بود که خطا کند، برای همین مطمین نیست و سوال می پرسد که آیا حق هر کسی به گردنش هست؟ بیاید قصاص کند. این روایت دقیقا مثل همان بحث غیب است که رسول می فرماید من غیب نمی دانم ولی برخی می گویند رسول غیب میداند. اشتباه این گروه آنجاست که اخبار غیبی و علم غیب و خود غیب را با هم یکی می دانند!!!

 

اما برگردیم به بحث

گمراهان معتقد به این هستند که "اولی الامر" باید معصوم باشد، ضمن اینکه از جانب خدا هم هست اولا، کسی که از جانب خداست، قطعا به او وحی می شود در غیر این صورت هر چه گفته بر خدا افترا بسته است آیا به اولی الامر و امامان هم وحی می شود؟

ما پیش از تو هیچ پیامبری را نفرستادیم، مگر اینکه به او وحی کردیم: خدایی جز من نیست. پس تنها مرا بپرستید.» (انبیا، آیه ۲۵)

دوما، در آیه فرموده "أُولِی الْأَمْرِ‌ مِنکُمْ" این "منکم" یعنی از بین خود ما انسان ها. اگر بنا بود ادعای شما درست باشد باید می فرمود "من عند الله" ضمیر "کم" ضمیری هست که برمیگردد به "یا ایها الذین آمنو" پس یعنی آیا هر مومنی ممکن است معصوم باشد؟ چون اگر اولی الامر را طبق تعریف گمراهان بگیریم، یعنی یک شخص معصوم، مومنان نیز باید معصوم باشند. بعبارتی یک معصوم از بین معصومین باید انتخاب شود و نه از بین کسایی که خطا می کنند.

اما بیایید شان نزول آیه 59 سوره نساء را بخوانیم

سند اول: تفسیر طبری، جلد 5، صفحه 148.

سند دوم: صحیح بخاری حدیث شماره 4584

سند سوم: صحیح مسلم حدیث شماره 1834

این حدیث نزد اهل سنت صحیح است

رسول الله لشکری را به قیادت خالد بن ولید که عمار بن یاسر نیز در میان آن لشکر بود فرستاد، و لشکر به سوی گروة مطلوب رهسپار شد، هنگامی که نزدیک آن‌ها رسید فرود آمد. دو نفر از آنجا می‌گذشتند لشکر را دیدند خبر ورود آنان را به گروة دیگر رساندند. آن‌ها بامدادان فرار کردند. به جز یک نفر که به خانوادة خود دستور داد تا وسایل، اسباب و اثاثیه‌شان را جمع کنند، خودش در تاریکی شب روانه شد تا به سپاة خالد رسید و عمار پسر یاسر را جستجو کرد، وقتی به نزد او رسید. گفت: ای ابویقظان، من اسلام را پذیرفتم و شهادت می‌دهم: لا إله إلا الله وأن محمدا عبده ورسوله: خدایی نیست جز خدای یگانه و محمد بنده و فرستادة اوست. اما قوم من وقتی خبر آمدن شما را شنیدند فرار کردند و تنها من اینجا مانده‌ام، آیا پذیرش اسلام فردا برایم سودی خواهد داشت، اگر سودی ندارد من هم مثل دیگران فرار کنم؟ عمار گفت: مسلمان‌شدن تو خیر و نیکویی برایت خواهد آورد در نزد خانواده‌ات بمان، آن مرد فرار نکرد. سحرگاه خالد بن ولید حمله کرد. هیچکس را جز آن مرد نیافت، او را دستگیر و مال و دارایی او را ضبط کرد، جریان به گوش عمار رسید، به نزد خالد بن ولید آمد و گفت: این مرد را رها کن، زیرا وی اسلام را پذیرفته است و من امانش داده‌ام . خالد بن ولید گفت: تو که هستی که کسی را زنهار بدهی، به یکدیگر ناسزا گفتند. و جریان را به اطلاع پیامبر رساندند. پیامبر امان عمار را جایز شمرد و دستور داد که در آینده بدون دستور و موافقت فرماندة خود کسی را امان ندهد. آنان در نزد پیامبر به یکدیگر حرف‌های زشت زدند. خالد بن ولید گفت: ای رسول خدا آیا این غلام بی‌تربیت را به حال خود می‌گذاری که به من ناسزا بگوید، پیامبر گفت: ای خالد! به عمار حرف زشت نزن، زیرا هرکه به عمار ناسزا بگوید خدا او را ناسزا می‌گوید و هرکه با عمار دشمنی کند خدا او را دشمن خود می‌داند و هرکه عمار را لعنت کند خدا او را لعنت می‌کند. عمار خشمگین برخاست. خالد بن ولید به دنبال او رفت، دامنش را گرفت، از وی پوزش خواست و رضایت و خوشنودی عمار یاسر را به دست آورد.
پس خدا آیه 59 سوره نساء را نازل کرد.

 

مشاهده فرمودید که شان نزول آیه در کل برمی گردد به حاکمان و والیان عادی نه یک معصوم

خدا در ادامه همین آیه فرموده "فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ"

یعنی اگر نزاعی بین شما پیش آمد برگردید به کلام خدا و رسولش، کلام خدا و رسول چیست؟ دستورات قرآن است. شان نزول این آیه نزاع بین مردم با اولی الامر را نشان می دهد، آیه نفرموده به اولی الامر هم برگردید. چون اساسا این آیه بخاطر نزاع با اولی الامر نازل شده است. درواقع اولی الامر خود یکی از طرف های درگیر هست! پس برای رفع اختلاف باید به الله و رسول رجوع کرد و این نکته بسیار مهمی است

اولا اگر اولی الامر شخص معصوم و منصوص از جانب الله می بود، دقیقا به مانند رسول هرگز کسی حق نداشت در مقابل حرفش (وحی) مخالفت کند، دوما اگر اولی الامر معصوم می بود دلیلی نداشت مردم موقع حل اختلاف تشویق نشوند نزد یک معصوم بروند. بلکه باید توصیه می فرمود به خدا-رسول و اولی الامر برگردید. چه کسی بهتر از یک معصوم؟!

ولی اینطور نفرموده! چرا؟ چون حق داریم با اولی الامر نزاع کنیم! دقیقا برای همین هست که قبل از الله و رسول برای هر کدام جداگانه، اطیعو آورده شده است و حل اختلافی که ممکن است با اولی الامر پیش بیاید را به خدا و رسول رجوع داده است.

 

توجه: این مقاله در آینده ویرایش می شود

و ادله بیشتر و قوی تری به آن اضافه می گردد

 


برچسب‌ها: امامت ولایت شیعه اهل سنت قرآن هدایتگر است گمراهان

تاريخ : شنبه 4 ارديبهشت 1395 | 3:57 | نویسنده : قرآن هدایتگر است |

توسل فقط یکی از عبادات است ولی عبادت فقط توسل نیست

 
 
 

بسم الله الرحمن الرحیم

توسل فقط یکی از عبادات است ولی عبادت فقط توسل نیست

 

آیا عبادت توسل را هم شامل می شود؟ اگر نه و توسل یک روش عبادی نیست، پس توسل دقیقا چیست؟

دیگر اینکه آیا توسل دربرگیرنده کلیه روشهای عبادی است؟ اگر نه پس آیا عبادت، شامل هر روش عبادی می شود؟

در این آیه ها:

قُلْ إِنِّي نُهِيتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ۚ قُلْ لَا أَتَّبِعُ أَهْوَاءَكُمْ ۙ قَدْ ضَلَلْتُ إِذًا وَمَا أَنَا مِنَ الْمُهْتَدِينَ

بگو: «من از عبادت کسانی که غیر از خدا می‌خوانید، نهی شده‌ام!» بگو: «من از هوی و هوسهای شما، پیروی نمی‌کنم؛ اگر چنین کنم، گمراه شده‌ام؛ و از هدایت‌یافتگان نخواهم بود!

سوره انعام آیه 56

الله به رسول فرموده این را بگوید: عبادت کسانی را که غیر از خدا میخوانید نهی شده ام،این یعنی خداوند خواندن غیر از خدا را یک نوع عبادت میدوند! این جمله فقط در صورتی درست است که خواندن یک نوع عبادت باشد. توسل یک نوع خواندن هست

·        وَقَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ ۚ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ

پروردگار شما گفته است: «مرا بخوانید تا (دعای) شما را بپذیرم! کسانی که از عبادت من تکبّر می‌ورزند به زودی با ذلّت وارد دوزخ می‌شوند

سوره غافر آیه 60

الله فرموده مرا ادعونی کنید. بعد بلافاصله فرموده، آنهایی که از عبادت من... این یعنی دعا و خواندن خدا هم یک نوع عبادت اوست. ای گمراهان توسل هم خواندن است خواندن یک عبادت هست خداوند ما را از عبادت و خواندن هر کسی جز خودش نهی کرده است

الله کلمه عبادت را بکار برده چون این کلمه دربرگیرنده کلیه روش های عبادی است، اگر فقط می فرمود من را نخوانید، دیگران عبادات دیگری را که مخصوص خداست را برای کسی دیگر بکار می بردند و استدلال می کردند که خدا این را نهی نکرده بلکه خواندن را نهی کرده است. پس خدا عبادت را نهی کرد و عبادت را خاص خود کرد تا هیچکس عبادات مخصوص او را در قبال دیگری انجام ندهد

توسل، خواندن و دعا کردن است. توسل در هر صورت یک روش عبادتی هست برای قرب و نزدیکی به خدا، این اعتقاد شماست

إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ عِبَادٌ أَمْثَالُكُمْ ? فَادْعُوهُمْ فَلْيَسْتَجِيبُوا لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ

همانا آنان را که جز خدا مي‌خوانيد بندگانيند مانند شما پس بخوانيدشان تا اجابت کنند شما را اگر هستيد راستگويان‌

سوره اعراف آيه 194

 

مگر شما نمی گویید علی را برای شفیع شدن نزد خدا می خوانیم (ادعونی) و متوسل می شویم؟ این آیه را بخوانید و بدانید دلیل مشرکان نیز همین بود

أَلَا لِلَّهِ الدِّينُ الْخَالِصُ ? وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى? إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فِي مَا هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ ? إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ كَاذِبٌ كَفَّارٌ

آگاه باشيد که دين خالص از آن خداست، و آنها که غير خدا را اولياي خود قرار دادند و دليلشان اين بود که: «اينها را عبادت نميکنيم! مگر بخاطر اينکه ما را به خداوند نزديک کنند»، خداوند روز قيامت ميان آنان در آنچه اختلاف داشتند داوري مي‌کند؛ خداوند آن کس را که دروغگو و کفران‌کننده است هرگز هدايت نمي‌کند

سوره  زمر آيه 3

إِنَّ وَلِيِّيَ اللَّهُ الَّذِي نَزَّلَ الْكِتَابَ ? وَهُوَ يَتَوَلَّى الصَّالِحِينَ

ولي و سرپرست من، خدايي است که اين کتاب را نازل کرده؛ و او همه صالحان را سرپرستي مي‌کند

وَالَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لَا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَكُمْ وَلَا أَنْفُسَهُمْ يَنْصُرُونَ

و آنهايي را که جز او مي‌خوانيد، نمي‌توانند ياريتان کنند، و نه خودشان را ياري دهند

 

وَإِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَى الْهُدَى? لَا يَسْمَعُوا ? وَتَرَاهُمْ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ وَهُمْ لَا يُبْصِرُونَ

و اگر آنها را به هدايت فرا خوانيد، سخنانتان را نمي‌شنوند! و آنها را مي‌بيني به تو نگاه مي‌کنند، اما در حقيقت نمي‌بينند

سوره اعراف آيه 196 تا 198

مشرکان مکه الله را خالق می دانستند

وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ ? قُلْ أَفَرَأَيْتُمْ مَا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ أَرَادَنِيَ اللَّهُ بِضُرٍّ هَلْ هُنَّ كَاشِفَاتُ ضُرِّهِ أَوْ أَرَادَنِي بِرَحْمَةٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِكَاتُ رَحْمَتِهِ ? قُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ ? عَلَيْهِ يَتَوَكَّلُ الْمُتَوَكِّلُونَ

و اگر از آنها بپرسي: چه کسي آسمانها و زمين را آفريده؟ حتماً مي‌گويند: الله بگو: آيا هيچ درباره معبوداني که جز خدا مي‌خوانيد انديشه مي‌کنيد که اگر خدا زياني براي من بخواهد، آيا آنها مي‌توانند گزند او را برطرف سازند؟ و يا اگر رحمتي براي من بخواهد، آيا آنها مي‌توانند جلو رحمت او را بگيرند؟ بگو: خدا مرا کافي است؛ و همه متوکّلان تنها بر او توکّل مي‌کنند

سوره زمر آيه 38

 

قرآن اعتقاد دارد: خواندن خاص خداست. شما در توسل، ائمه را می خوانید. یعنی عبادت مخصوص خدا را در قبال آنها بکار می برید پس توسل را که برای قرب به خداست انجام می دهید، آن هم با روش خواندن ائمه، یک عبادت است.

توسل و یا خواندن (ادعونی) همه روش های عبادی را در بر نمی گیرد. یعنی اگر کسی مرادش این باشد که عبادت را خاص خود کند، نمی گوید که جز من را نخوانید چون خواندن شامل همه روش های عبادی نمی شود و خود زیرمجموعه عبادت است در عوض باید بگوید جز من را عبادت نکنید تا هر روش عبادی از جمله خواندن خاص او شود. در این که خواندن یکی از عبادات هست شکی نیست، پس با خواندن کسی غیر الله شما برای الله در عباداتش شریک قایل شده اید.

 

 

برچسب‌ها: توسل عبادت خواندن غیر الله شیعه اهل سنت قرآن هدایتگر است

تاريخ : شنبه 4 ارديبهشت 1395 | 3:45 | نویسنده : قرآن هدایتگر است |

چکیده مقاله قدرت شنوایی مردگان

 
 
 

بسم الله الرحمن الرحیم

چکیده مقاله قدرت شنوایی مردگان

 

هر وقت تو خواهرت را موقعی که خواب بودی، دیدی که آمده باشد و روی تو پتو انداخته باشد یا هر وقت تو صدای مادرت را شنیدی که (برای امتحان) از ساعت 10 شب تا 7 صبح که مثلا تو در این ساعات خواب هستی، آمده باشد و با تو حرف زده باشد

هر وقت اینها را شنیدی و دیدی، آن وقت من هم باور می کنم که روح مرده ها می بیند و می شنود. چرا اینطوری؟ چون خدا می فرماید روح تو وقتی زنده ای و به خواب میروی نزد من است. روح کسی هم که می میرد نزد من است، روح کسی که باید زنده بماند بر می گردانم به جسمش. و روح کسی که باید بمیرد، نزد خودم نگه میدارم.

پس چون وقتی خواب هستی و روح تو نزد خداست، مطلقا چیزی از این دنیا نمی شنوی و نمی بینی روح کسی که مرده و نزد خداست، از این دنیا نمی شنود و نمی بیند

فقط در یک حالت است کسی که نزد خداست مستقلا می تواند این دنیا را ببیند یا بشنود و آن این که روح او مثل ما که وقتی خوابیم و خدا روح مان را به جسم مان برمی گرداند، به روح آن مرده نیز اجازه برگشت به جسم را بدهد ولی این محال ممکن است، این فقط در قیامت صورت می پذیرد، یعنی خدا فقط در قیامت است که به روح مردگان، دستور میدهد دوباره به جسم هایشان بپیوندد

آن هایی که مرده اندن روح شان الان نزد پروردگارشان زنده است. این زنده بودن روح نزد پروردگار، هرگز این معنی را نمی دهد که آن ها می شنوند. مگر خدا گفته که آنها می شنوند یا فرموده زنده اند؟ این شما هستید که شنیدن را از آیه تفسیر می کنید. خدا نفرموده آنها می شنوند بلکه فرموده زنده اند. و زنده بودن هرگز دلیل بر شنوایی شان از دنیای ما نمی شود

پس اگر کسایی که روح شان نزد رب شان زنده است واقعا می شنوند، خب چرا ما وقتی می خوابیم مطلقا چیزی از این دنیا نمی بینیم و نمی شنویم؟ روح ما هم که وقتی خواب هستیم مثل آن ها نزد رب مان میرود و زنده هم هست!

هم روح ما موقع خواب نزد پروردگارمان زنده است، هم روح کسایی که تا قبل از این مرده اند پس اگر حق با شما باشد، ما باید مثل آنها وقتی روح مان نزد رب مان هست بشنویم!!! آیا واقعا فهم این برای شما، جدا این قدر سخت است؟

روح نمی شنود روح نمی بیند

نه علی نه عمر نه رسول. نه احدی.

تنها کسی که ما را می بیند فقط الله هست

والسلام

این حرف من نیست!، برید کتاب خدا را باز کنید و این آیات را بخوانید

سوره نمل آیه 80

سوره ی روم آیه 52

سوره فاطر آیه 22

انعام ایه 60

سوره زمر ایه 42

و 2 مثال بسیار کوبنده از جانب الله در این زمینه در سوره ی بقره آیه 259

و در سوره کهف ایه 19

و...

 


برچسب‌ها: قدرت شنوایی مردگان اهل سنت شیعه گمراهان قرآن هدایتگر است

تاريخ : پنج شنبه 2 ارديبهشت 1395 | 2:31 | نویسنده : قرآن هدایتگر است |

بحثی کوتاه در مورد عصمت تعريف شده از دیدگاه شیعه

 
 
 

بسم الله الرحمن الرحیم

بحثی کوتاه در مورد عصمت تعريف شده از دیدگاه شیعه با توجه به فقط چند تا از خود آيات قرآن

 

پیامبران الهی انسان بودند مثل ما، با همه ویژه گی های انسانی که داریم، آن ها نیز دارای همین ویژگی ها بودند و به یقین دلیل این که مشرکان همیشه به حرف های رسولان توجهی نمی کردند، همین بود. چون آنها عینا مثل خودشان بودند و این به دفعات در گفتگو های بین مشرکان و رسولان در قرآن ذکر شده که استدلال مشرکان برای رد حرف های رسولان این بود که رسولان بدون هیچ قدرت و غیب و عصمت و... عینا مثل خودشان بودند

آن ها مثل همه ما دارای قدرت اختیار، ممکن الخطا بودن، ناآگاهی از پشت دیوار و..... بودند

همانطور که سلیمان از احوال کشور همسایه خود خبر نداشت و اما پرنده ای مثل هدهد باخبر بود و سلیمان را نسبت به آن آگاه کرد.

چندان درنگ نکرد (که هدهد آمد و) گفت: «من بر چیزی آگاهی یافتم که تو بر آن آگاهی نیافتی؛ من از سرزمین «سبا» یک خبر قطعی برای تو آورده‌ام

سوره نمل آیه 22

اگر رسولان از همه احوال آگاه هستند و سر درون انسان ها را مانند خدا می دانند!!! طبق نظر شما، قطعا باید سلیمان از بلاد همسایه اش با خبر می بود

بعضی کج فهم ها خیال باطل و برداشت مفت میکنند که احتمالا منظور من این است که هدهد از سلیمان بیشتر میداند، همین اندازه از شما انتظار دارم، شما همین هستید به این گمراهی!

حرف من هرگز این نیست، ولی شما نمی توانید فکر کنید تا بفهمید

این خداست که از همه چیز آگاه است. همه فقط از قسمتی از چیزها آگاه هستیم. مثلا هدهد از بسیاری از حقایقی که سلیمان آگاه بود، اطلاع نداشت. همانطور که سلیمان از بعضی چیزهایی که هدهد میدانست اطلاع نداشت، ولی این تنها خداست که از همه چیزآگاه است

غیب آسمان ها و زمین را فقط خدا میداند نه رسولان و امامان و هیچ کسی دیگر، و خدا احدی را از غیب و علم غیب آگاه نمی کند بلکه فقط رسولان را از اخبار غیبی مطلع میکنید، همین!!! اخبار غیب نه غیب است و نه علم غیب!

بگو: «کسانی که در آسمانها و زمین هستند غیب نمی‌دانند جز خدا، و نمی‌دانند کی برانگیخته می‌شوند

سوره نمل آیه 65

دانای غیب اوست و هیچ کس را بر اسرار غیبش آگاه نمی‌سازد

سوره جن آیه 26

کلیدهای غیب یا همان علم غیب که گمراهان ادعا می کنند رسول کلید غیب دارد، فقط نزد خداست، علم غیب (کلید غیب) راهی است برای کشف خود غیب و کسی که کلید غیب را بداند می تواند خود غیب را هم بداند

کلید غیب یا همان علم غیب فقط نزد خداست

کلیدهای غیب، تنها نزد اوست؛ و جز او، کسی آنها را نمی‌داند

سوره انعام آیه 59

چیزی که به رسول عرضه می شد فقط خبرهای غیبی بود نه خود غیب یا علم به آن، خداوند است غیب و علم غیب را دارد و فقط به رسول خبرهای غیبی را رسانده است

اینها از خبرهای غیب است که به تو (ای پیامبر) وحی می‌کنیم؛ نه تو، و نه قومت، اینها را پیش از این نمی‌دانستید! سوره هود آیه 49

این از خبرهای غیب است که به تو وحی می‌فرستیم! تو (هرگز) نزد آنها نبودی هنگامی که تصمیم می‌گرفتند و نقشه می‌کشیدند

سوره یوسف آیه 102

طبق آیات بالا اگر رسول غیب یا علم غیب می دانست، باید از آن نقشه ای که کشیدا اند، آگاهی می یافت، ولی ندانست، و خدا خبر آن را به او داد، و دقیقا خبر آن را به رسول داد، نه غیب و نه علم غیب! غیبی که برای رسول پنهان بود و برای خدا آشکار

خدا رسولان را بر راهی استوار قرار داده است و الگو ما برای رضایت خدا باید عمل کردن طبق اعمال آنان باشد، هر کاری که آن ها کرده اند ما نیز می توانیم، چون آن ها مثل ما بودند، برای همین است که ما باید طبق عمل رسولان عمل کنیم، با این همه اگر رسولان مرتکب اشتباهی شده باشند قطعا توبه کردند به درگاه رحمان و الله آنها را بخشیده است و هرگز گناهکار و خطاکار از دنیا نرفتند

ولی مهم این است که می توانستند گناه کنند، چون مثل ما بودند و وقتی گناه کردند، درهای رحمت و بخشش خدا بر آن ها بسته نشد بلکه راه توبه همیشه باز است

مثلا در آیه 65 سوره کوبنده ی زمر می خوانیم

وَلَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَإِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ

به تو و همه پیامبران پیشین وحی شده که اگر مشرک شوی، تمام اعمالت تباه می‌شود و از زیانکاران خواهی بود

سوره ی کوبنده ی زمر آیه 65

خدا فرموده است به رسول، به تو و همه رسولان وحی شده اگر مشرک شوی

این (اگر مشرک شوی) یعنی آنکه می توانستند مشرک بشوند، گفتن جمله اگر مشرک شوی به رسولی که معصوم است بی معنی است! و همین آیه کاملا عصمت مورد ادعای گمراهان را رد می کند

همچنان که موسی به خودش ستم کرد و از خدا بخشش خواست و خدا توبه اش را قبول کرد و موسی خطاکار از دنیا نرفت، خدا او را بخشید.

هر آدمی با هر بار گناهی، اگر به موقع از خدا توبه کند، قطعا مورد رحمت پروردگار قرار خواهد گرفت و مثل روز اول پاک خواهد شد، همانطور که موسی این کار را کرد. جالب است که موسی در خلوت خود با خدا می گوید که من بر خود ظلم کردم و یک نفر را کشتم و فرعونیان خونی بر گردن من دارند، آنوقت ترجمه تفسیر نمونه آورده که فرعونیان "به خیال خودشان" حقی به گردن من دارند!!!

قَالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي فَغَفَرَ لَهُ ۚ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ

سپس موسی عرض کرد: پروردگارا من به خویشتن ظلم کردم؛ مرا ببخش خداوند او را بخشید، که او غفور و رحیم است

سوره قصص آیه 16

بیایید ببینید این "ظلمت" که موسی گفته است بر خود کرده، چه جایگاهی در نزد الله دارد، و کسی که ظلم کند خدا چه وعده ای به او داده است؟ یعنی موسی از چه چیز ترسید که از خدا طلب بخشش کرده است؟

وَتَرَاهُمْ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا خَاشِعِينَ مِنَ الذُّلِّ يَنْظُرُونَ مِنْ طَرْفٍ خَفِيٍّ ۗ وَقَالَ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ الْخَاسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَأَهْلِيهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ۗ أَلَا إِنَّ الظَّالِمِينَ فِي عَذَابٍ مُقِيمٍ

و آنها را می‌بینی که بر آتش عرضه می‌شوند در حالی که از شدّت مذلّت خاشعند و زیر چشمی (به آن) نگاه می‌کنند؛ و کسانی که ایمان آورده‌اند می‌گویند: «زیانکاران واقعی آنانند که خود و خانواده خویش را روز قیامت از دست داده‌اند؛ آگاه باشید که ظالمان (آن روز) در عذاب دائمند!

سوره شوری آیه 45

پس ظالمین از نظر الله کسایی هستند که در عذاب جاویدان آتش اند، و موسی از اینکه در عذاب دایم پروردگار نباشد. از او طلب بخشش کرد، و یقینا اگر موسی از پروردگارش طلب بخشش نمی کرد و بخشیده نمی شد، در عذاب الهی بود. چون وعده خدا حق است

سوره حج ایه 47

آنان از تو تقاضای شتاب در عذاب می‌کنند؛ در حالی که خداوند هرگز از وعده خود تخلّف نخواهد کرد! و یک روز نزد پروردگارت، همانند هزار سال از سالهایی است که شما می‌شمرید

اگر پیامبران معصوم اند، پس چرا موسی به اختیار خود مرتکب ظلمی بر نفس خود شد؟ میدانیم که در این داستان موسی یک نفر را کشته است

گفته ی خداوند حق است که در سوره نحل آیه 61 می فرماید

وَلَوْ يُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ مَا تَرَكَ عَلَيْهَا مِنْ دَابَّةٍ

و اگر خداوند مردم را بخاطر ظلمشان مجازات می‌کرد، جنبنده‌ای را بر پشت زمین باقی نمی‌گذارد

در اینجا خدا گفته ناس. ناس یعنی مردم یعنی هر انسانی. پیامبران به گفته خودشان و طبق تعریفی که الله در قرآن آورده است همه انسان بودند. و خدا پروردگار ناس هست طبق گفته خودش در سوره ناس، اگر الله خدای پیامبران هم هست، در این ایه خطاب الله هر جنبنده ای است، مگر رسولان جنبنده نیستند؟!!!

پس این آیه شامل موسی و یونس و محمد هم بوده چون آنها میگفتند:

قُلْ إِنِّي أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ

بگو: «من اگر نافرمانی پروردگارم کنم، از عذاب روزی بزرگ می‌ترسم

سوره انعام آیه 15

محمد الله را پروردگار خودش نامیده و همین پروردگار هر جنبنده ای و هر انسانی را خطاب قرار داده است و فرموده جنبنده ای را بخاطر ظلم اش باقی نمی گذاشت، جنبنده ای!

همچنین در سوره فصلت آیه 6 پیامبر هم انسان نامیده شده

قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ

بگو: من فقط انسانی مثل شما هستم

ما انسانیم و پیامبر هم گفته که انسان است، خدا پیامبر را گمراه یافته و بعد هدایت کرده و برگزیده است، این یعنی پیامبر از اول خلقت طبق ادعای گمراهان ، معصوم نبوده است.، خدا هزاران بار به گمراهان وعده جهنم داده است

سوره ی ضحی آیه 7

وَوَجَدَكَ ضَالًّا فَهَدَىٰ

و تو را گمراه یافت و هدایت کرد

خداوند کسایی را که گمراه دانسته و آنها را " ضالا" خطاب قرار داده است به آن ها وعده جهنم داده است. پس رسول از اول معصوم نبوده بلکه از نظر الله گمراه بوده و بعد از برگزیده و مبعوث شدنش او را هدایت کرده است

خداوند چه کسانی را گمراه می نامد؟

وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ ۗ وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِينًا

هیچ مرد و زن با ایمانی حق ندارد هنگامی که خدا و پیامبرش امری را لازم بدانند، اختیاری (در برابر فرمان خدا) داشته باشد؛ و هر کس نافرمانی خدا و رسولش را کند، به گمراهی آشکاری گرفتار شده است

پس گمراه از نظر الله کسی است که خلاف امر خدا عمل کرده باشد (رسول یعنی فرستاده، فرستاده هرگز حرف خودش را نمیزند بلکه حرف کس دیگری را میزند، اینجا یعنی رسول حرف الله را گفته است) و کسی که خلاف امر خدا عمل بکند قطعا جهنمی خواهد بود

شاید کج فهم ها اینطور شیطان به آنها القا کند که طبق این حرف، پس پیامبر میتوانسته در قرآن اشتباه کند، اساسا فکر ناقص، شما را به همین جا سوق میدهد نیازی نیست شیطان کاری کند و خودش را به زحمت بیاندازد، ولی قرآن اعتقاد دارد که رسول هرگز قرآن را فراموش نمی کرد، چون خواندن و قرائت قرآن به اختیار خودش نبوده، نه کل زندگی محمد و هر چیزی که انجام میداده است

دریغ از یک آیه که اشاره ای داشته باشد به اینکه محمد (محمد با رسول متفاوت است ولی شما نمی فهمید) در زندگی اش معصوم است. اما آیه هایی هست که نشان میدهند در دوران رسالت و بعد از برگزیده شدن محمد، او هم اشتباه کرده است، این یعنی محمد معصوم نبوده است

ولی در وقت ابلاغ وحی قطعا معصوم بوده چون خدا این را فرموده است، چرا با قرآن بیگانه اید؟

آیات 6 تا 12 سوره الاعلی

سَنُقْرِئُكَ فَلَا تَنْسَىٰ

ما بزودی (قرآن را) بر تو می‌خوانیم و هرگز فراموش نخواهی کرد

إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ ۚ إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ وَمَا يَخْفَىٰ

مگر آنچه را خدا بخواهد، که او آشکار و نهان را می‌داند

وَنُيَسِّرُكَ لِلْيُسْرَىٰ

و ما تو را برای انجام هر کار خیر آماده می‌کنیم

سوره حجر ایات 9 تا 13

إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ

ما قرآن را نازل کردیم؛ و ما بطور قطع نگهدار آنیم

سوره قیامت آیات 16 تا 19

لَا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ

زبانت را بخاطر عجله برای خواندن آن حرکت مده

إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ

چرا که قطعا جمع‌کردن و خواندن آن بر عهده ماست

فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ

پس هر گاه آن را خواندیم، از خواندن آن پیروی کن

ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا بَيَانَهُ

سپس بیان آن بر عهده ماست

سوره ی توبه ایه 43

عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَتَعْلَمَ الْكَاذِبِينَ

(ای محمد) خدا تو را ببخشاید چرا پیش از آن‌که دروغگویان از راستگویان بر تو معلوم شوند به آن‌ها اجازه دادی؟

این آیه در مورد کاری بوده است که محمد انجام داده و جبرییل بر او عرضه داشته که این کار تو اشتباه است و بلکه خلاف سنت خدا عمل کردی امید است خدا از اشتباه تو درگذرد

پس مشخص است محمد مرتکب اشتباه شده که جبرییل آن اشتباه را در نزد خدا برای کسی مثل رسول بزرگ دیده و به محمد گفته ای محمد خدا تو را ببخشاید، چرا این کار را کردی؟

 

پس ای مردم هشیار باشید

رسول ما مثل ما بوده ولی فقط خواندن قرآن دست خودش نبوده است در حق آن بزرگوار غلو نکنید که در قیامت رو سیاه نشوید، خدا خود، حافظ قرآن هست تا روز قیامت، از روزی که اولین آیه بر محمد نازل شد، تا قیامت، این الله است که حافظ قرآن است، چون این کتاب باید معجزه بماند

پیامبران می توانستند گناه کنند، مثل ما بودند، خدا گفته اگر مردم را بخاطر ظلمشان اراده می کرد و می خاست که مجازات بکند، جنبنده ای باقی نمی ذاشت، یعنی احدی، هیچ انسانی را، حتی پیامبران، آنها هم اشتباه کردند، مگر اینکه ادعا کنید خدا نعوذبالله الکی گفته است هر جنبنده ای!!! قبل از این هم خطاب ناس است. ضمن این که آیات فراوان هست که رسولان اعتراف به ظلم کردن می کنند.

پیامبرا هم با زبان خودشان به ما گفتند که مثل شما هستیم، مگر ما ناس نیستیم؟ خب کج فهم ها اونها هم گفتند که ناس هستند. مگر ناس معصوم است؟ مگر ناس غیب میداند؟ مگر شیطان بر ناس وسوسه نمی کند؟ خطاب این آیات ناس است

هیچ کس جز ذات پاک الله معصوم نیست و پاک نیست. همه اشتباه می کنیم و این الله هست که با رحمتش ما را می بخشد، مواظب باشید مردم چون خدا فرموده است

سوره ق آیه 29

سخن من تغییر ناپذیر است، و من هرگز به بندگان ستم نخواهم کرد

بیایید بخاطر اشتباهات و گناهانمان از خدا در هر لحظه نه یکبار بلکه 1000 بار طلب استغفار کنیم، توبه کنیم، همیشه، که خدا توبه پذیر است

سوره ی کوبنده ی زمر آیه 53

بگو: «ای بندگان من که بر خود ستم کرده‌اید! از رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همه گناهان را می‌آمرزد، زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است

سوره ی نساء 48

خداوند (هرگز) شرک را نمی‌بخشد! و پایین‌تر از آن را برای هر کس می‌بخشد. و آن کسی که برای خدا، شریکی قرار دهد، گناه بزرگی مرتکب شده است

 


برچسب‌ها: عصمت شیعه اهل سنت قرآن هدایتگر است گمراهان

تاريخ : پنج شنبه 2 ارديبهشت 1395 | 2:21 | نویسنده : قرآن هدایتگر است |

آیا مردگان میتوانند صدای ما را بشنوند

 
 

بسم الله الرحمن الرحیم

آیا مردگان میتوانند صدای ما را بشنوند

 

این مناظره من با برادری است که به گفته خودش 5 سال در حوزه علمیه تعلیم دیده است و مدرک تفسیر را از کشور مصر دریافت کرده است!!

 

من: خب. مگر شما متوسل نمیشید؟ مگر نمیگید مهدی وسیله اس؟ اصلا وسیله رو بیخیال توسل به چه صورتیه؟

او: بله همینه

من: خیلی خب چجوری وسیله قرار میدید؟ این وسیله قرار دادن به چه شکلیه؟ مگر صداش نمیزنید؟ مگر دعاش نمیکنید و نمیخونیدش؟ اینکار ومیکنی؟

او: اقا من عاشق امام زمان هستم منتظرشم دوسش دارم .... هیچ کاری هم نمیکنم وب ساختم میگم همه برن چون واسه عشقمه

من: جواب بده. اگر عقیده ات درسته نباید از جواب به سوالها هیچ ترسی داشته باشی و با طرح موضوع های دیگ از جواب دادن طفره بری. در ضمن من هرگز نمیگم مهدی یا هر کس دیگه ای رو دشمن شو

من میگم همونطور که الله فرموده عمل کن. یعنی به الله بگو: یا الله سلام منو به مهدی برسون، بگو عاشقشم. می فهمی؟ ولی کار شما برعکسه!!! میگید یا مهدی حرف منو به الله برسون

نمیگید یا مهدی فلان و فلان؟ این خواندن و صدا زدن مهدی هست یا نه؟

میگید یا نه؟

او: من منظور سوال شما رو متوجه نمیشم

من: چرا جواب به این سوال اینقدر برات سخته؟ چرا متوجه نمیشی تو یه کاری رو میکنی یعنی متوجه نیستی خودتم ک دقیقا چکار میکنی؟ تو میگی ما متوسل میشیم و وسیله قرار میدم

او: عزیزم من وسیله نذاشتم

من: نمیخونیدش؟ یعنی هیچ کسی رو؟

او: کدوم وسیله ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

من: مهدی رو. فاطمه رو. علی رو. هر کسی رو

او: نه من هیچکی رو وسیله قرار نمیدم ...

من: پس چجوری از خدا میخای؟

او: مث ادم

من: آدم داریم علی رو واسطه میکنه. آدمم داریم فقط و فقط از خدا میخاد. اونطور ک پیامبرا از خدا خواستن شما کدومشی؟

او: من فقط از خدا میخوام

من: انگار شیعه ی واقعی هستی کسیکه فقط از خدا میخاد و کسی رو واسطه نمیکنه بین خودش و خداش هیچ شفیعی هیچ مولایی خدا مولای همه اس چون خدا برای بنده اش کافیه پس در پناه خدا

موفق باشی

او: یا علی

من: خخخخخخخخ یا علی هان؟ من دارم در مورد همین حرف میزنم برات میگم نگو یا علی ولی تهش خودتو لو دادی ک میگی خدا رسوات کرد به من دروغ بگو ولی به خودت دیگ چرا؟

او: ببین من نمیدونم تو معتقد چه دینی هستی ...ولی عقیده ات اشتباه است

من: دلیل داری بر ضد عقیده ی من؟

او: اینا رو واسه من نگو من 5 سال حوزه خوندم خدا خودش مراقب همه است پس نیازی نیست من بگم یا خدا

من: این دلیل تو بر ضد عقیده من بود؟ توی حوزه فقط بهتون یاد میدن ک جدل کنید. تنها چیزی ک بهتون یاد نمیدن قرانه

او: من میگم یا علی چون امام اول من است خدا حرف علی رو گوش میده

من: یعنی علی مواظبه؟ وقتی میگی یا علی؟ علی مرده هیچی نمیشنوه کسی ک بمیره تا قیامت مرده هر چی هم صداش کنی نمیشنوه

او: مرده واسه تو مرده ..در اصل زنده است ..اون ور پرده دنیا

من: مگر علی الان زیر خاک نیست؟ اتفاقا جعفری ها هم میگن امام جعفر نمرده و زنده است! مگر علی مثل همه از نطفه نبود و انسان نیست؟ هر انسانی میمیره. تا قیامت هم از هیچی خبر نداره و وقتی خدا همه رو برانگیخت فقط گمان میکنه نصف روز فاصله بوده بین مرگش و برانگیخته شدنش در روز قیامت. چه اولین انسان چه آخرین

او: دنیا دو تا پرده است جسمش الان پیش ما نیست .. اون دنیاست روحش علی شهیده شهید همیشه زنده است ما شهید داریم الان از قبرش گلاب میاد ..پس چرا میاد اونکه مرده

من: ببین حوزه ای این ایه رو بخون

تو نمی‌توانی صدای خود را به گوش مردگان برسانی، و نه سخنت را به گوش کران هنگامی که روی برگردانند و دور شوند

او: خوب این چه ربطی داره ؟؟؟؟؟؟؟

من: چه ربطی داشت؟!!!!!!!! علی مرده کج فهم، علی مرده الان زیر خاکه

تو باید برای اینکه علی بشنوه صداتو باید از خدا بخای ک حرف تو به علی برسونه. نه علی حرفتو به خدا

او: بیا برو تفسیر قران یاد بگیر بعد بنال ...اینجا منظور قران از مردگان یکی مث تو است که هیچی از حرف من نمیشنوی و میگی فقط حرف خودم ..مردگان تو رو میگی که عقلت در جاهلیت است فقط جسمت است ...

اینا رو اگه میتونی ایه عربی قران رو بده اسم سوره بده تا قبول کنم

من: اینم عربی اش من مث تو نیستم من جرات نمیکنم بخدا دروغ ببندم به چه بهانه ها که متوسل نمیشید

سوره ی فاطر آیه 22

وَمَا يَسْتَوِي الْأَحْيَاءُ وَلَا الْأَمْوَاتُ ۚ إِنَّ اللَّهَ يُسْمِعُ مَنْ يَشَاءُ ۖ وَمَا أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُورِ

و هرگز مردگان و زندگان یکسان نیستند! خداوند پیام خود را به گوش هر کس بخواهد می‌رساند، و تو نمی‌توانی سخن خود را به گوش آنان که در گور خفته‌اند برسانی

تو باید برای اینکه علی صداتو بشنوه باید از خدا بخای که حرف تو به علی برسونه. نه علی حرفتو به خدا

او: من قبول ندارم ...من از علی و حسن و حسین خواسته هامو گرفتم

من: حرف خدا رو قبول نداری خخخخخخخخخخ وااااااااااااااااااای خدایا دیدی الان حرف تو رو بهش زدم گفت قبول ندارم. من دیگ چکار کنم؟

او: ببین عزیزم موسی به دین خویش عیسی به دین خویش

من: گفتم بهش تو باید برای اینکه علی بشنوه صداتو باید از خدا بخای ک حرف تو به علی برسونه. نه علی حرفتو به خدا داداش داری اشتباه میکنی

او: من حرف خدا رو قبول دارم ... تو تفسیر قران رو نمیدونی دوست داشت منو بفرسته جهنم منم میرم جهنم. من حرف تو رو قبول ندارم استاد

من: یعنی تو به همین سادگی قبول میکنی مورد خشم آفریدگار قرار بگیری؟ من بیجا میکنم استاد تو باشم و اینطوری بارت بیارم. خدا میگه ب رسول تو نمیتونی حرف تو به هیچکس ک در قبره برسونی. علی الان مگ زیر خاک نیست؟ خدا گفته به هر کسی دلش بخاد حرف تو رو میرسونه. بعد تو میگی قبول ندارم علی باید حرف منو بخدا برسونه؟ خب خدا میگه تو اصلا در کل حرف تو نمیتونی ب علی برسونی تا ب من بگه. عجباااا علی نمیشنوه تا بگه به خدا. می فهمی؟

برادر خاهش میکنم خدا همین و گفته من هیچ تغییری ندادم توش تفسیر و معنی یکی ان. بخدا روشنه که علی نمیشنوه

چون الان زیر خاکه مرده تو نمیتونی بگی علی حرف منو برسون ب خدا چون علی نمیشنوه ولی میتونی به خدا بگی علاقه تو، عشق تو، به علی بگه بخدا روشنه برادر عزیزم وااااااای

او: من به علی نمیگم که به خدا چیزی برسونه .... من اگه چیزی از خو علی هم بخوام بهش میگم بفهم اونم میده به من اگه هم از خدا چیزی بخوام به خود خدا میگم

من: یعنی علی یا هر کسی جز خدا میتونه به تو چیزی بده؟

او: از هر کی بخوام از خدا بخوام خدا میده از علی بخوام علی میده اره به خدا نشده چیزی بخوام نده

من: میدونی تا حالا چرا هر چی از علی خاستی اجابت شده چون خدا بر گمراهی گمراهان اضافه میکنه به ثروت شون اضافه میکنه چون گمراه ها رو گمراه تر میکنه خدا بصراحت میگه مرده نمیشنوه و تو باید به من بگی و من حرف تو رو به هر کسی بخام مرسونم بعد تو میگی نه علی میشنوه و میتونه عطا کنه داری میگی خدا الکی گفته مرده ها نمیشنون چی میگی؟

کسی که زراعت آخرت را بخواهد، به کشت او برکت و افزایش می‌دهیم و بر محصولش می‌افزاییم؛ و کسی که فقط کشت دنیا را بطلبد، کمی از آن به او می‌دهیم امّا در آخرت هیچ بهره‌ای ندارد

سوره شوری آیه 20

تو وقتی میگی از مهدی خاستم و بهم داده، دقیقا منظورت اینه هر چی دعا کردی مستجاب شده، خب دیوانه خودت با زبان خودت اقرار کردی که از مال این دنیا بهت داده. چونکه اگر آخرت رو میخواستی هنوز که در آخرت نیستی تا بدونی. پس اگر بخوای از خدا خدا بهت میده. بر گمراهیت اضافه میکنه. تا کیف کنی. ولی آخرت ....

او: اقا برو .... من دین خودمو قبول دارم

من: دینت خلاف کلام خداس

او: من طبق جمهوری اسلامی حرف میزنم

من: خدا اون حرفی رو ک مذهبت بهت میزنه یا همون جمهوری اسلامی، نگفته برو کتاب خدا رو بخون

او: الان دین کشور ما همینه

من: غلطه

او: دین حوزه ها همینه

من: خدا در قیامت از حوزه و حکومت جمهوری اسلامی نمیپرسه و کاری به اینها نداره، ملاک خدا کتابش و حرف هایی هست که در کتابش فرموده، مشرکای مکه هم فکر میکردن درست میگن. حوزه اشتباه میکنه

او: چه میدونی شاید حرف تو غلطه

من: البته هر کسی ممکنه اشتبا کنه منم ممکنه اشتبا کنم مگ من گفتم فقط من راس میگم؟ من بتو میگم فقط ی کم قران بخون بخدا ساده اس راحت میفهمیش، بفرما ثابت کن نظر من اشتباست

او: من الان میتونم حرفتو ثابت کنم اشتباهه اما حوصله نوشتن ندارم

من میتونم ده ساعت کامل بدون مکث برات سخرانی کنم و همه چی رو باز کنم تا بفهمی نه نمرده بفهم نمرده شهید همیشه زنده است تو با من بحث نکن من پرورش یافته توی مصر و زیر دست استادان قران هستم

من: تفسیر نظر شخصی یکی است و ممکنه اشتباه برداشت کرده باشه. مثلا تفسیر نمونه نظر شخصی و برداشت آقای مکارم و برخی از علماست یا فلان تفسیر دیگر نظر شخصی و برداشت نویسنده اش است از قرآن. دلیل نداره همه اش درست باشه. برای همینه که تفسیرها مختلف و متفاوتن. چون هر کس برداشت و نظر خودش و میگه که با هم متعارضن. تفسیر ها متعارضن نه قرآن

او: تفسیر قران حرف همه جهان است حرف همه مسلمانان است نه من و تو

من: علی مرده. الان زیر خاکه و وقتی قیامت شد. از گورش میاد بیرون. مث من و تو ک از گورمون میاییم بیرون

او: علی زنده است تو هم بمیری بازم زنده ای. تو کافری

 

من: کاملا خلاف قرآن حرف زدی تو میگی حتی اگر بمیری درواقع زنده ای. این دیگ یعنی چی؟

چون قرآن به رسول میگه

إِنَّكَ مَيِّتٌ وَإِنَّهُمْ مَيِّتُونَ

تو می‌میری و آنها نیز خواهند مرد!

من کافرم؟ من چی میگم؟ میگم علی مرده؟ این یعنی کافر؟

او: اره تو به خاطر نفع خودت به جای تفسیر ترجمه رو گیر دادی عزیزم من تو تفسیر قران تو مصر رتبه سوم اوردم اصل تفسیره ...

من: رتبه سومی؟ هان؟ پس من دارم با آدم مهم و بزرگی حرف میزنم؟ خوشحالم از این پس آیه رو تفسیر کن

 

 

 

دوستان!!! این مناظره اصلا به این شکل نبود. من مجبور بودم یک سوال و 10 بار بپرسم تا جواب صریح بدهند، و این متن هم ویرایش شده است. ولی مطلقا در جواب های ایشون دست نبردم و اگر اعتراضی دارن میتونن بگن

ایشون اولش مطلقا برای حرفاش سندی ارائه نداد، و با اصرار من وقتی حرفاش تموم شد، آنوقت کل سند ها رو یک جا ارائه داد و اصلا مشخص نکرد که کدوم حرفش از کدوم کتابه. این اصلا روش سند دادن نیست. روش سند دادن اونیه که من حدیث از رسول آوردم و زیرش هم آدرسشو نوشتم. درستش اینه وقتی حرفتو میزنی همون موقع سندشم بگی. الان من نمیدونم باید در یک کتاب دنبال همه ی حرفاش باشم. این روش ایشونه که اینطوری تربیت شده تا طرف شو گیج کنه.

در حوزه همین چیز ها رو بهشون یاد میدن و باید بگم درسشم خوب پس داده و از استاداش قطعا از این بابت نمره 20 خواهد گرفت

این قسمت دوم مناظره است که ایشون توضیحاتش و تفسیرش رو از آیه ی بالا که در توصیف مردگان بود میده، و من هم جواب این برداشت شو دادم

=======================================================

توضیحات برادر حوزوی در مورد سوره فاطر آیه 22

این ایه که تو آوردی میگه مردگان و زندگان یکی نیستند، میدونی چرا ؟؟؟؟چون مردگان از امکانات بالاتری پیش خدا برخوردارند ....

اینجا منظور از مرده ...یه چیز دیگه است

مرده یعنی کسی که نمیشنوه . و هیچ عکس العملی انجام نمیده قبول داری ؟؟؟؟؟؟

تفسیر قران واسه مرده اینه (یعنی مرده از نظر قرآن اینه) مرده کسی است که از دین خارج شده و سخن هیچکی رو نمیشنوه و قبول نداره و هیچ عکس العملی تو درست کردن عقیده اش نداره ....تو این ایه میگه تو سخن تو نمیتونی به گوش اون مرده برسونی چون اون حرف تو رو قبول نمیکنه و تو جهالت است ...وقتی میگه کسی که تو قبر خفته یعنی کسی که مستقل نیست و وابسته است یعنی هر چی بقیه میگن قبول داره ... اینجا منظور قران از مردگان یکی مث تو است که هیچی از حرف من نمیشنوی و میگی فقط حرف خودم ..مردگان، تو رو میگه که عقلت در جاهلیت است فقط جسمت است

به ما تفسیری رو که متعلق به پیامبره اینجوری یاد دادن

ببین دنیا کوچیکه ..... حدیث داریم میگه نسبت دنیا به اخرت مثل نسبت شکم مادر به دنیا است پس ببین اون دنیا چه قد بزرگه

وقتی ما از مردگان سخن به میان می‌آوریم، در حقیقت از کسانی سخن می‌گوییم که جان ایشان از تن بیرون رفته است. همونطور که در این آیه میگه

سوره ی زمر آیه 42

اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَالَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا ۖ فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضَىٰ عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَيُرْسِلُ الْأُخْرَىٰ إِلَىٰ أَجَلٍ مُسَمًّى ۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ

خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض می‌کند، و ارواحی را که نمرده‌اند نیز به هنگام خواب می‌گیرد؛ سپس ارواح کسانی که فرمان مرگشان را صادر کرده نگه می‌دارد و ارواح دیگری را (که باید زنده بمانند) بازمی‌گرداند تا سرآمدی معیّن؛ در این امر نشانه‌های روشنی است برای کسانی که اندیشه می‌کنند

====================================================

جواب من به برادر حوزوی تا اینجا از صحبت هاش

اگه منظورت از " تفسیری رو که متعلق به پیامبره" حدیث نبوی هست، مطلقا حدیث صحیحی از رسول در تایید حرف هاای تو نیست. چرا؟ چون شما یک قسمت از آیه را ملاک میگیری و ادامه آیه را کنار میگذاری!!!

و بعد در آیه بالا الله فرموده نفس یا همون جان را هنگام مرگش یعنی موت اش، میگیرد و همچنین کسانی را که نمردند هنگام خواب جانشان را میگیرد. خدا فرموده در این آیه برای یتفکرون نشانه هاست. یعنی هم جان کسانی که میمیرند بسوی خدا بالا میرود هم جان کسانی که میخوابند.

در حدیث صحیح از رسول، ایشون میگویند "النوم اخوت الموت" یعنی خواب و مرگ برادر همدیگر هستند. خدا هم همین و فرموده است. هم روح یک مرده و هم روح کسی را که خواب هست، میگیرد و به سوی خود بالا میبرد. یک جور میگیرد. هر دو را وفات میدهد. پس یک اتفاق برای آنها می افتد تنها فرق این است که روح کسی که خواب هست به جسم برمیگردد اما روح کسی که میمیرد، همان نزد الله باقی میماند و تا قیامت به جسم برنمیگردد.

آدرس حدیث:

الراوي: جابر بن عبدالله المحدث: الألباني - المصدر: صحيح الجامع - الصفحة أو الرقم: 6808

خلاصة حكم المحدث: صحيح

پس خواب هر طور که می باشد، مرگ نیز به همان شکل است. خدا روح کسایی که باید بمیرند و کسایی که نباید بمیرند و درواقع خواب هستن را میگیرد. پس روح در هر صورت، چه روح یک خواب رفته و چه یک مرده، نزد خداست. وقتی ما خوابیم. روح مان نزد خداست و روح کسی هم که مرده است، نزد خداست. وقتی ما خواب هستیم مطلقا از این دنیا باخبر نیستیم تا زمانی که روح از جانب الله برنگردد به جسم، پس مرده ای که روحش نزد خداست و خدا برنگردانده به جسم اش. دیگر قادر نیست از این دنیا چیزی متوجه بشود. خدا به همین سادگی با یک مثال مشخص کرده است

خب ما وقتی خواب هستید مثلا در بعد از ظهر شما خوابیدید اولا آیا هشیار هستید!!! آیا نسبت به اطراف تان آگاه هستید؟ چه سوال هایی پرسیدم؟!!!

ثانیا وقتی که بیدار می شوید، بدون آنکه ساعت رو نگاه کنید. گمان می کنید که چه اندازه خواب بودید؟ مطمئنا هر کسی فکر میکند مدت کمی خوابیده است، ولی وقتی به ساعتش نگاه میکند میبیند شب شده است. یا میپرسد چه زمان خواب بودم، چرا می پرسید؟ چون مطلقا از گذر زمان خبر ندارد. چون موقع خواب روح نزد خداست. روح کسایی هم که میمیرند نیز نزد خداست. پس یک اتفاق برای یک مرده و یک زنده که خواب است می افتد. هر دو گذر زمان در این دنیا رو متوجه نمی شوند و چیزی از این دنیا نمی شنوند.

این دنیا فقط با جسم قابل درک هست و روح به تنهایی هرگز قادر به شنیدن و درک کردن جهان مادی نیست. چون وقتی ما که خواب هستیم و روح مان از جسم جدا می شود، نمی توانیم چیزی از این دنیا بشنویم، مادامیکه روح برنگردد، بلکه فقط با جسم هست که روح میتواند از این دنیا آگاه بشود.

جسم هم به همین صورته. جسم هرگز از احوال روح در دنیایی که روح قرار داره با خبر نیست، اگر بود ما تا الان می فهمیدیم و این همه روح برامون ناشناخته نبود

ولی خدا این دو دنیا رو از هم جدا کرده و بینشون فرق گذاشته به طوری که روح بی جسم و جسم بی روح هیچ گونه درکی از این دنیایی که ما در اون هستیم، نخواهد داشت

وقتی حضرت عزیر به امر خدا وفات یافت. اگر عزیر می فهمید و خبر داشت از این دنیا و درک میکرد. پس باید متوجه گذر زمان میشده. در صورتیکه وقتی الله از عزیر میپرسه چقدر درنگ کرده بودی، عزیر میگه یوما او بعض یوم یعنی روزی یا کمتر از نصف روز. در صورتیکه 100 سال مرده بود.

پس برادرم. مردها مطلقا نمیتونن از این دنیا آگاه بشن چون اولا الان نزد پروردگارشانن در برزخ ممکنه الان شیطان بهت بگه خب پروردگار همه جا هست پس مرده ها میتونن پیش ما هم باشن. نعوذبالله که این شرکه و فقط الله هست که در یک لحظه همه جا هست. اگر اینطوره پس وقتی هم که ما خواب هستیم باید از گذر زمان در این دنیا باخبر باشیم چونکه به این فکر شیطانی شما خدا روح همه رو چه اونایی که باید بمیرن و اونایی که خوابن و نباید بمیرن را یک جور برمیگیره و بهرحال نزد خودشن پس هر جا خدا باشه روح هم میتونه اونجا بشنوه. این فکر درجا غلطه. پس چرا وقتی خوابیم چیزی متوجه نمیشیم از این دنیا؟. و اگر مرده ها ک روحشون نزد خداست میتونن بشنون. ما هم وقتی خوابیم میتونیم بشنویم. خب آیا تو وقتی خوابی میتونی بشنوی؟ پس فرقی نیست.

 

  

هر وقت تو وقتیکه خواب بودی خواهرتو دیدی وقتی که داشت روی تو پتو مینداخت،

هروقت تو مثلا صدای مادرت شنیدی که از ساعت 10 شب تا 7 صبح که مثلا تو در این ساعات خواب بودی

اومده باشه بالای سرت هر چی خاسته گفته بهت، هر وقت اینها رو شنیدی و دیدی،

اونوقت منم باور میکنم که مرده ها میبینن و میشنون

چون خدا میگه روحت وقتی خوابی پیش منه. روح کسیو هم که مرده پیش منه،

روح کسی که باید زنده بمونه برمیگردونم به جسمش.

و روح کسی و که باید بمیره به علم خودم. نگه میدارم پیش خودم.

پس چون وقتی تو خوابی و روحت پیش خداست، مطلقا چیزی از این دنیا نمی فهمی،

مادامیکه روحت از جانب خدا برنگرده.

روح اون مرده ای هم که خدا پیش خودش نگه داشته هرگز نمیتونه بشنوه و ببینه.

فقط در یک صورته اونم اینکه روح به جسمش برگرده

چونکه جسم شون الان زیر خاکه و روح فقط در آخرت به روح برمیگرده

که این هم فقط در قیامت ممکنه،

که خدا روح همه رو در اخرت به جسم هامون که زیر خاک ان برمیگردونه و همه رو زنده میکنه.

مگر اینکه سخیفانه بگید علی مثل ما که خدا هر شب وقتی خوابیم جسم مون و برمیگیره به سوی خودش بگید جسمش هم  هنوز هست

و خدا هم این همه سال روحشو هر شب برمیگرفته و به جسمش برمیگردونده که این مردوده

اونایی ک مردن روحشون الان نزد پروردگارشون زنده اس این زنده بودن نزد رب

هرگز معنی اینو نمیده که اونها میشنون پس اگر کسایی که روحشون نزد رب شون هست میشنون

خب چرا ما وقتی میخوابیم مطلقا چیزی از این دنیا نمیبینیم و نمیشنویم؟

روح ما هم که نز رب مون هست در موقع خواب

آیا فهم این برای شما، جدا اینقدر سخته؟

روح نمی شنوه نمی بینه،

نه علی نه عمر نه رسول. نه احدی.

تنها کسی که ما رو می بینه فقط الله هست

والسلام

اینو من نمیگم برید کتاب و باز کنید و این ایات و بخونید

بنابر ایات

سوره نمل آیه 80

سوره ی روم آیه 52

سوره فاطر آیه 22

انعام ایه 60

سوره زمر ایه 42

و 2 مثال بسیار کوبنده از جانب الله در این زمینه در سوره ی بقره آیه 259

و در سوره کهف ایه 19

و...

========================================================

ادامه ی توضیحات برادرمون در مورد سوره فاطر آیه 22

از این حالت در فرهنگ قرآنی و اسلامی به عنوان توفی و وفات یاد می‌شود؛ زیرا توفی و وفات به معنای گرفتن چیزی به صورت تمام و کمال است (اخذ الشی بتمامه). پس تعبیر به فوت به معنای نابودی، تعبیر نادرست و غلط است که در زبان فارسی رایج شده است و باید بجای آن از عبارت وفات استفاده کرد.

در حقیقت، هنگامی که مرگ آدمی فرا می‌رسد، فوت نمی‌شود بلکه وفات می‌کند و خداوند و فرشتگان مأمور الهی، جان و روح او را می‌گیرند و این کل تفسیر دقیق ایه تو بود که آوردی .... اینو من نمیگم حرف جهانه و اساتید

در دو آیه از قرآن کریم به صراحت زنده بودن شهداء مطرح شده است:

======================================================

ادامه ی جواب من

در بالا کامل توضیح دادم و حالا که به اینجا رسیدم فهمیدم که فقط با کلمات بازی میکنی، همین. چیزی در چته نداری

بگو استادت بیاد، همون استادی که توی حوزه بهت اینا رو یاد میده

البته چه انتظاری از اون هم میشه داشت، چیزی و که میدونسته تماما به تو یاد داده

=========================================================

ادامه ی توضیحات برادرمون در مورد سوره فاطر آیه 22

آیه اول: «وَ لَا تَقُولُواْ لِمَن یُقْتَلُ فىِ سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتُ بَلْ أَحْیَاءٌ وَ لَكِن لَّا تَشْعُرُون»(1) و به كسى كه در راه خدا كشته شده مرده مگویید بلكه اینان زنده هایى هستند ولى شما درك نمى كنید.

شیعه گمراهان اهل سنت قدرت شنوایی مردگان قرآن هدایتگر است

تاريخ : پنج شنبه 2 ارديبهشت 1395 | 2:4 | نویسنده : قرآن هدایتگر است |

بررسی آیه راسخون در علم

 


بسم الله الرحمن الرحیم

بررسی آیه راسخون در علم

 

در این پست قصد داریم در مورد آیه 7 سوره آل عمران بحث کنیم

استناد بسیاری از گمراهان برای تقلید کورکورانه به این آیه است. منظور از تقلید کورکورانه این است که وقتی به شخصی نظری را بگویند، او تحقیق نکرده آن را قبول کند آنهم به دلیلی گمراه کننده تر از آن، یعنی این که آن شخص گوینده را نزد خود بزرگ جلوه داده باشد و همه حرف های او را چشم بسته قبول و اجرا کند. این یعنی "رب گرفتن". چون فقط الله است که چشم بسته باید اطاعت شود و هر کس هر چیزی گفت باید پرسید چرا؟.

سوال این است: اولا ایا در کلام خدا تضاد هست؟ دوما یعنی خدا قرآن را برای علما نازل کرده است؟ اگر اری! پس چرا در صدها آیه که گفتگوهای قیامت را می خوانیم، دلیل به گمراهی رفتن مردم همان علما هستند که مردم در دنیا به آن ها اعتماد کرده بودند و فقط آن ها را عالم می دانستند؟

و بعد این که چرا خدا در آیات متعددی که فقط بخش کوچکی از آن ها رو ذکر می کنم، فرموده:

وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ

ما قرآن را برای تذکّر آسان ساختیم؛ آیا کسی هست که متذکّر شود؟

سوره قمر آیه 17 و...

إِنَّا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ لِلنَّاسِ بِالْحَقِّ

ما این کتاب را برای مردم بحق بر تو نازل کردیم

سوره ی کوبنده زمر ایه 41

اوج عزت مندی اسلام در زمانی بود که مسلمین تقلید نمی کردند، اما از آن وقت که تقلید را علما به دین افزودند امت اسلام رو به ضعف نهاد و اتفاقا دلیل پیشرفت کشور های غیرمسلمان این بود که تقلید نداشتند. و هر وقت کسی چیزی به آنها می گفت سوالاتی از جمله: چرا، چگونه و چطور می پرسیدند و هرگز چشم بسته چیزی را قبول نمی کردند. این کتاب برای مردم آسان شده، چرا؟ چون فقط و فقط کتابی است برای راهنمایی، تذکر و یادآوری. باید طوری آسان باشد که هر کس آن را خواند، بفهمد.

در حالی که بسیاری از شما اصلا کتاب را باز نکردید، و اگر باز کردید روزنامه وار خواندید و کمی تامل نکردید تا بتوانید نظر بدهید که آسان است یا نیست!!! حتی همین گفته تان را که می گویید آسان نیست و علما می فهمند از علما شنیده اید و طوطی وار تکرار می کنید! البته این مخالف قرآن است و عکس این گفته در قرآن ذکر شده است.

إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعَالَمِينَ

این قرآن چیزی جز تذکّری برای جهانیان نیست

سوره تکویر آیه 27

 

پس وقتی شما با استفاده از آیه "راسخون در علم" می گویید قرآن را فقط علمای ما می فهمند و ما نمی فهمیم، و خدا که در این ایات به صراحت گفته این قرآن برای همه است و برای همه آسان شده، چون فقط تذکر دهنده است بدانید که یک جای کار شما و حرفای شما اصطلاحا می لنگد. چون حرفای خدا هرگز تضادی ندارنداین ترجمه ها و برداشت شماست که باعث تضاد شده، نه کلام خدا.

آیه این است سوره آل عمران آیه 7 ترجمه بزرگترین مرجع تقلید شیعه یعنی آیت الله مکارم شیرازی

هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ ۖ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ ۗ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ ۗ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا ۗ وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ

او کسی است که این کتاب را بر تو نازل کرد، که قسمتی از آن، آیات محکم است؛ که اساس این کتاب می‌باشد؛ و قسمتی از آن، «متشابه» است اما آنها که در قلوبشان انحراف است، به دنبال متشابهاتند، تا فتنه‌انگیزی کنند؛ و تفسیر (نادرستی) برای آن می‌طلبند؛ در حالی که تفسیر آنها را، جز خدا و راسخان در علم نمی‌دانند و می‌گویند: ما به همه آن ایمان آوردیم؛ همه از طرف پروردگارِ ماست. و جز صاحبان عقل، متذکر نمی‌شوند

اینجا "واو" که بین الله و راسخون آمده "واو" استیناف هست، وقتی استیناف باشد یعنی جمله بعد از کلمه الله وقف دارد، و باید مکث کرد و این عکس نظر کسایی ایست که معتقدند "واو" عطف است. گر مرحمت کنید و به قرآن مراجعه کنید می بینید که در تمامی قرآن ها بین الله و راسخون در علم علامت وقف هست خصوصا در همین آیه بالا که از نرم افزار کپی شده است می توانید علامت وقف را بین الله و راسخون ببینید همچنین همه قاریان نیز وقتی به اینجا می رسند وقف و مکث دارند. یعنی به الله که می رسند مکث می کنند سپس با واو ادامه جمله را می خوانند

یعنی چه؟ اگر "و" را عطف بدانیم، راسخون در علم را به الله عطف کرده ایم در این صورت معنی این می شود:

تاویل آیات را جز خدا و راسخون در علم نمی دانند در حالی که می گویند ما به همه ی آن ایمان آوردیم

این همان ترجمه ای هست که اقای مکارم بر این اعتقاد هست این در جا غلط است چون که اگر اینطور باشد، راسخون می گویند " آمَنَّا بِهِ" این "به" بر میگردد به ایات متشابه، پس راسخون در علم هم باید مثل الله همه آن را بدانند یعنی وقتی که تاویل همه را می دانند، پس دیگر متشابه و... برایشان معنی ندارد که جایز باشد بگویند "امنا به". در آن صورت مثل خدا همه اش را میدانند و همه آیات برایشان محکم است. پس وقتی همه آیات برایشان محکمات است، ادامه ی جمله بی معنی می شود

چون این گفته را کسانی می گویند که آیاتی برایشان متشابه است و تاویل آن را نمی دانند، برای همین چون فقط الله آن را می داند در برابر او سر تسلیم می آیند و این جمله را می گویند.

ضمن این که اگر "واو" را عطف بدانیم و هم الله و هم راسخون آن را بدانند؛ پس در این صورت کلمه "یقولون" که ضمیر است، جمله ای که در ادامه گفته می شود، هم به الله برمیگردد و هم به راسخون. پس چون واو عطف شده آیا خود الله نیز می گوید: من به همه آن ایمان آوردم آن از طرف پروردگار من است؟!!! همه این اشکالات به این دلیل است که "واو" را عطف گرفتیم. این اشتباه محض است که هم "واو" را عطف بگیریم و در ادامه آن گفته را فقط به راسخون در علم نسبت بدهیم!!!

همچنین اگر تاویل آن آیات را راسخون در علم نیز می دانند، بفرمایید ایات قیامت را با استفاده از آن تاویل بر همه معلوم کنید، آیات قیامت و خیر از قیامت و حوادث آن را فقط خدا می داند چون قیامت و حوادث آن غیب است و تنها کسی تاویل کامل ایات قیامت را می داند که علم غیب داشته باشد در حالی که جز خدا کسی علم غیب ندارد.

آیات قیامت پیشکش، اگر تاویل آیات متشابه را ائمه شما می دانند بفرمایید تاویل آیات سوره "الرحمن" را برای ما طبق مدعایتان شرح دهید. سوره الرحمن مشتی است بر دهان کسانی که در ترجمه این آیه نوشته اند: تاویل آیات متشابه را جز خدا و راسخون در علم نمی دانند.

اما نکته ای بسیار مهم که در اینجا حتما باید ذکر شود این است: همه می دانیم تمام علمی که الله به رسولان عطا کرده برای این بوده است تا آنها انسان هایی را که به گمراهی رفته اند متذکر شوند تا به اسلام بازگردند، پس وقتی به آنها علم آگاهی از متشابهات داده شده است تا آنها مانند الله متشابهات را بدانند و از سویی بعضی فتنه انگیزان از همین متشابهات برای گمراهی مردم استفاده می کنند، کجای دین الله کامل شده است؟ پس چرا الله فرموده الیوم اکملت لکم دینکم؟ این تفسیر و تاویل کجاست تا دیگر فتنه انگیزان با استفاده از آن آیات متشابه مردم را به گمراهی نکشانند؟ چرا تاویل بسیاری از آیات را نمی دانیم؟ و چرا همه ما دقیقا مثل آن گفته راسخان در علم عمل می کنیم و مثل آنها می گوییم به همه آن ایمان آوردیم؟ وقتی ما هم مثل آنها همان را می گوییم این چه فضیلتی است که برای آنها قایل می شوید؟ خب ما هم به غیب ایمان داریم!!! این را نیز توجه داشته باشید که ائمه نظر مخالف این حرفی که به آنها نسبت می دهند دارند و می گویند تاویل آیات را "جز خدا" کسی نمی داند.

اگر راسخون در علم بدلیل آگاهی یافتن از متشابهات است که ایمان آورده اند و آنطور که گمراهان می گویند خدا به ائمه علم به آن متشابهات را داده است. پس در این صورت کسانی که به آنها علم داده نشده حق دارند که ایمان نیاورند و همین را بهانه کنند که علم آن به ما داده نشده بود.

اتفاقا راسخون در علم در سوره نساء آیه 162 هم ذکر شده است

بیایید ببینیم منظور از راسخون در علم چه کسانی هستند و چه چیز را می فهمند و چه کسانی همراه راسخون در علم آن چیز را می فهمند

لَكِنِ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَالْمُؤْمِنُونَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ ۚ وَالْمُقِيمِينَ الصَّلَاةَ ۚ وَالْمُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَالْمُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ أُولَٰئِكَ سَنُؤْتِيهِمْ أَجْرًا عَظِيمًا

ولی راسخانِ در علم از آنها، و مؤمنان (از امّت اسلام،) به تمام آنچه بر تو نازل شده، و آنچه پیش از تو نازل گردیده، ایمان می‌آورند. (همچنین) نمازگزارانو زکات‌دهندگان و ایمان‌آورندگان به خدا و روز قیامت، بزودی به همه آنان پاداش عظیمی خواهیم داد

سوره نساء آیه 162

این آیه در مورد یهودیان است، پس مشخص می شود که یهودیان هم راسخون در علم دارند، و تعبیری که گمراهان از راسخون در علم دارند و خاص ائمه خود می دانند اشتباه است. خب پس آیا راسخون یهودیان هم ائمه شما هستند؟ یهودیان قبل از رسول هم راسخون در علم داشتند، پس قبل از آن راسخون در علم آنها چه کسانی بوده اند؟

جدایی از این بحث ها مگر راسخون چه چیز را فهمیدند که باعث شده علما این برچسب را به آنها بزنند و چیزی را که فقط خدا می داند به آنها هم نسبت دهند؟ یعنی چی؟ منظور چی هست؟ و این چه امتیازی است؟

خدا که هم به راسخون در علم یهود، هم راسخون مسلمانان و هم نمازگزاران و زکات دهنده گان و ایمان داران به قیامت بخاطر اینکه به رسول گفتند، ما ایمان داریم به آنچه پیش از تو نازل شده و همچنین آنچه اکنون بر تو نازل شده، وعده ی پاداش بزرگ داده است

راسخون در علم می گویند به تمام آنچه از طرف الله نازل شده، هر چیزی که باشد، ایمان آوردیم، چون از جانب الله هست، خب این چه امتیازی است؟ بقیه مومنان نیز که عینا همین گونه می گویند! آن ها هم در مقابل این آیات سر تسلیم می آیند!

یعنی ما مردم عادی چه به آیات متشابه و چه محکم، ایمان نداریم؟ و نمی گوییم آن از طرف پروردگارمان است؟ یعنی فقط راسخون در علم این را می گویند؟ عجب!!! اشتباه معتقدان به واو عطف در این است که انتظار دارند حتما راسخون در علم امتیاز و برتری در حد آگاهی خدا دارند سبحان الله- که الله در ادامه جمله، نقلی از آنان را ذکر کرده که می گویند به همه آیات ایمان داریم!!! در صورتی که این گفته راسخون در علم به جهت آن است، آنها چون در دستیابی به غیب اظهار عجز و اعتراف می کنند مورد ستایش قرار گرفته اند و اگر نه همه مومنان همین حرف آنها را می گویند. کما این که خدا در مورد مومنان، یعنی کسانی که حقیقتا به خدا ایمان دارند در آیه 3 سوره بقره اینطور می فرماید و آنها را دقیقا بخاطر همین عقیده مورد ستایش قرار داده و مومن می نامد:

الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ

(پرهیزکاران) کسانی هستند که به غیب [=آنچه از حس پوشیده و پنهان است‌] ایمان می‌آورند.(2:3)

 

بله! همه مومنان به غیب ایمان دارند. خدا، قیامت، فرشتگان، جهنم، نعمت های بهشت، حوادث قیامت و... همه در غیب هستند و به کسانی مومن می گویند که به این غیب ایمان آورده اند. دلیل این که الله رب گرفته شده است این است که مومنان به دستور او به چیزی که برایشان پوشیده است ایمان آورده اند و از دستور او اطاعت بی چون و چرا کرده اند. حالا اگر شما از کسی اطاعت بی چون و چرا کرده باشی، او را رب گرفته اید.

آیاتی هست که جز خدا کسی تاویل آن ها را نمی داند، و محال ممکن است اگر راسخون در علم بدانند تاویل این آیات چی بوده است

نظری هم که می گویید، فقط از روی ظن و گمان هست که مثلا فرمایش می کنید: شاید منظور الله این بوده، شما که در مورد آیات دیگر نظر قطعی دارید، پس اگر مثل خدا همه آن را می دانستید دیگر نباید بگویید شاید و نباید در مورد یک آیه چند نظر مختلف بیاورید! مگر ادعا نکردید شما تاویل آن را دانسته بودید؟

ما مردم عادی هم می توانیم به نظرات مان "شاید" اضافه کنیم و هر چی خواستیم بگوییم این که نشد که، می فهمید؟ وقتی در کلام تان "شاید" آوردید، یعنی همان طور که الله در همین آیه رسوایتان کرده است، فقط و فقط برای فتنه انگیزی این را می گویید، درواقع شما حتی در آیه ای که الله در آن هشدار داده کسانی هستند که می خواهند با آیات متشابه فتنه انگیزی کنند، در خود همین آیه نیز همین کار را می کنید!!!

ترجمه ی صحیح آیه طبق ترجمه دیگر مترجمان شیعی از جمله آقای عبدالمحمد آیتی، ابوالفضل بهرام پور، محمد کاظم معزی و... بسیاری دیگر به این صورت است

اوست كه اين كتاب را بر تو نازل كرد. بعضى از آيه‌ها محكماتند، اين آيه‌ها ام‌الكتابند، و بعضى آيه‌ها متشابهاتند. امّا آنها كه در دلشان ميل به باطل است، به سبب فتنه‌جويى و ميل به تأويل از متشابهات پيروى مى‌كنند، در حالى كه تأويل آن را جز خداى نمى‌داند. و آنان كه قدم در دانش استوار كرده‌اند مى‌گويند: ما بدان ايمان آورديم، همه از جانب پروردگار ماست. و جز خردمندان پند نمى‌گيرند

ترجمه ی صحیح آیه 7 سوره آل عمران

پس اگر راسخون هم مانند الله میدانند، دیگر متشابه برایشان معنی ندارد تا جایز باشد بگویند ما به متشابهات و آیات محکم آن ایمان داریم. برعکس؛ وقتی می گویند ما به همه آیات چه متشابه و چه محکمات ایمان داریم، پس یعنی برای راسخون در علم هم برخی آیات متشابه هست!!!

 

الله می فرماید:

فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَذَبَ عَلَى اللَّهِ وَكَذَّبَ بِالصِّدْقِ إِذْ جَاءَهُ ۚ أَلَيْسَ فِي جَهَنَّمَ مَثْوًى لِلْكَافِرِينَ

پس چه کسی ستمکارتر است از آن کسی که بر خدا دروغ ببندد و سخن راست را هنگامی که به سراغ او آمده تکذیب کند؟! آیا در جهنّم جایگاهی برای کافران نیست؟

سوره کوبنده زمر آیه 32

 

 


برچسب‌ها: تشیع اهل سنت سني شيعه قرآن قرآن هدایتگر است تقلید

تاريخ : چهار شنبه 28 بهمن 1394 | 17:33 | نویسنده : قرآن هدایتگر است |

آیا زنده بودن شهدا ربطی به شنوایی آنان از این دنیا دارد؟

 
 
 

بسم الله الرحمن الرحیم

آیا زنده بودن شهدا ربطی به شنوایی آنان از این دنیا دارد؟

 

امروز بلاخره در این پست می خواهم در مورد آیه 169 سوره آل عمران که به آیه "شهدا زنده اند" معروف است و همینطور حدیثی از رسول الله که به اعتقاد گمراهان رسول در جنگ بدر مرده ها را صدا زده و اعتقاد داشته است که مردگان از این دنیا می شنوند، بحث کنم.

گمراهان می گویند: الله در این آیه فرموده شهدا زنده اند و ما معتقدیم علی شهید شده است، پس علی حی است و میت نیست و می تواند صدای ما را بشنود. این در حالی است که خدا در این آیه صرفا فرموده: به شهدا میت نگویید و الله هرگز نفرموده که میت ها می شنوند. بلکه گمراهان استدلال می کنند که چون شهدا زنده اند پس از این دنیا می شنوند!

وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا ۚ بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ

و كسانى را كه در راه خدا كشته شده‌اند مرده مپندار، بلكه آنها زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى‌شوند

سوره آل عمران آیه 169

در جواب گمراهان باید گفت؛ اگر فکر می کنید که وقتی می گویم میت ها از این دنیا نمی شنوند خلاف این آیه اعتقاد دارم، سخت در اشتباه هستید و بلکه این شمایید که قایل به این شده ابد قرآن تضاد دارد! بله من با این گفته که میت ها نمی شنوند خلاف این آیه اعتقاد ندارم بلکه این شمایید که وقتی می گویید میت ها می شنوند خلاف قرآن اعتقاد دارید. این را توجه داشته باشید که الله نفرموده میت ها می شنوند بلکه فرموده آنها زنده اند و شنوایی میت ها را شما استدلال کرده اید و ما در این پست و پست های آینده به رد این استدلال می پردازیم.

قرآن در چند جا فرموده که مرده ها نمی شنوند، خب من هم همین را می گویم

مثلا یک مورد آن سوره نمل آیه 80

مسلّماً تو نمی‌توانی سخنت را به گوش مردگان برسانی، و نمی‌توانی کران را هنگامی که روی برمی‌گردانند و پشت می‌کنند فراخوانی!

این آیه دو قسم دارد. قسمت اول آیه رسول نمی تواند صدای خود را به گوش میت ها برساند به قسمت قسمت دوم تشبیه شده است. یعنی مردگان مانند کرانی هستند که پشت کرده اند صدای ما را نمی شنوند. اگر مردگان می شنیدند در این صورت به کرانی که پشت کرده اند تشبیه نمی شدند!!! و همینطور در سوره فاطر آیه 22 و...

نه تنها می گویم شهدا زنده اند، بلکه کل انسان هایی که تا قبل از این مرده اند نیز، زنده اند! کجا زنده اند؟ این مهم است، جواب این است: نزد پروردگارشان! بروید آیه را دوباره با دقت بخوانید، آن ها نزد پروردگارشان زنده اند. این زنده بودن "عند ربهم" هرگز مخالف اعتقاد به ناشنوایی میت ها از این دنیا نیست؛ بلکه برعکس در تضاد با اعتقاد کسایی است که می گویند میت ها شنوا هستند. میدانید چرا؟ جوابش فقط با کمی دقت مشخص می شود بقدری واضح است که نه حدیث و نه تفسیر لازم نیست.

خدا در آیه 42 سوره زمر می فرماید

خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض می‌کند، و ارواحی را که نمرده‌اند نیز به هنگام خواب می‌گیرد؛ سپس ارواح کسانی که فرمان مرگشان را صادر کرده نگه می‌دارد و ارواح دیگری را (که باید زنده بمانند) بازمی‌گرداند تا سرآمدی معیّن؛ در این امر نشانه‌های روشنی است برای کسانی که اندیشه می‌کنند

برادران و خواهران، روح هرگز نمی میرد، چه روح ما که در دنیا زنده ایم و می خوابیم و روحمان که طبق این آیه نزد الله میرود، و چه روح کسایی که از این دنیا وفات میابند و روحشان نزد خدا میرود. روح خواب رفته ها و وفات یافته ها، هردو نزد خداست و هردو نزد پروردگارشان زنده هستند

وقتی می گویم "مرده از این دنیا نمی شنود" این هیچ تضادی با زنده بودن روح نزد خدا ندارد. به این دلیل که اساسا زنده بودن روح هیچ ارتباطی به شنیدنش از این دنیا ندارد، تعقل کنید! روح که همیشه زنده است! چه روح ما که خواب می رویم و چه روح میت ها که نزد خدا هستند. روح معدوم می شود نه میت. این جسم است که میت می شود.

اگر قرار بود روح کسی که میت شده و نزد خدا زنده است از این دنیا بشنود، خب طبق این استدلال شما باید وقتی خواب هستیم، بتواتیم مثلا دزدی را که به خانه مان آمده ببینیم یا صدای کسی را وقتی با ما صحبت می کند بشنویم!

خب از عقل و منطق خود سوال کنید. خدا می فرماید وقتی می خوابید روح شما را به سوی خودم می برم یعنی همان جا که روح میت ها هست، آیا در وقت خواب که روحتان نزد پروردگارتان است، امتحان کنید، اگر مادرتان برای آزمایش هم که شده تا صبح با شما صحبت کند و شما خواب باشید، آیا شما چیزی می شنوید؟ آیا اگر صبح مادرتان از شما مساله را جویا شود شما می توانید به او پاسخی بدهید؟ چیزی شنیده اید؟ خب پس چرا تعقل نمی کنید؟ روشن است که وقتی خواب هستیم چیزی از این دنیا نمی شنویم و اگر کسی خلاف این بگوید که در خواب می شنویم متضاد حرف زده است هم با قرآن و هم با عقل و منطق تضاد دارد

شما فقط وقتی شنوا می شنوید که روح اجازه برگشت به جسم تان را بگیرد، برای همین است اگر کسی با شما صحبت کند تنها آخرین حرف او را بیاد می آورید. چون اساسا بشر وقتی از این دنیا می شنود و آگاه است که روح و جسم با هم در ارتباط باشند. کل زمانی که روح نزد الله است شما هیچ نمی شنوید و بعد از آن که خدا اذن بازگشت به جسم را داد، آنوقت شما فقط کلام آخری را می شنوید که با شما گفته اند.

روح همه، هم علی هم محمد و... الان نزد پروردگارشان زنده است و از نعمت هایی که خدا به آنها ارزانی داده خوشحال اند، جسم محمد و علی و... نیز الان خاک است. خدا فقط در قیامت است به روح آن هایی که میت شده اند اذن می دهد که به جسم برگردد. عزیزان جسم ماده است هر ماده ای مستلزم آن است که مکانی داشته باشد، یک ماده در یک زمان دو جا نیست. اگر روح به جسم برگردد طبق آیات قرآن آن جسم زنده می شود. اگر آن جسم زنده شود فقط در آن صورت است که می تواند از این دنیا آگاه شود. شنوایی از این دنیا فقط با ارتباط جسم و روح ممکن است. اگر ارتباط این دو قطع شود نه جسم از این دنیا می شنود و نه روح از این دنیا می شنود

روح زنده ما وقتی خوابیم نزد خداست

روح زنده کسایی هم که وفات یافته اند نزد خداست

به همان دلیل که وقتی خوابیم چیزی از این دنیا نمی بینیم و نمی شنویم

به همان دلیل نیز، وفات یافته ها این دنیا را نمی بینند و نمی شنوند

روح فرعون، روح نمرود، روح ابن ملجم، روح محمد و... روح همه الان زنده است، نزد پروردگارشان زنده است. بعضی طبق آیات قرآن از نعمت ها خوشحال اند و برخی عذاب می بینند.

حالا بپردازیم به حدیث

کتاب صحیح بخاری، شماره حدیث: 3747

(حديث مرفوع) حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ الْمُنْذِرِ ، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ فُلَيْحِ بْنِ سُلَيْمَانَ ، عَنْ مُوسَى بْنِ عُقْبَةَ ، عَنْ ابْنِ شِهَابٍ ، قَالَ : " هَذِهِ مَغَازِي رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ " , فَذَكَرَ الْحَدِيثَ ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَهُوَ يُلْقِيهِمْ : " هَلْ وَجَدْتُمْ مَا وَعَدَكُمْ رَبُّكُمْ حَقًّا " ، قَالَ : مُوسَى ، قَالَ نَافِعٌ : قَالَ عَبْدُ اللَّهِ : قَالَ نَاسٌ مِنْ أَصْحَابِهِ : يَا رَسُولَ اللَّهِ تُنَادِي نَاسًا أَمْوَاتًا ، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ : " مَا أَنْتُمْ بِأَسْمَعَ لِمَا قُلْتُ مِنْهُمْ " ، قَالَ أَبُو عَبْد اللَّهِ : " فَجَمِيعُ مَنْ شَهِدَ بَدْرًا مِنْ قُرَيْشٍ مِمَّنْ ضُرِبَ لَهُ بِسَهْمِهِ أَحَدٌ وَثَمَانُونَ رَجُلًا , وَكَانَ عُرْوَةُ بْنُ الزُّبَيْرِ ، يَقُولُ : قَالَ الزُّبَيْرُ : قُسِمَتْ سُهْمَانُهُمْ فَكَانُوا مِائَةً وَاللَّهُ أَعْلَمُ " .

رسول در این حدیث فرموده: شما شنواتر از آنها به آن چه به آن ها می گویم، نیستید

این استناد گمراهان است، برای این که توجیهی پیدا کنند برای آیه آل عمران و حرف خود را درواقع با روایت به آیه بچسبانند! این حدیث تا اینجا، کاملا برخلاف آیه های 80 سوره نمل و 22 سوره فاطر است، اگر اینطور باشد در کلام الله تضاد پیش آمده و دست آویزی برای رد قرآن توسط اسلام ستیزان می شود ولی جالب است ذات ریاکارانه شان، هرگز به آن ها اجازه نمی دهد که ادامه این حدیث را بخوانند و در همه جا این حدیث را تا اینجا ذکر می کنند از پدر بزرگ هایشان تا همین جا می شنوند، در کتاب هایشان تا همین جا می نویسند. ولی توجه داشته باشید، این حدیث ادامه دارد!!! اگر این حدیث در اینجا تمام بشود، کاملا خلاف قرآن است! ولی این حدیث اهل سنت است و این پایان حدیث نیست!

چون خدا به رسول در قرآن فرموده، تو هرگز نمی توانی مردگان و کسانی که در گورها هستند را شنوا کنی، یعنی مردگان شنوا نیستند و یکی با قدرتی لازم است تا آنها را شنوا کند و این قدرت فقط خداست. پس مردگان شنوا نیستند. پس یعنی رسول این را نمی دانسته و قرآنی که بر او نازل می شده را فراموش می کرده است؟!!! و اگر می دانسته مردگان نمی شنوند پس چرا با وجود این، چنین حرفی فرموده است، منظور رسول الله از این حرف چه بوده است؟!!!

طبق آیه زیر قدرت شنوا کردن مردگان فقط در دست خداست

وَمَا يَسْتَوِي الْأَحْيَاءُ وَلَا الْأَمْوَاتُ ۚ إِنَّ اللَّهَ يُسْمِعُ مَنْ يَشَاءُ ۖ وَمَا أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُورِ

و زندگان و مردگان برابر نيستند. خدا هر كه را خواهد مى‌شنواند. و تو نمى‌توانى سخن خود را به مردگانى كه در گور خفته‌اند بشنوانى.(35:22)

سوره فاطر آیه 22

 

تمام دعوت وبلاگ "قرآن هدایتگر است" همان طور که در پست "هدف از دعوت وبلاگ قرآن هدایتگر است" نوشته شده است،در همین آیه 22 سوره فاطر خلاصه می شود؛ عزیزان! الله بیهوده نفرموده که او شنوا و بیناست، می دانیم که صفات الله یعنی همین شنوایی و بینایی مطلق هستند و کسی مثل آنها را ندارد و اگر کسی صفات الله را برای کس دیگری قایل شود مشرک است. از طرفی می دانیم که همه موجودات زنده و بندگان الله، هم شنوا هستند و هم بینا هستند. اما نکته این جاست که هیچ کس مانند الله در یک لحظه هرگز همه چیز را نمی شنود. جز خدا کسی نمی تواند میلیون ها نفر را که در یک زمان او را می خوانند، ببیند و بشنود.

بیایید ادامه حدیث را در حدیث شماره 4724 در کتاب مسند أحمد بن حنبل یا در همان کتاب صحیح بخاری حدیث شماره 1288 بخوانیم

 (حديث مرفوع) حَدَّثَنَا يَزِيدُ ، أَخْبَرَنَا مُحَمَّدٌ يَعْنِي ابْنَ عَمْرٍو ، عَنْ يَحْيَى بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ حَاطِبٍ أَنَّهُ حَدَّثَهُمْ ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ أَنَّهُ قَالَ : وَقَفَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَلَى الْقَلِيبِ يَوْمَ بَدْرٍ ، فَقَالَ : " يَا فُلَانُ يَا فُلَانُ ، هَلْ وَجَدْتُمْ مَا وَعَدَكُمْ رَبُّكُمْ حَقًّا ؟ أَمَا وَاللَّهِ إِنَّهُمْ الْآنَ لَيَسْمَعُونَ كَلَامِي " ، قَالَ يَحْيَى : فَقَالَتْ عَائِشَةُ : غَفَرَ اللَّهُ لِأَبِي عَبْدِ الرَّحْمَنِ ، إِنَّهُ وَهِلَ ، إِنَّمَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ : " وَاللَّهِ إِنَّهُمْ لَيَعْلَمُونَ الْآنَ أَنَّ الَّذِي كُنْتُ أَقُولُ لَهُمْ حَقُّ ، وَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَقُولُ : إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتَى سورة النمل آية 80 وَمَا أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُورِ سورة فاطر آية 22 .

این احادیث، حدیث های مرفوع بودند و نزد اهل سنت صحیح هستند

تعریف حدیث مَرفُوع: آن است که به رسول خدا نسبت داده شود، از گفتار یا کردار یا اعمالی که به حضور مبارک انجام شده و یا صفتی، سند آن متصل باشد یا منقطع یکسان است.

ام المومنین عایشه در این حدیث که ادامه و تکمیل کننده حدیث بالا بود فرمودند: خدا از ابی عبدالرحمن ببخشاید، درست است که رسول الله این را فرموده اند، ولی او اشتباه فکر می کرده که رسول الله منظورش آن بوده است، چون اگر منظور رسول الله اینطور باشد که عبدالرحمن می گوید، رسول خدا بر خلاف آیه فاطر و نمل سخن گفته است، بلکه رسول خدا منظورش این بوده و فرموده: الان این مشرکان کشته شده جنگ بدر، به یقین حرف هایی که در زمان حیات شان به آن ها می گفتم و دعوت شان می کردم، به یقین آن حرف هایم رسیدند، فهمیدند حرفایی که من به آن ها میزدم حق بود، بلکه حتی از الان شما نیز بهتر یقین پیدا کرده اند چرا که آن ها در حال حاضر فرشتگان را که بر پشت شان میزنند، می بینند و آگاه شدند، ولی شما هنوز چیز هایی که آن ها دیده اند، نمی بینید و هنوز بر شما غیب مانده است و شما به اندازه آنان حرف های من را مطمین نیستید. آن ها وعده های الله را همین الان از شما بهتر می بینند، یعنی آن ها به "علم الیقین" و به "عین الیقین" رسیده اند و شما اینطور نیستید.

 

خب! این دو برداشت کاملا متفاوت بود، از دو صحابه بزرگوار، یکی عبدالرحمن و دیگری ام المومنین عایشه، باید دید کدام برداشت صحیح و مطابق قرآن است، مسلما هر حدیثی که در تضاد با قرآن باشد، باطل است و پر واضح که حدیث مورد استناد گمراهان تا آنجا، کاملا برخلاف قرآن است! ولی ادامه حدیث و برداشتی که ام المومنین عایشه داشته اند، کاملا موافق قرآن است. اگر برداشت ام المومنین عایشه نبود، الان این حدیث نزد اهل سنت مردود و باطل می بود چون کاملا برخلاف قرآن است. درستش هم همین است که احادیث متضاد با قرآن را باطل بدانیم، چون قرآن حجت است و الله قول حفاظت از قرآن را داده است

من احساس می کنم که تنفر گمراهان نسبت به ام المومنین، بر میگردد به همین حدیث های نقل شده از ایشان، چون اساس مذهب آن ها با همین احادیث باطل شده است. خدا به صورت واضح فرموده که مردگان نمی شنوند. دیگر باید به چه صورت می گفت تا شما باور کنید؟ آیا باید خدا خود بیاید و حضورا به دست تک تک شما نامه دهد یا سخن بگوید؟

مگر انتظار آنان غير از اين است كه خدا و فرشتگان، در [زير] سايبانهايى از ابر سپيد به سوى آنان بيايند و كار يكسره شود؟ و كارها به سوى خدا بازگردانده مى‌شود

سوره بقره آیه 210

 

توجه: با اینکه این پست کامل هست ولی ممکن است در آینده ویرایش شود

 

 


برچسب‌ها: شهدا قرآن هدایتگر است گمراهان شیعه اهل سنت قدرت شنوایی مردگان

تاريخ : چهار شنبه 28 بهمن 1394 | 17:33 | نویسنده : قرآن هدایتگر است |

رد برداشت عصمت از آيه تطهير يعني آيه 33 سوره احزاب

 
 

بسم الله الرحمن الرحیم

رد برداشت عصمت از آیه تطهیر یعنی آیه 33 سوره احزاب

توجه: این مقاله در جهت اثبات این نیست که علی بن ابی طالب (داماد و پسر عموی رسول الله) و فرزندان بزرگوارش از مصادیق آیه تطهیر و اهل البیت نیستند، بلکه در جهت اثبات این است؛ خطاب این آیه در درجه اول به زنان رسول است و هم چنان که بعد از نازل شدن این آیه حسن، حسین و علی به خواست قلبی رسول جزء اهل البیت او شدند، پس هر ادعایی (عصمت) به کلمه اهل البیت بچسبانید در صف نخست به زنان رسول و سپس به فاطمه و... برمیگردد .

 

می خواهیم مثل گمراهان نباشیم که یک بخش از آیه را می خوانند و چشم شان را بر ادامه همان آیه می بندند و با این عمل زشت حرف در دهان گوینده که الله است می گذارند. شما برای این که حرف کسی را بفهمید باید حرف هایش را از اول بشنوید نه این که از وسط حرف هایش یک بخشی را انتخاب کنید و به جای این که بیایید کل حرف هایش را کنار هم بگذارید تا به برداشتی که مد نظر آن شخص بوده برسید، به باطل و به زشتی یک قسمت خاص از گفته هایش را انتخاب و جدا کرده و فقط از همان قسمت کل حرف هایش را برداشت کنید. در حالی که اگر کل حرف را می شنیدید او یک منظور مشخص دارد و اگر از وسط حرف بخواهید که برداشت کنید، برداشت متفاوتی از آن می شود. زشتی کار در این جاست که شخص کلی توضیحات می دهد و شما کل توضیحات را فقط در بخشی از صحبت ها خلاصه می کنید که منظور شخص آن نیست.

بحث بر سر آیه 33 سوره احزاب هست که به آیه تطهیر مشهور است؛ پس لطفا با علم و منطق وارد شوید

وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَىٰۖ وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ ۚ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا

و در خانه‌های خود بمانید، و هم چون دوران جاهلیّت ظاهر نشوید، و نماز را برپا دارید، و زکات را بپردازید، و خدا و رسولش را اطاعت کنید؛ خداوند فقط می‌خواهد پلیدی و گناه را از شما اهل البیت دور کند و کاملاً شما را پاک سازد

سوره احزاب آیه 33

بسیاری از عوام چون در تمام طول زندگی شان شنیده اند که اهل البیت ائمه هستند، وقتی قرآن باز می کنند و به این آیه می رسند با خود تصور می کنند که منظور قرآن همان اهل البیتی است که در نظر آنهاست. گمراهان درواقع پیشفرض خود را از قبل اثبات شده دانسته اند. یعنی وقتی به آیه می رسند تصور می کنند که ما اهل البیت داریم قرآن هم لفظ اهل البیت را ذکر کرده پس ما بر حق هستیم!!! در آیه بالا قسمتی که با قرمز مشخص شده، استناد گمراهان است، و می بینید که رنگ قرمز دنباله رنگ مشکی است و مورد استناد آن ها کل آیه نیست بلکه بخشی از آیه است

 

اکنون به دلایل گمراهان می پردازیم

دلیل اول، می گویند "انما" که در این بخش از آیه آمده ادات حصر است یعنی عده خاصی را شامل می شود و آن عده بخصوص زن های رسول نیستند چون زن آدم جزء اهل البیت او به حساب نمی آید، بلکه اهل البیت شامل فاطمه ایست که در زمان نزول این آیه شوهر کرده است و اهل البیت خودش را دارد و علی بن ابی طالب ایست که پسر عموی رسول است و فرزندان این بزرگواران یعنی حسن و حسین؛ دلیل این حرف از آنجاست که رسول به اعتقاد گمراهان همین چند نفر را زیر عبای خود جا داد و چون انما ادات حصر هست فقط شامل کسانی می شود که زیر عبای رسول بوده اند

دلیل دوم کلمه "یرید الله" است و می گویند چون در اینجا با توجه به این که الله فرموده: "خدا می خواهد" که شما اهل البیت را معصوم کند و رجس و پلیدی را از شما دور کند. پس خدا اراده کرده و صرف اراده خدا قطعیت انجام آن را می رساند این نوع از اراده خدا تکوینی است. بعبارتی دیگر، خدا بگوید "باش" آن موجود "می شود"

تعریف اراده خداوند طبق نظر آیت الله مکارم شیرازی

اراده ی تکوینی: این اراده خدا تخلف ناپذیر است و به طور حتم و یقین اتفاق خواهد افتاد. خداوند به انسان اختیار و آزادی داد و بر اساس آزادی او را مکلف کرد و مورد خطاب دستورات خود قرار داد .

اراده تشریعی: خدای سبحان از انسان آزاد و مختار می خواهد یک سری کارها را انجام بدهد و یک سری کارها را انجام ندهد . بنابراین خداوند متعال اراده کرده است که انسان به اختیار خود به سمت خوبی ها برود و از بدیها پرهیز کند و این اراده تشریعی الهی است.

دلیل سوم ضمیر "کم"  در کلمه "عنکم" می باشد

می گویند چون که قبلا برای همه افعال، ضمیر مونث "کن" آمده و مخاطب زن های رسول بوده اند حالا که ضمیر مذکر "کم" ذکر شده پس مخاطب زنان رسول نمی توانند باشند و چون خود رسول به زعم آن ها جزء اهل البیت خود محسوب نمی شود!!!. پس "کم" به قاطمه-علی-حسن-حسین برمیگردد.

ترس آن ها از این که بپذیرند رسول جزء اهل البیت خودش محسوب می شود!، بخاطر این است که در این صورت زن های رسول نیز جزء اهل البیت قرار می گیرند برای همین مجبورند بگویند که مخاطب رسول نیست و رسول جزء اهل البیت خودش محسوب نمی شود!

دلیل چهارم خود کلمه اهل البیت است و معتقد اند، زنان جزء اهل البیت مرد بحساب نمی آیند!

 

با هم دلایل بطلان این 4 دلیل را بخوانیم

می دانیم که الله از آیاتش منظور مشخصی دارد، یا تفسیر شما گمراهان مد نظر الله بوده یا تفسیر ما. اگر عقیده شما کاملا همان منظور خداست، پس عقل خود را قاضی کنید. کلام خدا که تضادی ندارد اگر منظور الله همان برداشت شماست هرگز نباید تضادی داشته باشد.

 

در جواب دلایل ذکر شده حول کلمه "انما"

در این جا "انما" حصر در افراد نیست بلکه حصر در موضوع است و موضوع نیز همان تطهیر و پاک کردن است.

یعنی خدا هرگز نفرموده فقط و فقط می‌خواهم شما اهل البیت را تطهیر کنیم
بلکه فرموده هدف از این امر و نهی کردن فقط و فقط تطهیر کردن است

مثال: تو و برادر کوچکت در بازی خود را کثیف کرده اید؛ بعد مادر شما می گوید: پسرای من! بیایید شما را حمام کنم. شما می گویید: نه نمیایم. بعد مادرتان می گوید: فقط می خواهم شما را حمام کنم که تمیز باشید، همین. توی حمام که شما را خفه نمی کنم

این حصر و "انما" در این جمله آیا برمیگردد به تو؟یا برادرت؟یا عمل استحمام و تمیز کردن شما؟

خدا هم همین گونه فرموده است: منظور الله با توجه به آیات قبل این است که؛ امر و نهی کردن شما در آیات قبل که گفتیم این کار را بکنید و آن کار را نکنید، به شرط اجرای آن به صورت کامل توسط شما باعث پاکی شما می شود، این امر و نهی را کردیم چون می خواهیم پاک تان کنیم نه این که جز شما کس دیگری را پاک نکنیم؛ بلکه هر کسی با رعایت این دستورات از گناه پاک خواهد شد. خدا دین نازل نکرده برای چند نفر که فقط آن ها را از رجس و پلیدی شیطان پاک کند و بقیه را این چنین نکند و رها کند. بلکه دین نازل کرده تا همه انسان ها را با نماز و زکات و... از رجس پاک کند. با توجه به این که افعال مضارع؛ یعنی مربوط به زمان حال هستند، و با توجه به این که پاک کردن مستلزم ناپاکی است، پس قبل از آن اهل البیت پاک نبوده اند. صحیح نیست به یک معصوم بگوییم می خواهم تو را معصوم کنم!!! آیا تعقل نمی کنید؟

ضمن این که با توجه به گفته خودتان که می گویید "انما حصر است و فقط آن دسته از افراد را شامل می شود که زیر عبای رسول بوده اند" پس این عصمت را "هرگز" نمی توانید به دیگر ائمه نسبت دهید چون بقول خودتان اینجا حصر آمده و قانون حصر طبق برداشت شما اگر در این آیه ذکر شده باشد می گوید که تطهیر فقط شامل همان 4 تفر می شود و نسبت دادن این آیه به بقیه ائمه باطل است

 

در جواب "یرید الله" و اراده تکوینی

قبل از هر چیز به این نکته توجه داشته باشید که گمراهان به "جبر" معتقد نیستند (منظور این نیست که ما معتقدیم) و وقتی اراده تکوینی را برای این آیه برداشت کنند دیگر نمی توانند اختیاری برای معصومین قایل شوند. اگر در آیه تطهیر اراده را تکوینی بدانیم چون خدا اراده نکوینی کرده آن ها مجبور خواهند بود و هر کس در مقابل اراده تکوینی خدا برای کسی دیگر اختیار قایل شود مرتکب شرک شده است. مثلا بگوید خدا در مورد فلانی اراده تکوینی دارد ولی فلانی به اختیار خود عمل می کند.

منظور از یرید الله این است: وقتی خدا بخواهد از اختیار ما خارج است یعنی مثلا خدا به ما قدرت اختیار داده است کسی نمی تواند تغییر بدهد؛ یا اراده کرده است که زمین به دور خودش بچرخد، و ما این وسط انتخابی نداریم ما نمی توانیم در مقابل اراده تکوینی خدا تصمیم بگیریم و انتخاب کنیم

بنابر آیه:

هنگامی که فرمان وجود چیزی را صادر کند، تنها می‌گوید: «موجود باش!» و آن، فوری موجود می‌شود

سوره بقره آیه 117

تضاد های این نظر که در آیه تطهیر اراده تکوینی بوده است؛ خدا به دو صورت "می خواهد" یکی این که ما هیچ اراده ای در مقابل خواست او نداریم و دیگر این که او برای ما حق انتخاب قایل می شود. افعال در آیه تطهیر مضارع آمده است "می خواهد" و مشروط به انجام افعال و اوامر و نواهی ای است که قبل از آن آمده اند. اگر افعال به صورت فعل ماضی می آمد درست می بود یعنی" خدا خواست". البته حتی در آن صورت نیز باز خدا امر و نهی کرده است. وقتی خدا امر و نهی کرد پس یعنی اختیار داده که می توانیم از آن دستور یکی را برگزینیم، مثلا دستور داده: نماز بخوانید اگر نخوانید آتش بر شما عرضه می شود. این جا خدا دیگر اراده تکوینی ندارد. چون ما می توانیم یکی از راهها را انتخاب کنیم. وقتی حرف از انتخاب کردن برای ما از میان دستورات الله به میان بیاید، آن اراده الله تشریعی است درست نیست هر جا خواندیم خدا می خواهد آن را بر هوای نفس خود اراده تکوینی برداشت کنیم بدون آن که عقل خود را به کار بریم

کلمه "یرید الله" در قرآن فقط در این آیه نیامده است. عینا مثل همین آیه و با همین شرایط، در آیه 6 سوره مائده نیز هست

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ ۚ وَإِنْ كُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا ۚ وَإِنْ كُنْتُمْ مَرْضَىٰ أَوْ عَلَىٰ سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُمْ مِنْهُ ۚ مَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ وَلَكِنْ يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ وَلِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ

اى مؤمنان، چون به [قصد] نماز برخيزيد، روى خود و دستهايتان را تا آرنج ها بشوييد و سرتان را مسح كنيد و پاهايتان را تا دو قوزك [بشوييد] و اگر جنب باشيد، غسل كنيد. و اگر بيمار يا مسافر باشيد و يا كسى از شما از موضع قضاى حاجت بيايد و يا با زنان آميزش كرده باشيد، آن گاه آبى نيابيد، آهنگ خاكى پاك كنيد، و از آن [خاك‏] رويتان و دستانتان را مسح كنيد. خداوند نمى‏خواهد بر شما دشوارى قرار دهد. بلكه مى‏خواهد كه شما را پاك بدارد و نعمتش را بر شما تمام كند، باشد كه سپاس گزاريد».

سوره مائده آیه 6

خداوند در این آیه مومنان را امر و نهی فرموده است، مومنان می توانند اطاعت کنند یا نکنند در هر صورت مجیور نیستند و اختیار نداشته باشند که نماز نخوانند؛ خدا در همین آیه فرموده: ای مومنان هدفم از این اوامر و نواهی به شما فقط این است که می خواهم پاک شوید

در این صورت اگر تعریف گمراهان صحیح باشد، پس ما فقط 4 معصوم نداریم بلکه کل مومنان معصوم هستند!!!

ببینید عزیزان! ما مومنان طبق این آیه فقط در صورتی پاک می شویم که طبق همین دستورات خدا که فرموده عمل کنیم؛ خدا دستور به وضو و غسل و ... داده، و ما اگر می خواهیم پاک شویم باید این اوامر را اطاعت کنیم. این اراده تکوینی خدا نیست بلکه اراده تشریعی خداست و ما اگر طبق این دستورات عمل کنیم پاک خواهیم شد. در آیه سوره احزاب نیز همین گونه است. خدا در آیه های قبل و در خود آیه 33 و آیه بعد دستوراتی را به زنان رسول می فرماید و سپس هدف خود را از این اوامر و نواهی عرض می کند.

اگر از "یرید الله" برداشت اراده تکوینی داشته باشیم، دیگر اوامر و نواهی را نمی کرد، و الان مذاهب و فرقه های مختلف با اختیار خود هر کدام سلیقه ای عمل نمی کردند چون طبق اراده تکوینی نمی توانستند به اختیار خودشان فرقه ای یک چیز را و فرقه دیگر دستور دیگر را قبول می کردند

فقط این نیست، سوره توبه آیه 103 را ببینید

خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِمْ بِهَا

از مال‌های ایشان زکات بگیر که بدین کار پاکشان می‌سازی و آنان را تزکیه و پاک می‌کنی

پس طبق تعریف گمراهان از کلمه تطهیر، هر کس به رسول زکات داده باشد معصوم می شود!!! هرگز، این باطل است

مثل آیه قبل، افعال «تطهر» و «تزکی» در این آیه نیز مضارع آمده اند، یعنی مربوط به زمان حال می شوند درواقع منظور آیه این است که خدا می خواهد بگوید، هدف از زکات فقط این است که انسان‌ ها را از آلودگی به حرص و آز نسبت به مال دنیا، پاک کند و این پاکی از طریق عمل کردن به قانون زکات میسر می شود.

یعنی اگر می خواهید پاک شوید، پس زکات دهید تا پاک تان کنم و در آیه های بالا نیز به مومنان می فرماید اگر می خواهید پاک تان کنم باید وضو و غسل و... بجا بیاورید و خطاب به زنان رسول می فرماید اگر می خواهید پاک شوید این دستورات را رعایت کنید

در قرآن آیات زیادی در مورد اراده تشریعی خدا هست مثل: (بقره/ 185)، (نساء/ 26-28)

در آیات سوره‌ی احزاب نیز مقصود این است. چنان که خداوند درباره‌ی نماز فرموده:

وَأَقِمِ الصَّلَاةَ ۖ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ ۗ

نماز بگزار، كه نماز آدمى را از فحشا و منكر باز مى‌دارد.(29:45)

حتی پیامبر شب و روز نماز می خواند و بسیار روزه می‌گرفت و این گونه اعمال در طهارت نفسانی اش مؤثر بود و در او تأثیر مثبت داشت و الا اگر جز این بگوییم و ادعا کنیم که اعمال عبادی و انجام اوامر الهی هیچ تأثیری در آن حضرت نداشته و مانند یک عمل لغو بوده باید به یاد داشته باشیم که از مزایای ایمان، اعراض  و دور شدن از لغو است و پیامبر هرگز کار بیهوده نمی کند.

قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ

به تحقيق رستگار شدند مؤمنان:(23:1)

وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ

آنان كه از بيهوده اعراض مى‌كنند،(23:3)

گمراهان ائمه را حتی قبل از نزول آیه 33 احزاب و از بچگی و قبل از بدنیا آمدن شان نیز معصوم و مصون از خطا می دانند؛ در آیه 33 احزاب که افعال مضارع و مربوط به زمان حال هستند؛ پس قبل از نزول آن آیه چه آیا معصوم بوده اند؟!!! در حالی که شما می گویید ائمه از بدو خلقت معصوم اند و چون اراده خدا تکوینی است پس دیگر اراده ای نمی توانند داشته باشند.

ضمن این که وقتی می گویید اراده تکوینی است؛ "هرگز" نمی توانید برای آنها اختیاری قایل شوید، قایل شدن اراده برای دیگری در مقابل اراده تکوینی الله برخلاف توحید و یگانگی الله است و با اصل توحید در تضاد مستقیم و روشن است. اگر اراده ای برای کسی در مقابل اراده تکوینی خدا قایل شوید مرتکب شرک شده اید. یعنی شما به کسانی قایل شده اید که اگر خدا بگوید باش آن ها می توانند نباشند! در حالی که خدا می فرماید اگر بگویم باش، موجودات در مقابل این اراده ام اختیاری ندارند.

عصمت بنا بر اراده تکوینی با اصل امامت و پیشوا بودن در تضاد و تعارض مستقیم است. اگر آن ها مثل ما اختیاری نداشته باشند اولا که این نشان می دهد از ما پایین تر هستند. چون ما اگر در محیط فساد قرار بگیریم به اختیار خود گناه نمی کنیم ولی آنها اگر در شرایط مشابه قرار بگیرند خواه و ناخواه اختیاری ندارند. پس عمل ما بسیار با ارزش تر است. دوما خدا در مورد آن ها اراده کرده و نمی توانند مثل ما گناه کنند پس مثل ما نیستند و هرگز اسوه و پیشوای ما نیستند، چون خدا در مورد ما اراده تکوینی نفرموده و ما هر اندازه سعی کنیم نمی توانیم مثل آن ها شویم پس ما هر اندازه سعی کنیم مثل شان نخواهیم شد و نتیجتا نمی توانند پیشوای ما باشند. پیشوای ما باید کسی باشد که مثل ما باشد اختیار داشته باشد تا ما بتوانیم مثل او عمل کنیم و دقیقا خدا به همین دلیل است که برای هر قومی از جنس خودشان رسول فرستاده است.

وَمَا مَنَعَ النَّاسَ أَنْ يُؤْمِنُوا إِذْ جَاءَهُمُ الْهُدَىٰ إِلَّا أَنْ قَالُوا أَبَعَثَ اللَّهُ بَشَرًا رَسُولًا

هيچ چيز مردم را از ايمان آوردن آنگاه كه هدايتشان مى‌كردند، باز نداشت مگر اينكه مى‌گفتند: آيا خدا انسانى را به رسالت مى‌فرستد؟(17:94)

قُلْ لَوْ كَانَ فِي الْأَرْضِ مَلَائِكَةٌ يَمْشُونَ مُطْمَئِنِّينَ لَنَزَّلْنَا عَلَيْهِمْ مِنَ السَّمَاءِ مَلَكًا رَسُولًا

بگو: اگر در روى زمين فرشتگان به آرامى راه مى‌رفتند، برايشان به پيامبر فرشته‌اى از آسمان نازل مى‌كرديم.(17:95)

برخی تلبیس و مغلطه می کنند و می گویند اراده خدا اینطور بوده که معصوم باشند ولی به اراده خود گناه نکنند و هرگز مرتکب گناه نشوند. در رد این مغلطه همین کافی که این مدعا در مورد سهو و خطا صادق نیست. یعنی آدم به اختیار خودش که دچار سهو نمی شود!!! در این آیه پیامبر فراموش کرد و دچار سهو شد!!!

وَاذْكُرْ رَبَّكَ إِذَا نَسِيتَ

 چون فراموش كنى، پروردگارت را به يادآر.(18:24)

تمام این حرف شما فقط و فقط ظن و گمان است و ظن و گمان انسان را به حقیقت نمی رساند

آنها هرگز به این سخن دانشی ندارند، تنها از گمان بی‌پایه پیروی می‌کنند با اینکه «گمان» هرگز انسان را از حقّ بی‌نیاز نمی‌کند!(53:28)

خودتان تعقل کنید یعنی چه: خدا اراده کرده که به اختیار خود گناه نکنند؟!!!

 

در جواب ضمیر مذکر "کم"

گمراهان از قبول این که رسول را جزئی از اهل البیت خود بدانند اکراه دارند، چون در آن صورت طبق قاعده تغلیب زنان رسول نیز می توانند در ضمیر "کم" مورد خطاب قرار گیرند.

قاعده ی تغلیب قاعده ای است در زبان عربی که بر اساس آن اگر جمع زیادی از جنس مونث در بین آنها فقط یک جنس مذکر باشد ضمیر مخاطب برای آنها، قطعا مذکر خواهد بود. برای همین است گمراهان از قبول این که خود رسول جزء اهل البیت خودش باشد اکراه دارند!!! مثلا اگر جمعی زن که بین شان فقط یک مرد هست به شما سلام بگویند جواب شما به آن ها با جمع مذکر خواهد بود، یعنی می گویید: علیکم السلام

یک مثال در قرآن:

قَالُوا أَتَعْجَبِينَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ ۖ رَحْمَتُ اللَّهِ وَبَرَكَاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ ۚ إِنَّهُ حَمِيدٌ مَجِيدٌ

آیا از کار خدا شگفتی می‌نمایی رحمت خدا و برکاتش بر شماست [ای] اهل این خانه، بی‌گمان خدا ستوده و بزرگوار است

سوره هود آیه 73

مشاهده می کنید که فرشتگان با همسر ابراهیم هم کلام شده اند و جواب او را می دهند. در جواب زن ایراهیم ضمیر مفرد مونث ذکر شده (أَتَعْجَبِينَ) و این روشن است که خطاب آن ها مستقیما به خود زن ابراهیم بوده است یعنی " أَتَعْجَبِينَ" و بعد در ادامه همان پاسخ شان به زن ابراهیم او را با ضمیر مذکر "علیکم" خطاب قرار میدهند. ضمیر مذکر "علیکم" در ادامه جمله صرفا بخاطر این است که خود کلمه "اهل" جمع مذکر است. و اتفاقا ضمیر مذکر و سپس اهل البیت مورد استفاده در جواب ساره زن ابراهیم، روشن می کند که زن جزء اهل البیت است. برخی ادعا داشته اند که در این زمان ابراهیم فرزندی داشته در حالی که در آن زمان که فرشتگان این خبر را به ابراهیم عرضه داشتند، او اصلا فرزندی نداشته است. و ساره نازا بوده و او را به اسحاق و یعقوب مژده داده اند. توجه شما را به این نکته جلب می نمایم که گمراهان از طرفی زن آدم و خود مرد را با بی شرمی تمام جزء اهل البیت نمی دانند، پس می توانید بگویید در این آیه که فرشتگان برای مژده دادن بر ابراهیم به تولد فرزند آمده اند و قبل از آن ابراهیم فرزندی نداشته است، پس منظور از اهل البیت چه کسانی هستند؟ فرزند بدنیا نیامده (اسحاق و یعقوب و اسماعیل) و پسر عموهایش؟!!! در این جا خطاب به ابراهیم و ساره است ولی شما هیچ یک از این دو را از مصادیق اهل البیت نمی دانید، پس فرشتگان چه می گویند؟ با چه کسی سخن می گویند چرا تعقل نمی کنید؟

همسرش ایستاده بود، خندید؛ پس او را بشارت به اسحاق، و بعد از او یعقوب دادیم.(11:71)

سوره هود آیه 71

وقتی ساره از فرشته سوال می پرسد و فرشتگان در حال جواب دادن به او هستند، معقول نیست وقتی در حال جواب دادن به سوال او هستند، چیزی بگویند که به او ربطی ندارد و به کسی دیگر اشاره کنند!! کلام پروردگار منقطع نیست و حکیمانه هست. یعنی مثلا فرشتگان طبق این حرف سخیف گمراهان گفته اند: ای زن، آیا از امر خدا تعجب می‌کنی در حالی که رحمت و برکات خدا بر شما (ای زید و عمرو و بکر) است؟! این چه جوابی که به آن زن می دهند؟! در کل اگر چنین جواب منقطعی باید داده شود؛ چرا از ابتدا ضمیر مونث آورده و خطاب به زن است و در جواب به زن است؟! اگر اشاره به دیگران دارد باید در ابتدای جمله خطاب را با آنان آغاز می کرد نه با ساره!!! جالب است که زن تعجب کرده و می خندد، بعد فرشتگان طبق استدلال گمراهان با کسی دیگر حرف میزنند.

همینطور در آیه 83 سوره اعراف

فَأَنْجَيْنَاهُ وَأَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ كَانَتْ مِنَ الْغَابِرِينَ

لوط و خاندانش را نجات داديم. جز زنش كه با ديگران در شهر ماند.(7:83)

در این آیه الله می فرماید "اهل و خاندان لوط را جز زنش نجات دادیم" این جمله در صورتی صحیح است که زن جزء اهل خانه لوط به شمار بیاید. در این جا الله زن لوط را به خاطر کفرش از اهل خانه لوط خارج می کند همانطور که در آیه زیر پسر نوح را از اهل خانه نوح با لفظ صریح خارج می کند. وقتی می گوییم انسان ها چشم دارند و با چشم می بینند جز کسانی که نابینا هستند. این جمله یعنی این که نابینا ها نیز انسان هستند. تلاشی که شما سعی می کنید زن را از اهل ندانید مثل همین است که یک نابینا را انسان ندانید!!!. وقتی زنان رسول جزء اهل البیت باشند، چون خطاب "یطهرکم" به اهل البیت است پس هر ادعایی که راجع به "یطهرکم" داشته باشید باید برای زنان رسول نیز قایل شوید.

همه پسر را جزء اهل می دانند و در آیه بالا نیز الله زن را جزء اهل دانسته ولی هم همسر لوط و هم پسر نوح را بدلیل کفرشان از اهل آنها بودن خارج می سازد، یعنی آن ها اهل خانه بوده اند و سپس بدلیل کفرشان خارج شده اند

وَنَادَىٰ نُوحٌ رَبَّهُ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي وَإِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَأَنْتَ أَحْكَمُ الْحَاكِمِينَ

نوح پروردگارش را ندا داد: اى پروردگار من، پسرم از خاندان من است و وعده تو حق است و نيرومندترين حكم‌كنندگان تو هستى.(11:45)

قَالَ يَا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ

گفت: اى نوح، او از خاندان تو نيست،

در آیه 33 سوره احزاب هم به همین شیوه است

چطور ممکن است کل آیات قبل و همینطور خود همان آیه خطاب به زن های رسول باشد و بعد منقطع شود و به یکباره کسی دیگر را مورد خطاب قرار دهد! و سپس دوباره مورد خطابش زنان رسول باشد. اصلا معقول و مقبول نیست که قرآن در میان خطاب به زنان پیامبر در 8 آیه قبل از آیه 33 و همینطور آیه بعد از آن، بدون ذکر مخاطبین جدید و بی‌آن که کلام قبلی را به پایان برساند، از زنان رسول صرف نظر کرده و با افراد دیگری مطلبی را بگوید که هیچ ارتباطی با زنان پیامبر ندارد و آن ها را اصلا شامل نمی شود!!!

در همان آیه سوره هود جواب مشخص است، فرشته در جواب تعجب کردن ساره چی گفت؟ گفت: آیا تعجب می کنی از قدرت خدا در حالی که تو در خانه ای هستی که رحمت خدا شامل آن شده است؟ رحمت الله بر این خانه بواسطه ابراهیم بوده، الله رحمت خود را بخاطر ابراهیم ارزانی می دارد بعد یک سری جاهل خود ابراهیم را که رحمت بحاطر او بر اهل خانه داده شده، جز اهل خانه بحساب نمی آورند!!! یعنی آقایان گمراه می گویند: اهل خانه شما خواننده گرامی پدر و مادرتان نیستند، بلکه اهل خانه شما داماد شما، پسر عموی پدرتان و شما هستید!!! پس اهل خانه پدر داماد شما و اهل خانه پدر پسر عموی شما چه کسانی هستند؟ اهل خانه داماد شما چه کسانی هستند؟ این تضاد ها برای چی هست؟ این حرف های باطل و دنیای آشفته برای چی هست؟ پس اگر داماد جزء اهل البیت است، عثمان ذوالنورین نیز جزء اهل البیت رسول الله است. ضمیر مذکر در "علیکم" دقیقا برای همین آمده، چون این رحمت که شامل اهل خانه شده، بواسطه رسول اکرم و در سوره هود بواسطه ابراهیم بوده است.

ضمن این که از طرفی می گویید انما ادات حصر است و از طرفی می گویید رسول جزء اهل البیت نیست، پس چون در این آیه هدف تطهیر اهل البیت است و انما ادات حصر، پس رسول معصوم نیست. اگر حرف شما درست می بود و زن آدم اهل خانه او به حساب نمی آید پس باید در آیه سوره هود آیه به این شکل می آمد: أتعجبین من أمر الله، رحمت الله وبرکاته عليك در حالیکه اینطوری آورده، أَتَعْجَبِينَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ ۖ رَحْمَتُ اللَّهِ وَبَرَكَاتُهُ عَلَيْكُمْ

پس حرف شما با خود قران رد می شود، حتی نیازی به استفاده از قرآن نیست چون حرف های شما خود متناقض است و در کلام خودتان رد می شود.

از خود سوال کنید. از عقل تان؛ اگر زن آدم اهل خانه اش نیست، پس چیست؟

کلمه "تاهل" در کتب لغت به معنای همسر گرفتن است، این کلمه از ریشه "اهل" است و این روشن و آشکار می سازد که زن؛ مصداق بارز "اهل" است و جای تعجب نیست در آیاتی که ابتدا اشاره به مثلا "نساء النبی" است بعد از آن کلمه "اهل البیت" می آید. چون زن مصداق اهل البیت است. اگر بگوییم مخالفان این دیدگاه زن ستیز هستند، گزاف نگفته ایم.

شباهت ها بین آیه احزاب و هود زیاد هستند؛ مخاطب هر دو آیه مونث اند، در آیه هود مفرد مونث و در آیه احزاب جمع مونث و در هر دو آیه لفظ منصوب "اهل البیت" به کار رفته است در ابتدای آیه 33 سوره‌ی احزاب، افعال جمع مؤنث مخاطب و در انتهای همان آیه ضمایر جمع مذکر مخاطب آمده اند، پس ضمیر جمع مذکر به هر دلیلی که در آیه‌ 73 سوره‌ی هود آمده باشد به همان دلیل در آیه تطهیر هم ذکر شده است. این طبق قانون حکم الأمثال واحد هست! چون القرآن یفسر بعضه بعضاً یا چنانکه علی بن ابی طالبفرموده: یشهد بعضه على بعض (نهج البلاغه / خطبه 133). قرآن و با قرآن باید تفسیر کرد و بهترین منبع برای تفسیر قرآ«، خود قرآن است. برای فهم یک کلمه از قرآن باید دانست در آیات دیگر همان کلمه به چه معنی بکار رفته است

 

در جواب خود کلمه "اهل البیت"

اولا، لفظ "اهل" منصوب است، چون که منادی است. یعنی یا أهل البیت = ای اهل خانه! یعنی مخاطب همان کسایی هستند که قبل و بعد از این کلمه، مورد خطاب قرار داده شده اند پس خداوند اینطور فرموده: ای اهل این خانه جز این نیست که خداوند می‌خواهد پلیدی را از شما بزداید و شما را چنانکه باید، پاک سازد.

دوما، رسول در کنار مسجدشان، خانه‌ای نسبتاً وسیع داشت که دارای حجره‌ هایی بود. و هر یک از همسران پیامبر در یکی از آن‌ حجره ها اقامت داشتند. برای همین هست در ابتدای آیه "بیوت" در وسط آن "بیت" و در آیه بعدی دوباره "بیوت" ذکر شده است؛ یک بار به اعتبار این که همه زنان منزل پیامبر به سبب انتساب به آن حضرت از اعضای خانوادة او و اهل خانة او هستند و همینطور این که کل حجره های رسول درون یک خانه بزرگ بود «أهل البیت = اهل این خانه» گفته می‌شوند یعنی به عنوان مثال حجره ‌ی «ام سلمه» بیت پیامبر است، حجره‌ ی «جویریه» بیت پیامبر است و... بار دیگر به اعتبار این که هر یک از همسران پیامبر، با آن حضرت، خانواده ‌ای را تشکیل می‌دهند و همین طور در حجره ای جداگانه بودند، «بیوت» گفته می‌ شود.و این دو تعبیر مخالفتی با هم ندارند.

خلاصه و چکیده این مدعا بنابر آیات قرآن

محل زندگی پیامبر و همسرانش که حجره های مختلف داشت، البیت (یعنی خانه پیامبر ص) بود،

كَمَا أَخْرَجَكَ رَبُّكَ مِنْ بَيْتِكَ بِالْحَقِّ

همان‌گونه که خدایت
برچسب‌ها: عصمت قرآن هدایتگر است گمراهان اهل سنت ولایت امامت

تاريخ : چهار شنبه 28 بهمن 1394 | 17:33 | نویسنده : قرآن هدایتگر است |
لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 6 صفحه بعد
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.