قرآن هدایتگر است

وبلاگ قرآن هدایتگر است، وبلاگ اهل سنت و جماعت است که در زمینه ترویج عقیده اهل سنت و پاسخ به شبهات شیعه و اسلام ستیزان فعالیت دارد

در پاسخ به شبهه پیرامون اسلام آوردن عمر بن خطاب

قرآن هدایتگر است
قرآن هدایتگر است وبلاگ قرآن هدایتگر است، وبلاگ اهل سنت و جماعت است که در زمینه ترویج عقیده اهل سنت و پاسخ به شبهات شیعه و اسلام ستیزان فعالیت دارد

در پاسخ به شبهه پیرامون اسلام آوردن عمر بن خطاب

 
 

بسم الله الرحمن الرحیم

در پاسخ به شبهه پیرامون اسلام آوردن عمر بن خطاب

 

میخواهیم در مورد روایتی دیگر بحث کنیم که دشمنان عمر بن خطاب برای تخریب شخصیت او در دست می گیرند

متن شبهه از این قرار است:

گفته شده هنگامی که عمر اسلام آورد ، قریش به وحشت افتاد و با اسلام آوردن عمر، مسلمانان نیرومند شدند و گفته شده خداوند بوسیله عمربن خطاب اسلام را عزت بخشید و گفته شده پیامبر دعوت خود را آشکار نکرد مگر پس از اسلام آوردن عمر و... در حالی که بخاری در صحیحش چنین روایت می کند:

بَيْنَمَا هو في الدَّارِ خَائِفًا إِذْ جَاءَهُ الْعَاصِ بن وَائِلٍ السَّهْمِيُّ أبو عَمْرٍو عليه حُلَّةُ حِبَرَةٍ وَقَمِيصٌ مَكْفُوفٌ بِحَرِيرٍ وهو من بَنِي سَهْمٍ وَهُمْ حُلَفَاؤُنَا في الْجَاهِلِيَّةِ فقال له ما بَالُكَ قال زَعَمَ قَوْمُكَ أَنَّهُمْ سيقتلونني إن أَسْلَمْتُ قال لَا سَبِيلَ إِلَيْكَ بَعْدَ أَنْ قَالَهَا أَمِنْتُ فَخَرَجَ الْعَاصِ فَلَقِيَ الناس قد سأل بِهِمْ الْوَادِي فقال أَيْنَ تُرِيدُونَ فَقَالُوا نُرِيدُ هذا بن الْخَطَّابِ الذي صبأ قال لَا سَبِيلَ إليه فَكَرَّ الناس

عبد اللّه بن عمر مى‏گويد: عمر ، در حالى كه ترسيده بود، در خانه مانده بود كه عاص بن وائل آمد و به او گفت: تو را چه مى‏شود؟ گفت: قوم تو مى‏گويند كه اگر اسلام بياورم مرا مى‏كشند. گفت: بعد از آنكه من تو را امان دادم كسى با تو كارى ندارد. عاص خارج شد مردم را ديد كه به سوئى مى‏روند گفت: كجا مى‏رويد؟ گفتند: اين پسر خطاب را كه اسلام آورده مى‏جوئيم گفت: كارى به او نداشته باشيد؛ پس مردم بازگشتند.

صحیح البخاری - کتاب المناقب - باب اسلام عمر بن الخطاب ... - ح 3600

 

حدثني يحيى بن سليمان قال حدثني ابن وهب قال حدثني عمر بن محمد قال فأخبرني جدي زيد بن عبد الله بن عمر عن أبيه قال بينما هو في الدار خائفا

عبدالله بن عمر ازعمربن خطاب نقل ميكند: عمربن خطاب از وحشت درخانه پنهان شده بود

إذ جاءه العاص بن وائل السهمي أبو عمرو عليه حلة حبرة وقميص مكفوف بحرير وهو من بني سهم وهم حلفاؤنا في الجاهلية

كه عاص بن وائيل كه ازبزرگان كافران بود ولباس حرير پوشيده بود آمد

فقال له ما بالك

وگفت: تورا چه شده ( چرا وحشت زده اي)

قال زعم قومك أنهم سيقتلوني إن أسلمت

عمر گفت: قوم تو ميگویند اگر من اسلام بياورم مرا خواهند كشت

“قال لا سبيل إليك بعد أن قالها أمنت

عاص به عمر گفت:كسي با تو كاري ندارد. عمر گفت: بعد اين سخن او ايمان اوردم

فخرج العاص فلقي الناس قد سال بهم الوادي فقال أين تريدون

عاص خارج شد ديد مردم اين طرف و آنطرف ميروند پس گفت دنبال چي هستيد

فقالوا نريد هذا ابن الخطاب الذي صبا

گفتند دنبال اين پسر خطاب هستيم كه از دين برگشته

قال لا سبيل إليه فكر الناس

عاص گفت كاري به كارش نداشته باشيد پس جماعت كافران پراكنده شدن.

صحيح بخاري - باب اسلام عمر بن خطاب - حدیث شماره 3651:

 

اگر عمر بن خطاب انطور بود كه عمريان ميگن و نبی و مومنان تا عمر مسلمان نشده بود نميتوانستن برن كعبه نماز بخوانند تا انكه عمر گفت پاشيد بريم تو كعبه نماز بخوانيم و با كافران جنگيد و همه را كشت و شجاعت بسيار داشت، ايا عاص بن وائل كه قران ميكه شانع نبي بود و نبي را مسخره مي نمود، احمق بود كه يك كسيكه بسيار شجاع هست را اجازه بده كه بله برو مسلمان شو نميزارم كسي تو رو بكشه؟ نتيجه ميگيريم عمر نه شجاعتي داشته و نه اهميتي! يك شخصي بود كه نه كفرش بدرد كافران ميخورده و نه مسلمان شدنش به كافران اسيب ميزد گفتن حالا مسلمان شدي هم شدي

 

در جواب شبهه اسلام آوردن عمر بن خطاب:

اولا: پیامبر صلی الله علیه و اله وسلم میفرماید

«بار خدایا! هر یک از این دو مرد را که خود می‌پسندی، سبب سربلندی اسلام بگردان: ابوجهل بن هشام یا عمر بن خطاب».

سند حدیث: سنن ترمذی حدیث شماره 3681 این حدیث صحیح است

ایا اعتراضی به حدیث پیامبر دارید؟

 

دوما: اگر با کوردلی و بغض و عداوت حدیث را نمی خواندی، علت این واکنش عمر بن خطاب نوشته شده بود

”فخرج العاص فلقي الناس قد سال بهم الوادي” عاص خارج شد ديد مردم اين طرف و انطرف ميگردند

مردم زیادی برای کشتن عمر بن خطاب امده بودند، آیا در چنین موقعیتی انسان پرتقال پوست میکند یا میترسد و به فکر فرار می افتد؟

 

سوما: اینکه برخی اوقات می گویم گمراهان با تفسیر های من در آوردی نصف اسلام و قرآن را در آنطرف نابود می کنند عین حقیقت است، مثلا با این موضع گیری و فقط برای تخریب شخصیت عمر بن خطاب، از آن طرف ایمان موسی را هم زیر سوال برده اند.

موسی علیه السلام از عصایش که تبدیل به مار شد ترسید:

وَأَلْقِ عَصَاكَ ۚ فَلَمَّا رَآهَا تَهْتَزُّ كَأَنَّهَا جَانٌّ وَلَّىٰ مُدْبِرًا وَلَمْ يُعَقِّبْ ۚ يَا مُوسَىٰ لَا تَخَفْ إِنِّي لَا يَخَافُ لَدَيَّ الْمُرْسَلُونَ

و عصايت را بيفكن. پس چون آن را همچون مارى ديد كه مى‌جنبد، پشت گردانيد و به عقب بازنگشت. «اى موسى، مترس كه فرستادگان پيش من نمى‌ترسند.(27:10)

آیا ترسیدن، در جایی که واقعا باید ترسید، عیب و نقصان است؟ شاید بگویید قیاس مع الفارق است! موسی از مار ترسید که حق داشت، ولی عمر بن خطاب چرا از مردم ترسید؟. ولی شما در اشتباه هستید! موسی هم دقیقا در شرایطی مشابه قرار داشت. همانطور که عمر بن خطاب تنها بود و ترسید، موسی هم در مقابل مردم تنها بود و ترسید و برخلاف عمر که از مردم فرار نکرد، اتفاقا موسی فرار کرد! پس آیا فرار او از مردم، نشانه بی ایمانی موسی است؟ این چه نوع تفسیر هاییست که بر هوای نفس تان و فقط از روی بغض و کینه و عداوت می کنید، اسلام را شما کامل می کنید؟ فقط برای بی ارزش نشان دادن ایمان کسی چون فاروق حاضرید ایمان پیامبران الوالاعزم را هم زیر سوال ببرید؟

موسی عینا در شرایط عمر بن خطاب قرار داشت و مورد هجوم مردم عصبانی قرار گرفت و ترسید، بخوانید:

وَجَاء رَجُلٌ مِّنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ يَسْعَى قَالَ يَا مُوسَى إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ إِنِّي لَكَ مِنَ النَّاصِحِينَ

20 قصص

مردي از نقطه دوردست شهر شتابان آمد و گفت : اي موسي ! درباريان و بزرگان قوم براي كشتن تو به رايزني نشسته‌اند ، پس ( هر چه زودتر از شهر ) بيرون برو . مسلّماً من از خيرخواهان و دلسوزان تو هستم . ‏

فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفاً يَتَرَقَّبُ قَالَ رَبِّ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ

21 قصص

موسي از شهر خارج شد ، در حالي كه ترسان و چشم به راه بود گفت : پروردگارا ! مرا از مردمان ستمگر رهائي بخش . ‏

حال سوال این است: آیا ایمان به ایمان موسی دارید؟ اگر گفتید: بله! پس خواهیم گفت آیا موسی ترسو بود؟ اگر گفتید بله: پس کافر شدید! اگر گفتید خیر: پس هر توجیهی برای عمل موسی آوردید همان جواب را برای شما در قبال تهمتی که به عمر خطاب وارد می کنید می اوریم. یا باید تهمت بی ارزش بودن ایمان عمر را همزمان به موسی هم بزنید یا عملی که صد در صد مشابه هم بوده اند را توجیه به احسن کنید و ندانسته تهمت به پیامبران الوالاعزم نزنید.

 

چهارما: اگر همه دیدی که شما به تاریخ دارید را بپذیریم که عمر نه ایمانش نفعی به مسلمانان و نه کفرش ضرری به کافران نمیرساند، پس چطور علی را به زعم خودتان طناب در گردن، کشان کشان در شهر می کشاند؟ او چگونه ترسوئی بود که علی از مرده اش هم میترسید؟ چگونه ترسوئی بود که امپراطوری های روم و ایران را فتح کرد و همه جا را زیر سلطه اسلام در آورد؟ ایا حقیقتا انسانی ترسو چنین قدرتی دارد؟

بهتر نیست به خودتان بخندید؟.

 


برچسب‌ها: پاسخ به شبهات عمر بن خطاب اهل سنت شیعه قرآن هدایتگر است گمراهان

تاريخ : یک شنبه 5 ارديبهشت 1395 | 3:45 | نویسنده : قرآن هدایتگر است |

پاسخ به کاربری در مورد دعای رسول در حق ابوجهل و عمر خطاب

 
 
 

بسم الله الرحمن الرحیم

پاسخ به کاربری در مورد دعای رسول در حق ابوجهل و عمر خطاب

 

یکی از خوانندگان وبلاگ با نام مستعار "بنده خدا" کامنتی داده بود، در مورد حدیثی که رسول الله در آن حدیث دعا کرده بود به درگاه پروردگار، که عمر خطاب و یا ابوجهل، به ترتیب بدلیل قدرت جنگجویی و قدرت مالی برای عزت بخشیدن به اسلام ایمان بیاورند. این دعای رسول در اوایل دوران بعثت ایشان صورت پذیرفته است

کامنت این خواننده را بخوانید که عینا کپی شده است:

باسلام این روایت شما نه تنها سندی نداشت درصورتی که فردی که در همه تواریخ ثابت شده که ملعون بوده موجب اذیت پیامبر بوده تامرگش ابوجهل لعنة الله علیه رو خوب جلوه دادید لطفا درجواب سوالم اول بگویید شیعه هستید یا سنی اگر سنی هستید منبع را ذکر کنید و اگر شیعه اید صد درصد منبع را ذکر کنید و قوی بودن روایت رو اثبات کنید و اگر شما هم این روایت رو فقط شنیده اید و منبعی ندارید لطفا این مطلب رو از وبتون حذف کنید تا اگر غلط بود گناهش دامن گیرتان نشود

اگه دراین روایت نوشته که دعا کرده شده درمورد ابوجهل توسط پیامبر پس آن روایت در کتاب رساله شیخ صدوق (ره) دارای منبع موثق نوشته شده که 7 صندوق در جهنم درچاهی در شکم ماری هست که کل جهنم از زهبر آن و از بوی بد چاه به خدا پناه میبرند و می هراسند هست که دریکی از این صندوق ها ابوجهل میباشد را چه میگویید با توجه به منبع کاملا موثق

 

در جواب این خواننده گرامی:

سلام و درود

توجه: با توجه به موضع خواننده مشخص است که در پست مربوطه سند روایت ذکر نشده بود، ولی در ویرایش های بعدی سند همه روایت های ذکر شده به پست مربوطه اضافه گردید.

خواننده گرامی اشکالی که شما در مورد ذکر نشدن سند حدیث و روایت ها فرمودید وارد هست، حتی با وجود این که این وبلاگ مطلقا حدیث هایی که کاملا صحیح نباشند را هرگز ذکر نمی کند

این حدیث کاملا صحیح هست

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ بَشَّارٍ ، وَمُحَمَّدُ بْنُ رَافِعٍ , قَالَا : حَدَّثَنَا أَبُو عَامِرٍ الْعَقَدِيُّ ، حَدَّثَنَا خَارِجَةُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيُّ ، عَنْ نَافِعٍ ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ ، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ : " اللَّهُمَّ أَعِزَّ الْإِسْلَامَ بِأَحَبِّ هَذَيْنِ الرَّجُلَيْنِ إِلَيْكَ : بِأَبِي جَهْلٍ , أَوْ بِعُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ " ، قَالَ : وَكَانَ أَحَبَّهُمَا إِلَيْهِ عُمَرُ . قَالَ أَبُو عِيسَى : هَذَا حَسَنٌ صَحِيحٌ غَرِيبٌ حَدِيثِ ابْنِ عُمَرَ .

معنی: «بار خدایا! یکی از این دو نفر را که خود می‌پسندی، سبب عزت و سرافرازی اسلام بگردان: ابوجهل بن هشام یا عمربن خطاب»

رقم الحديث: 3643

کتاب: سنن الترمذي، كِتَاب الدَّعَوَاتِ أبوابُ الْمَنَاقِبِ باب في مناقب عمر بن الخطاب رضي الله عنه

رسول این دعا را در حق عمر بن خطاب بخاطر قدرت و نفوذ جسمانی و جنگاوری اش و در حق ابوجهل بخاطر ثروت و سخنوری اش کرده است. شما واقعا چه تصوری از اسلام و مبعوث شدن محمد دارید؟ برادر من، رسول برای دعوت همین آدم ها مبعوث شده بود!!! اگر آدم های گمراه و مشرک در آن زمان نبودند، رسولی مبعوث نمی شد!

تا قبل از این دعای رسول و اسلام آوردن عمر بن خطاب، کمتر از 50 نفر اسلام آورده بودند، دعوت رسول مخفیانه بود، مسلمان ها را شکنجه میدادند، کسی جرات نداشت بگوید من مسلمان هستم!!! عبادت بت (اشخاص) در آن زمان مرسوم بوده و رسول هم برای شکستن آنها و دعوت به پروردگار یگانه مبعوث شده بود. آیا گناه هست که رسول برای اسلام آوردن یکی دعا کند؟!!! پس رحمه اللعالمین چه می شود؟

با این دعا، الله رحمتش را معطوف عمر بن خطاب کرد و او مسلمان شد، اگر رحمتش را معطوف ابوجهل میکرد شما حق نداشتی بگویی چرا؟!!! خواست خداست. خدا هدایتش کرده، به شما چه مربوط! تنها کسی که از او سوال نمی شود الله است. الله هر کس را بخواد هدایت میکند و نعمتش را بی منت به او عطا میکند. چرا شما بخیل هدایت شدن دیگران هستی؟ بهشت الله وسیع است و جای کسی تنگ نمی شود! و الله هر کس را که بخواهد مورد عنایتش قرار می دهد و می بخشد. الله هر کس را با هر بار گناهی، (اگر از روی جهل و بی اطلاعی باشد) اگر توبه کند قطعا خدا توبه پذیر مهربان است.

تا قبل از مبعوث شدن رسول، مردم مکه مشرک بودند، گناهان کبیره مرتکب می شدند. خدا را یکی می دانستند و آن الله، ولی برای الله در عبادتش شریک قایل می شدند. دخترانشان را زنده به گور میکردند (البته عده ای کم این رسم و داشتن) و هزاران عمل شرک آمیز دیگر، ولی بعد از مبعوث شدن رسول، ایمان آوردند، برای تبلیغ دین الله و رساندن پیام جانشان را دادند. توبه کردند.

ایمان آنها که در صدر اسلام برای پیام الله جهاد کردند، به مراتب از ایمان ماها باارزش تر هست. آنها السابقون الاولون شدند. برای آن که این پیام به ما برسد از جانشان گذشتند، یا کسایی دیگر مثل عمر بن خطاب در جنگ ها 30 زخم برداشتند، جنگ های آنها، خالصانه برای الله بود، نه در دفاع از بنده های الله!

آیا سیراب کردن حجاج، و آباد ساختن مسجد الحرام را، همانند (عمل) کسی قرار دادید که به خدا و روز قیامت ایمان آورده، و در راه او جهاد کرده است؟! (این دو،) نزد خدا مساوی نیستند! و خداوند گروه ظالمان را هدایت نمی‌کند!(9:19)

آنها که ایمان آوردند، و هجرت کردند، و با اموال و جانهایشان در راه خدا جهاد نمودند، مقامشان نزد خدا برتر است؛ و آنها پیروز و رستگارند!(9:20)

پروردگارشان آنها را به رحمتی از ناحیه خود، و رضایت (خویش)، و باغهایی از بهشت بشارت می‌دهد که در آن، نعمتهای جاودانه دارند؛(9:21)

همواره و تا ابد در این باغها خواهند بود؛ زیرا پاداش عظیم نزد خداوند است!(9:22)

آیات 19 تا 22 سوره توبه

 

آیا مطمینی که اگر در آن زمان و شرایط می بودی جزء این دسته می شدی؟ یا جزء دسته خانه نشین می شدی؟ همه کسایی که رسول دعوت کرد و ایمان آوردند، تا قبل از بعثت رسول مشرک بودند. حتی ابوطالب پدر علی رضی الله عنه بر اسلام نمرد. این که رسول نزد او می رود که دعوتش می کند به اسلام به آن معنی است که او حتی آیین ابراهیم را هم گمراهانه تبعیت می کرد. به آن دلیل که الله خود دعوت به آیین ابراهیم هم می کند و وقتی کسی مثل ابوطالب دعوت می شود یعنی بر طریق شریعت الله نبوده است

عجیب برای علی بن ابی طالب، روزی بود که آیین و عبادت رسول و خدیجه را دید. عبادت آنها نزد علی، متفاوت بوده با عبادت همشهری هایش، قومش و عبادت پدرش، و بدلیل علاقه زیادی که به محمد داشت، چون سرپرستی او به محمد سپرده شده بود (بنوعی پسر خوانده رسول الله بود) این بچه 8 ساله فردای آن روز ایمان آورد.

و این رحمه اللعالمین بود که با مبعوث شدنش، آنها را تذکر داد و به راه مستقیم بازگرداند. اگر آنها یکتاپرست می بودند، که دیگر مبعوث شدن رسول بی معنی است! رسول مبعوث شد تا رحمتی باشد برای ابوجهل ها، تا دعوت شان کند و در حق شان دعا کند

آنها ایمان آوردند و صحابی رسول الله شدند، الله در مورد صحابی رسول فرموده:

شما بهترین امتی بودید که به سود انسانها آفریده شده‌اند؛(3:110)

اگر خدا اراده می کرد که ابوجهل ایمان بیاورد، آیا تو میتوانستی اشکال بگیری؟ کل ایران در آن زمان مشرک به الله بودند، آتش پرست بودند، الله اراده کرد که پیامش بوسیله عمر بن خطاب به ایران و همه جا برسد، آیا اگر الله اراده میکرد که به جای عمر، ابوجهل موجب عزت اسلام می شد، آیا تو ادعایی داشتی؟ امروزه کلی مشرک هست، آیا اگر کسی دعوتشان کند و ایمان بیاورند و اسلام را بپذیرند کسی مثل تو، آیا ادعا میکنی که جای خدا نشستی و حکمتت بیشتر از خداست که حکم میدهی، ایمانش قبول نیست؟

اشکالی که شما به روایت گرفتید اشتباه است، شما روایت را بدلیل واهی، یعنی بدلیل عملی که اتفاق نیافتاده باطل میدانید، این روایت می گوید که رحمت الله شامل عمر بن خطاب شد نه ابوجهل! اگر روایت می گفت رحمت شامل ابوجهل شد آنوقت بدلیل مخالفت با قرآن ساقط می شد

برای مثال، تصور کنید که نیما، حمید را کشته ولی اکبر هم مظنون بوده است. مادر مقتول قبل از مشخص شدن نتیجه اگر دعا کند که: خدایا هر کدام از این پسرها -نیما و اکبر- که بی گناه هستند مورد رحمتت قرار بده

آیا دعای او اشکالی دارد؟ دعا در حق قاتل نشده، دعا در حق بی گناه شده است. شما نمی توانید این دعا را فقط بدلیل آنکه بعدا مشخص شده که نیما قاتل است و مادر مقتول در دعایش اسمی از او برده مردود بدانید! در روایت مذکور هم، نهایتا دعا مشمول عمر بن خطاب شد. این دعا در حق کسی بود که ایمان می آورد نه کسی که بر شرک میمرد، همان گونه که دعای مادر در حق بی گناه بود و نه شخص قاتل که پسرش را به قتل رسانده است.

 


برچسب‌ها: عمر بن خطاب پاسخ به شبهات شیعه اهل سنت قرآن هدایتگر است گمراهان

تاريخ : یک شنبه 5 ارديبهشت 1395 | 3:30 | نویسنده : قرآن هدایتگر است |

روایت مسلمان شدن عمر بن خطاب

 
 
 

بسم الله الرحمن الرحیم

روایت مسلمان شدن عمر بن خطاب

 

با اینکه اصلا بنا نبود در این وبلاگ، اسلام را در اشخاص دید، ولی از آنجایی که خیلی ها از روی ... به بزرگان، تهمت وارد می کنند، ناچارا پست هایی با این مضمون در آینده احتمالا بیشتر خواهید دید.

اشتباه محض هست که اسلام را در افراد تفسیر و معنا کرد، چرا؟ واضح است! اسلام آیین پاک و خالصی است و همه ما، از پدر و مادرمان، آدم و حوا بگیر تا آخرین بشر همه خطا کردیم، پس درست نیست اسلام را در آدم ها دید. چون در این صورت اشتباه افراد را ناشی از ضعف اسلام قلمداد می کنند. همه انسان ها اشتباه داشته اند، و اگر شما بگویید اسلام یعنی فلان شخص، این اشتباه محض است. اسلام یعنی بر روش قرآن عمل کردن، نه بر روش افراد. اسلام یعنی قوانینش و نه رفتار معتقدان به آن!

اگر نظر افراد را ملاک قرار داده اید، البته تا آنجایی که مخالف قران نباشد، صحیح است و مجاز هستید ولی عمل هر کسی، حتی رسولان (چون موسی و هارون و یونس) که اشتباهاتی داشته اند اگر خلاف شریعت الله باشد، نباید به آن عمل کرد. برای مثال موسی سهوا یک نفر را کشت، آیا درست است استدلال کنند که می توان یک نفر را کشت چون موسی مرتکب آن شد؟ قطعا خیر!

این مثال ها در قرآن دقیقا به همین دلیل ذکر شده اند درواقع الله می فرماید: همه ما انسان ها حتی رسولان. ممکن الخطا هستیم، و بعد از ارتکاب گناه باید توبه کنیم، همانطور که رسولان مرتکب اشتباه شدند و توبه کردند. الله برای همین از جنس خودمان و از بین خودمان رسول برگزید، تا این پیام را برساند که ما هم می توانیم، پس در روز قیامت آن رسول و پیروان او برای ما به عنوان یک شاهد خواهند بود که خدا را یافتند.

پس شما نمی توانید منکر بشوید که: خدایا! من نشانه هایت را ندیدم؟ در جواب می فرماید: پس چطور این بندگانم که همجنس خودت هستند، من را شناختند؟ چطور تو به من که در غیب هستم ایمان نیاوردی؟ و این ها چرا ایمان آوردند؟ اینها شاهدی هستند، که تو هم می توانستی ایمان بیاوری!

اما نهایتا، در این پست قصد داریم، روایت مسلمان شدن عمر خطاب را بیان کنیم، برای کسایی که تنفر از اون بزرگوار، آنقدر در قلب سیاه شان رخنه کرده که هرگز حتی در مورد ایشان تحقیق نمی کنند، آیا به کسی تهمت میزنید که همین قرآنی که به آن "ایمان" دارید را بدست تان رسانده است؟ به کسی تهمت میزنید که اسلام را به دیارتان آورد؟

أَفَلَا تَعْقِلُونَ؟ آیا کمی تعقل نمی کنید؟ أَفَلَا تَتَفَكَّرُونَ؟ آیا در کلام تون کمی فکر نمی کنید؟ أَفَلَا تَسْمَعُونَ؟ آیا نمی شنوید؟ أَفَلَا تُبْصِرُونَ؟ آیا نمی بینید؟ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ؟ ایا متذکر نمی شوید؟ کوردل و کر و نابینا و دیوانه هستید؟

 

روایت مسلمان شدن عمر خطاب

روایات زیادی در مورد مسلمان شدن عمربن خطابنقل شده که بیشتر آن‌ها صحیح نیست. البته با توجه به روایاتی که در کتابهای زندگانی و تاریخ آمده، می‌توان مراحل مسلمان شدن عمر بن خطاب را بدین ترتیب عنوان بندی نمود:

1- قصد کشتن رسولالله.

روزی سران قریش، گرد هم آمدند و درباره‌ی رسول خدابا یکدیگر مشورت و رایزنی نمودند و گفتند: چه کسی حاضر است محمد را به قتل برساند؟ عمربن خطاب برخاست و برای قتل رسول خدا اعلام آمادگی نمود. همه گفتند: این کار، از تو ساخته است. عمر، هنگام نیمروز و در گرمای آفتاب، شمشیرش را حمایل کرد و رو به سوی رسول اکرمو گروهی از یارانش از جمله ابوبکر و علی و حمزه رفت، که نزدیک صفا در خانه‌ی ارقم گرد آمده بودند و همراه سایر مسلمانان‌ به‌ حبشه‌ هجرت نکرده‌ بودند؛ لازم به‌ ذکر است که‌ قبلا برای عمرتعریف کرده‌ بودند که‌ مسلمانان در دامنه‌ی صفا، در خانه‌ی ارقم گرد هم آمده‌اند.

نعیم بن عبدالله، او را دید و پرسید: ای عمر! کجا می‌روی؟ گفت: می‌خواهم نزد این مرد بی دین بروم که در میان قریش تفرقه انداخته، خردمندان قریش را سبک سر و نادان می‌شمارد و خدایان آنان را ناسزا می‌گوید؛ می‌خواهم به سراغش بروم و او را به قتل برسانم. نعیم گفت: ای عمر! چه راه بدی در پیش گرفته‌ای؛ به خدا سوگند که فریب خویشتن را خورده‌ای و نفس اماره‌ات تو را فریفته است، زیرا زیاده‌‌روی و افراط را در پیش گرفته‌اید و در راه هلاکت بنی عدی (قبیله‌ی عمر) قدم برداشته‌اید. آیا اگر محمد را به قتل برسانی، بنی عبد مناف تو را به حال خود خواهند گذاشت و اجازه خواهند داد زنده بمانی و راست راست راه بروی؟ گفتگوی آن دو ادامه یافت و صدایشان بالا رفت تا این که عمر گفت: گمان می‌کنم تو هم بی دین شده‌ای و اگر می‌دانستم که واقعاً چنین است، از تو آغاز می‌کردم. و چون نعیم دریافت که نمی‌تواند عمر را از تصمیمش باز دارد، گفت: اگر راست می‌گویی چرا به سراغ افراد خانواده‌ات نمی‌روی که به دین او گرویده‌اند و تو و گمراهی و ضلالتی را که بر آن هستی، رها کرده‌اند؟ عمر گفت: منظورت کیست؟ نعیم پاسخ داد: خواهر و دامادت.

سند این روایت:سيره ابن هشام جلد اول صفحه 343

 

2- رفتن عمر به خانه‌ی خواهرش

عمر با شنیدن این خبر عصبانی شد و به سوی خانه‌ی خواهر و دامادش شتافت و درب خانه‌ی آنان را کوبید. خباب بن ارتنیز در خانه بود و با هم سوره طه را تلاوت می‌کردند. آن‌ها بلافاصله خباب را به گوشه‌ای راهنمایی کردند تا پنهان شود. فاطمه خواهر عمر صحیفه را مخفی نمود. هنگامی که عمر وارد خانه شد، خشم و عصبانیت از چهره‌اش می‌بارید؛ پرسید: این چه زمزمه‌ای بود که به گوشم رسید؟ گفتند: چیزی نبود. گفت: گویا شما بی دین شده‌اید؟! دامادش گفت: آیا در صورتی که حق در دینی غیر از دینی باشد که تو بدان اعتقاد داری، نباید پذیرفت؟ عمر بی درنگ به سوی دامادش حمله‌ور شد و او رابه باد کتک و ناسزا گرفت و او را به‌ پشت خواباند و بر سینه‌ایش پرید، و چون خواهر عمر، قصد میانجی‌گری داشت و می‌خواست عمر را از روی سینه‌ی شوهرش دور گرداند، عمر سیلی محکمی به گوش او نیز زد که در اثر آن خون از چهره‌ی فاطمه سرازیر شد. آن‌گاه فاطمه که‌ سخت ناراحت شده‌ بود خطاب به‌ برادرش به صراحت گفت: ای دشمن خدا آیا ما را می‌زنید چون خدای یگانه‌ را می‌پرستیم؟ عمر گفت: آری. فاطمه‌ با زبانی رسا گفت: ای عمر! ما مسلمان شده و به خدا و رسولش ایمان آورده‌ایم؛ «أشهد أن لا إله إلا الله وأن محمداً رسول الله» پس هر چه از دستت بر می‌آید، انجام بده. این بود که عمربه خود آمد و چون نگاهش به چهره‌ی خون آلود خواهرش افتاد، سخت پشیمان گشت و دست از کتک‌کاری برداشت و پس از اندکی درنگ به خواهرش گفت: آن صحیفه را به من بده. خواهرش امتناع ورزید. عمر گفت: سخنت در من اثر گذاشت؛ می‌خواهم بدانم دین شما چه پیامی‌دارد؟ خواهرش گفت: آن‌را به‌ شما نمی‌دهم. عمر گفت: وای بر تو! سخنت در من اثر گذاشته‌، پس آن‌را به‌ من بده‌، تا بدان نگاهی بیفکنم، و به‌ شما وعده‌ می‌دهم که‌ بدان خیانت نکنم و آن‌را چنانکه‌ گرفته‌ام به‌ شما بازگردانم. فاطمه‌ گفت: تو، مشرک و نجس هستی و نمی‌توانی به کلام خدا دست بزنی

لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ

و جز پاکان نمی‌توانند به آن دست زنند.(56:79)

سوره واقعه آیه 79

 پس برخیز و غسل کن. پس از این که عمرغسل نمود، صحیفه را به او دادند. آن‌گاه شروع به خواندن صحیفه کرد که در آن سوره طه و سوره‌هایی دیگر نوشته شده بود:

بسم الله الرحمن الرحيم

آنگاه که‌ با دو کلمه‌ی (رحمان و رحیم)روبرو شد، ترس او را در بر گرفت و صحیفه‌ را از دستش پرت نمود، سپس به‌ خود آمد و آن‌را گرفت و چنین خواند:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ

طه

طه‌(20:1)

مَا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَىٰ

(اي پيغمبر!) ما قرآن را براي تو نفرستاده‌ايم تا (از غم ايمان نياوردن كافران) خويشتن را خسته و رنجور كني. (20:2)

إِلَّا تَذْكِرَةً لِمَنْ يَخْشَىٰ

آن‌را براي پند و اندرز كساني فرستاده‌ايم كه از خدا مي‌ترسند (و از او اطاعت مي‌كنند).‏(20:3)

تَنْزِيلًا مِمَّنْ خَلَقَ الْأَرْضَ وَالسَّمَاوَاتِ الْعُلَى

از سوي كسي نازل شده است كه زمين و آسمان‌هاي بلند را آفريده است.(20:4)

الرَّحْمَٰنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَىٰ

همان بخشنده‌ای که بر عرش استقرار یافت.(20:5)

لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا وَمَا تَحْتَ الثَّرَىٰ

از آن او است آن‌چه‌ در آسمان‌ها و آن‌چه‌ در زمين و آن‌چه‌ در ميان آن دو و آن‌چه‌ در زير خاك (از دفائن و معادن) است.‏(20:6)

وَإِنْ تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَى

(اي پيغمبر!) اگر آشكارا سخن بگوئي (يا پنهان، براي خدا فرق نمي‌كند) و نهاني (سخن گفتن تو با ديگران را) و نهان‌تر (از آن‌را كه سخن گفتن تو با خودت و خواطر دل است) مي‌داند.‏ (20:7)

اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ

او خدا است و معبودی جز او نیست؛ و او داراي نامهاي نيكو است(20:8)

عمرگفت: چه کلام زیبایی است! آیا قریش از این فرار می‌کنند؟

سپس تلاوت سوره طه را ادامه داد و به این آیات رسید:

إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي

«من «الله» هستم، و معبودي جز من نيست، پس تنها مرا عبادت كن، (عبادتي خالص از هرگونه شركي)، و نماز را بخوان تا (هميشه) به ياد من باشي.(20:14)

إِنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ أَكَادُ أُخْفِيهَا لِتُجْزَىٰ كُلُّ نَفْسٍ بِمَا تَسْعَىٰ

رستاخيز به طور قطع خواهد آمد. من مي‌خواهم (موعد) آن‌را (از بندگان) پنهان دارم تا (مردمان در حالت آماده باش دائم بوده، و در ضمن به سبب مخفي بودن قيامت آزادي عمل داشته باشند، و سرانجام) هركسي در برابر تلاش و كوشش خود جزا و سزا داده شود. (20:15)

فَلَا يَصُدَّنَّكَ عَنْهَا مَنْ لَا يُؤْمِنُ بِهَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَتَرْدَىٰ

‏ (اي موسي!) نبايد تو را از (ايمان به قيامت و آمادگي براي) آن باز دارد كسي كه بدان باور نداشته و از هوا و هوس خويش پيروي مي‌نمايد، كه هلاك خواهي شد».(20:16)

آنگاه عمر گفت: شایسته نیست با خدایی که چنین کلام زیبایی دارد، کسی دیگر پرستش گردد.

و افزود: مرا نزد محمد ببرید.

خطاببا شنیدن این سخن، از مخفی‌گاه خود بیرون آمد و گفت: ای عمر! تو را مژده باد و من امیدوارم که دعای روز دوشنبه رسول خدا در حق تو قبول شده باشد.

آن حـضرتدعا کرد و از خداوند متعال درخواست نموده بود که:

حدثنا محمد بن بشار ومحمد بن رافع قالا حدثنا أبو عامر العقدي حدثنا خارجة بن عبد الله الأنصاري عن نافع عن بن عمر أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال: اللهم أعز الإسلام بأحب هذين الرجلين إليك بأبي جهل أو بعمر بن الخطاب

«بار خدایا! یکی از این دو نفر را که خود می‌پسندی، سبب عزت و سرافرازی اسلام بگردان: ابوجهل بن هشام یا عمر بن خطاب»

سند حدیث: سنن ترمذی حدیث شماره 3681 این حدیث صحیح است

 

عمر گفت: جای رسول خدا را به من نشان دهید. آن‌ها از آن‌جا که صداقت عمررا دریافته بودند، گفتند: رسول خدا در دامنه‌ی صفا، در خانه‌ی ارقم است. عمر در حالی که شمشیرش را حمایل کرده بود، به سوی خانه‌ی ارقم رفت و چون به آن‌جا رسید، در زد و گفت: درب را باز کنید. کسانی که در خانه بودند، چون صدای عمر را شنیدند، ترسیدند و هیچ یک از آن‌ها به‌ خود جرأت نداد که‌ درب را باز نماید، زیرا می‌دانستند که‌ عمر نسبت به‌ رسول خدا بسیار سنگدل و غضبناک است، و آن‌گاه که‌ حمزه‌ ترس و وحشت مسلمانان را مشاهده‌ نمود، خطاب به‌ آنان گفت: چیه‌؟ گفتند: عمربن خطاب آمده‌ است. گفت: عمربن خطاب آمده‌؟ پس بگذارید بیاید، اگر قصد نیکی داشته باشد که چه بهتر و گرنه او را خواهیم کشت. آن‌گاه درب را باز کردند و حمزه و یکی دیگر از مسلمانان دستانش را گرفتند و او را نزد رسول خدا بردند. رسول اکرم فرمود: رهایش کنید. رسول خدابه سوی او رفت و کمربندش را گرفت و او را تکان داد و گفت:

«ما جاء بک یا بن الخطاب؟ والله‌ ما اری أن تنتهی حتی ینزل الله‌ بک قارعة».

«ای پسر خطاب! چه چیزی تو را به اینجا آورده است؟ گویا دست از این کارهایت بر نمی‌داری تا این که خداوند متعال مصیبت بزرگی بر سرت بیاورد؟».

عمر گفت: ای رسول خدا! آمده‌ام تا به خدا و پیامبرش ایمان بیاورم. رسول خدابا شنیدن این سخن، با صدای بلند تکبیر گفت، بگونه‌ای که حاضران در خانه پی بردند که عمربه اسلام مشرف گردید. آن‌گاه اصحاب رسول خداآن‌جا را در حالی ترک کردند که با مسلمان شدن عمرو با وجود حمزهدر شمار مسلمانان، احساس سربلندی و عزت می‌نمودند و می‌دانستند که آن دو از رسول خدادفاع و پشتیبانی می‌نمایند. و بدین ترتیب مسلمانان می‌توانند از طریق آن دو به پاره‌ای از حقوق خود دست یابند و حق خویش را از دشمنانشان بگیرند.

عمرمخلصانه مسلمان شد و با تمام توان برای گسترش و تثبیت اسلام گام برداشت.

سند این روایت:فضايل صحابه، امام احمد جلد اول صفحه 344

 

وی به رسول خدا گفت: آیا ما چه زنده بمانیم و چه بمیریم، بر حق نیستیم؟ رسول خدا فرمود:

«بلی، والذي نفسی بیده‌ إنکم علی الحق، إن متم، وإن حییتم».

«آری، سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست، شما چه بمیرید و چه زنده بمانید، بر حق هستید».

گفت: پس چرا پنهان کاری نماییم؟ سوگند به ذاتی که شما را به حق مبعوث کرده، حتماً دعوت خویش را آشکار مي‌سازید.

چنانچه از شواهد بر می‌آید، رسول خدا نیز بدین نتیجه رسیده بود که زمان آشکار ساختن دعوت فرا رسیده و دعوت آن قدر توان و قوت یافته که از خود دفاع نماید. از این‌رو رسول خدا با آشکار ساختن دعوت موافقت نمود و دو صف تشکیل داد و عمر و حمزه را پیشاپیش هر یک از صفها قرار داد. بدین ترتیب مسلمانان در حالی وارد مسجد الحرام شدند که در اثر حرکت آنان غبار به هوا برخاسته بود. مشرکان با دیدن عمر و حمزه هراسان و وحشت زده شدند و غم و اندوه بی سابقه‌ای، آنان را فرا گرفت. رسول خدا در آن روز عمر را فاروق نامید.

سند این روایت:حليه الاوليا جلد اول صفحه 40

 

این بود روایت مسلمان شدن عمر بن خطاب.

 

 


برچسب‌ها: آیین صحیح عمر بن خطاب پاسخ به شبهات اهل سنت قرآن هدایتگر است

تاريخ : یک شنبه 5 ارديبهشت 1395 | 3:18 | نویسنده : قرآن هدایتگر است |

چرا با اینکه مشرکان مکه به الله اعتقاد داشتند مشرک نامیده شده اند

 
 
 

بسم الله الرحمن الرحیم

چرا با اینکه مشرکان مکه به الله اعتقاد داشتند مشرک نامیده شده اند

 

بسیاری افکار اشتباهی در مورد مشرکان مکه دارند و از ابتدا اینطور تعلیم دیده اند که مشرکان مکه چون 1400 سال پیش زندگی می کردند، انسان های احمقی بوده اند که بت را خدا و خالق می پنداشتند. اما این تصور کاملا اشتباه است. لازم نیست برای رد این فکر غلط به کتاب های تاریخی زیادی مراجعه کنید، بلکه اگر خود قرآن را باز کنید، بروشنی می بینید که این عقیده در تضاد با قرآن، پس مردود است.

برای هر بحث فقط یک آیه ذکر شده تا مقاله بیش از حد طولانی نشود ولی امکان دارد آیات تکمیلی، در ویرایش های بعدی مقاله به آن اضافه گردد.

 

شروع بحث

از جمله بت های مشرکان مکه: ودّ، سواع، یغوث، یعوق، نسر، (سوره نوح آیه 23) لات، عزّی، مناه (سوره نجم آیات 19 و20) و بعل (سوره صافات آیه 125) بودند.

وُدّ، نزد طایفه کلب

سُواع، نزد طایفه هُذیل در ینبع

یغوث، نزد طایفه مذحج و اهل جُرش

یعوق، نزد طایفه خیوان در صنعا

نسر،  نزد قبیله حمیر. (متعلق به اعراب جنوبی)

بعل، نزد قبیله الیاس.  (متعلق به اعراب شمالی)

لات، نزد طایفه بنیثقیف در طائف

عُزّی،  نزد قریش در مکه

مناه، نزد اوس و خزرج در مدینه

هُبل، نزد قریش در مکه که بت بزرگی بوده است.

مشرکان مکه این بت ها را برای قرب و نزدیکی به خدای خدایان، یعنی الله عبادت می کردند. آنها خود را پیرو آیین ابراهیم می دانستند.

وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ

و آنها که جز او را اولیای خود گرفتند دلیلشان این بود که: این ها را عبادت نمی کنیم مگر بخاطر این که ما را به خداوند نزدیک کنند

سوره زمر آیه 3

کلمه ی الله متشکل از "ال" و "اله" است و این نشان دهنده آن است که الله یعنی خدای خالق همه چیز برای آن ها شناخته شده بوده است. چون وقتی اله با "ال" در ابتدا آمد، به آن معنی است که این اسم برای آنها شناخته شده است

برای جلب رضایت بت ها (اشخاص) هم قربانی می کردند، تا رضایت آنها را جلب کنند، و از آنها بخواهند که نزد الله شفاعت شان کنند.

منبع: كتاب الاصنام ابن كلبي، ترجمهء يوسف فضائي (عطائي، 1348)

از جمله شترانی که برای جلب رضایت بت ها (اشخاص) قربانی می کردند و در قرآن به آنها نیز اشاره شده: «بحیره» «سائبه» «وصیله» و «حام» بودند.

مَا جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحِيرَةٍ وَلَا سَائِبَةٍ وَلَا وَصِيلَةٍ وَلَا حَامٍ ۙ وَلَٰكِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ ۖ وَأَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ

قرار نداده است خدا «بحیره» و نه «سائبه» و نه «وصیله» و نه «حامی» اما آنان که کفر ورزیدند، بر خدا دروغ می بندند و بیشترشان درنمی‌یابند

سوره مائده آیه 103

آنها معتقد بودند که الله روزی شان را میدهد، الله، خدای خدایان خالق آنها و هر چیز دیگر است و مالک هر چیزی است، الله تنها کسی است که می میراند و زنده می کند، و الله تنها کسی است که امور را تدبیر می کند

قُلْ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أَمَّنْ يَمْلِكُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَمَنْ يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَيُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَمَنْ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ ۚ فَسَيَقُولُونَ اللَّهُ ۚ فَقُلْ أَفَلَا تَتَّقُونَ

بگو: «چه کسی شما را از آسمان و زمین روزی می‌دهد؟ یا چه کسی مالک (و خالق) گوش و چشمهاست؟ و چه کسی زنده را از مرده، و مرده را از زنده بیرون می‌آورد؟ و چه کسی امور (جهان) را تدبیر می‌کند؟» پس خواهند گفت: الله، بگو: «پس چرا تقوا پیشه نمی‌کنید (و از خدا نمی‌ترسید)؟

سوره ی یونس آیه 31

وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ ۚ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ ۚ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ

و هرگاه از آنان سؤال کنی: «چه کسی آسمانها و زمین را آفریده است؟» مسلّماً می‌گویند: «اللّه»، بگو: «الحمد للّه (که خود شما معترفید)!» ولی بیشتر آنان نمی‌دانند

سوره لقمان آیه 25

آنها معتقد بودند الله همه چیز را خلق کرد سپس خلق را به حال خود رها نمود در واقع الله بیکار شد (این تفکر برگرفته از تفکرات قوم یهود در مورد خداست که همین حرف را میزدند). فقط گهگاهی خشمش (طوفان و سیل و مرض و...) نمودار میشد، در این صورت برای فروکش کردن خشم الله به بت هایشان متوسل می شدند و برای جلب رضایت بت ها برایشان قربانی می کردند؛ تا بت ها نزد خدا شفاعت شان کنند و الله آنها را از گرفتاری نجات دهد.

بعبارتی عبادات مخصوص الله (قربانی و...) را برای بت ها نیز بکار می بردند ولی عبادت شان در خانه خدا (کعبه)، سوت کشیدن و کف زدن بود

وَمَا كَانَ صَلَاتُهُمْ عِنْدَ الْبَيْتِ إِلَّا مُكَاءً وَتَصْدِيَةً ۚ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ

و نمازشان در خانه [خدا] جز سوت كشيدن و كف زدن نبود. پس به سزاى آنكه كفر مى‌ورزيديد، اين عذاب را بچشيد

سوره انفال آیه 35

دعاکردن، خواندن، طواف، سجده، قربانی و... در کل همه ی اعمال عبادی، فقط مخصوص ذات پاک الله هست ولی آنها تمام این عبادت ها را برای بت هایشان نیز بکار می بردند، شرک شان همین بود! شرک شان این بود عباداتی را که فقط مخصوص الله بود، به شراکت برای کسان دیگری هم به کار میبردند، این یعنی شریک قرار دادن برای الله، در عبادت

شرک در نظر شما شاید فقط این باشد که به الله اعتقاد نداشته باشی یا کس دیگری را عبادت کنی یا معتقد باشی کسی دیگر در کنار اعتقاد به الله، خداست!، ولی مشرکان مکه، هرگز این اعتقاد را نداشتند بلکه ضمن اعتقاد به الله عبادت مخصوص او را برای بت هایشان هم انجام میدادند.

خواندن و صدا زدن عبادتی است فقط مخصوص الله، و هر کس جز خدا را به فریاد بطلبد و دعا کند، یعنی برای او در عبادت شریک قایل شده است

قُلْ إِنَّمَا أَدْعُو رَبِّي وَلَا أُشْرِكُ بِهِ أَحَدًا

بگو: «من تنها پروردگار خود را مى‌خوانم و كسى را با او شريك نمى‌گردانم

سوره جن آیه 20

مشرکان مکه هرگز بت را خدای یکتا نمی دانستند تا او را لایق ستایش بدانند، برای همین بود وقتی رسول در اوایل مبعوث شدنش به آنها گفت: مراسم های عبادی ای که در مکه برگزار می کنید، در حقیقت عبادت بت ها هست نه عبادت الله

واکنش شدید مکیان را در برداشت، چون محمد از دید خودشان، به آنها تهمت شرک وارد کرده بود در حالیکه آنها نه خود را مشرک به الله می پنداشتند و نه بت ها را خدا می دانستند! و اگر کسی به آنها می گفت: "بت ها را عبادتی می کنید که فقط مخصوص الله است، این شرک است" عصبانی می شدند. مثل گمراهان امروزی که خود را مسلمان می دانند و قبول نمی کنند که خواندن غیر الله، از نگاه قرآن شرک است! و می گویند: " ما بجای الله نمی خوانیم بلکه برای قرب به الله وسیله قرار میدهیم" اتفاقا مشرکان مکه نیز همین را می گفتند

﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى

«اينها را عبادت نمیکنیم مگر بخاطر اينكه ما را به الله نزديك كنند».

کاری که مکیان می کردند، فقط این بود: آن بت ها تندیس افرادی بود که وفات یافته و در نزد خدا بودند، آنها از اشخاص مرده، تندیس ساخته بودند تا احساس نزدیکی بهتر و بیشتری داشته باشند. معتقد بودند الله تقدیرشان را نوشته و آنها را به حال خود رها کرده است، برای همین برای جلب رضایت الله و تغییر سرنوشت نوشته شده، به کسانی دیگر متمایل شدند و اعمال عبادی مخصوص الله را بخاطر جلب رضایت آن بندگان، برای آنها انجام میدادند، تا آنها را خوشحال کنند و در عوض آنها نیز چون مقرب الله هستند، شفیع شان نزد الله شوند

آنها چون معتقد بودند ملائكه در آسمان پنهان اند و آنها را با زيباترين صورت تصور مي کردند، پس گفتند: ما پيكره ملائكه را بر زمين مي سازيم و بر اينها قرباني مي گذرانيم. این به آن دلیل بود که مکیان ملائكه و ستارگان و... را نزديكترين اجسام به خدا هستند، پس از اين رو ملائکه و ستارگان و... مورد تعظيم و پرستش قرار گرفتند، سپس بت ساخته شد.

اما داستان بت پرستی و شروع آن از چه قرار است؟

 

برمیگردیم به آغاز خلقت

وقتی آدم (درود الله بر او باد) درگذشت فرزندان "شيث بن آدم" جسدش را در كوهستان هند، همان جا كه آدم از بهشت فرود آمد، دفن کردند و فرزندان شيث براي بزرگداشت آدم به آنجا میرفتند براي او از خدا طلب رحمت مي كردند.

تا آنكه يكي از فرزندان قابيل گفت:‌ بني شيث بتي دارند كه دورش مي گردند ما چرا نداريم؟ پس بتي براي فرزندان قابيل تراشيد و آن نخستين كس بود كه چنين كاري كرد.

بعد ها «ودّ، سواع، يغوث، يعوق و نسر» بنده گان صالح خدا و یکتا پرستانی بودن كه همگي در يك ماه درگذشتند و باعث اندوه شديد نزديكانشان شدند. يكي از اولاد قابيل به ايشان گفت: اگر مي خواهيد پنج پيكرة نظير آنها برايتان بسازم؛ اما نمي توانم در آنها روح بدمم. گفتند: اين كار را بكن. پس پنج بت به شكل آن مرده ها ساخت و هر كدام از آن طايفه مي آمدند و آن بتها را كه به يادگار نزديكان وخويشاوندانشان ساخته بود بزرگداشت و طواف مي كردند.

آنها ابتدا این بزرگداشت را برای تسکین غم از دست دادن عزیزانشان انجام میدادند بدين گونه يك نسل گذشت و در نسلِ دوم آن بزرگداشت بيشتر شد

تا در نسل سوم گفتند: همانا اينان كه مورد احترام و تعظيم پيشينان بودند از آن جهت است كه مي توانند نزد خدا شفاعت كنند، پس شروع به پرستشِ آن مجسمه ها كردند

در حالی که این فکر شیطانی درست نبود و فقط ناشی از ظن و گمان آنها بود، نیاکان آنها بزرگداشت میگرفتند، فقط به خاطر تسکین غم از دست دادن عزیزانشان، و هرگز از آنها طلب شفاعت نمیکردند

تا بعد ها ادريس عليه السلام آنان را از كفر منع فرموده و به خدا پرستي فرا خواند، اما تكذيبش كردند و بت پرستي همچنان شدت مي يافت تا دوران نوح (عليه السلام) رسيد و او در سن چهار صد و هشتاد سالگي به نبوت مبعوث شد و مدت صد و بيست سال آن قوم را به خدا پرستي خواند.

سركشي نمودند.

تا خداوند امر كرد كه نوح (عليه السلام) كشتي بسازد و در ششصد سالگي آن كشتي را تمام كرد و سوار شد و طوفان رخ داد، پس همگی غرق شدند. آن بتها را آب جا به جا كرد تا در سرزمين جدّه افتادند و چون آب فرو نشست آن بتها در ساحل ماندند و باد رويشان را پوشانيد. عمرو بن لحي كاهن مكنّي به ابو ثمامه جني داشت بدو گفت:‌ «به سعادت و سلام زود برو و چند بت در جده هست به تهامه بيار و عرب را به عبادت آنها بخوان». عمرو به جده رفت و آن بتها را از كف رودخانه پيدا كرد و در مراسم حج حضور يافته عرب را به عبادت آن بتها فرا خواند. عوف بن عذرة بن زيد اللات دعوت عمرو را اجابت كرد و او برايش «ود» را تحويل داد و او آن را با خود برد و در وادي قرى در منطقه دومة الجندل قرار داد و پسر خود را «عبد ود» نامگذاري كرد و او اولين شخصي بود به اين اسم ناميده مي شد و سپس عمرو پسرش (عوف) را نگهبان آن تعيين كرد و اولادهايش نسل به نسل به آن گرويده بودند تا آنكه اسلام آمد و نابودش كرد.

پيامبر (صلى الله عليه وسلم) بعد از جنگ تبوك خالد را مأمور كرد كه برود «وَد» را بشكند، اولاد عامر و عبدود مانع بودند. خالد با آنها جنگيد و بتها را از بين برد و يكي از اولاد «عبد ود» كه قطن بن سريح نام داشت آن روز كشته شد و مادرش نيز خود را روي جسد او انداخت و مرد.

كلبي گويد: از مالك بن حارثه پرسيدم «وَدّ» چه جور بود؟ گفت: ‌پيكرة مردي بود خيلي درشت اندام، نقش و انگار كرده، با دو حُلّه كه يكي را ازار كرده بود و يكي را ردا؛ شمشيري به كمر بسته و كماني به دوش افكنده، پيش رويش پرچم و جعبة تيري.

از قديمي ترين بتهاي عرب «مناة» است كه بر ساحل دريا در قديد ميان مكه و مدينه نصب شده بود و مورد احترام همة اعراب و اوس و خزرج و ساكنان مدينه و مكه و اطراف آن بود و براي آن ذبيحه وقرباني مي گذراندند. و آورده اند كه اوس و خزرج و پيروان آنها از مردم يثرب و غيره پس از انجام حج همراه ديگر حاجيان در مواقف توقف مي نمودند اما سرشان را نمي تراشيدند و چون حركت مي كردند نزد «مناة» آمده آنجا سر مي تراشيدند وتوقف مي نمودند و حج خود را جز بدين گونه كامل و تمام مي انگاشتند. بت «مناة» متعلق به هذيل و خزاعه بود و پيغمبر (صلى الله عليه وسلم) در سال فتح مكه علي (رضي الله عنه) را فرستاد كه آن را منهدم كرد.

بعد از «مناة» و تازه تر از آن، بت «لات» بود در طائف، و آن صخرة بلندي (يا: چهار گوشي) بوده است و متوليان آن از ثقيف بودند و بنايي بالاي آن ساخته بودند. و قريش و ديگر عربها آن بت را بزرگ مي داشتند، چنانكه ميان اعراب جاهلي به اسامي «زيد اللات» و «تيم اللات» بر مي خوريم. و محل آن معبد در جاي منارة چپ فعلي مسجد طائف ]‌در زمان ابن الكلبي[ بوده است. پس از اسلام، پيغمبر (صلى الله عليه وسلم) مغيرة بن شعبه (رضی الله عنه) را فرستاد بت را شكست و بتخانه را آتش زد.

سپس پرستش «عُزّي» (كه تازه تر از لات بود) باب شد و نخستين كسي كه آن را پرستيد ظالم بن اسعد بود. بتخانة عزي در وادي «نخلة الشامية» قرار داشت و عربان از ميان آن صدا مي شنيدند.

از ابن عباس (رضی الله عنهما) روايت است كه «عزّي» شيطان مادينه اي بوده كه نزد سه درخت در وادي «نخلة» ظاهر مي شد. پيغمبر (صلى الله عليه وسلم) بعد از فتح مكه خالد بن وليد (رضی الله عنه) را به نخله فرستاد و فرمود: در آنجا سه درخت مي بيني، اولي را قطع كن. او رفت و درخت اول را قطع كرد و آمد پيغمبر (صلى الله عليه وسلم) فرمود:‌ آيا چيزي ديد؟ گفت: نه. حضرت فرمود: برو و درخت دوم را قطع كن، رفت و قطع كرد و باز آمد فرمود: آيا چيزي ديدي؟ گفت:‌ نه. فرمود: پس برو سومي را قطع كن خالد به نخله رفت و خواست درخت سوم را قطع كند كه در آنجا ماده جنّي را ديد؛ با موي پريشان دست بر شانه گذاشته دندان بر هم مي سايد و پشت سر آن ماده جن، ديبه سلمي كه متولي آن بت بود ايستاده، خالد (رضی الله عنه) چنين خواند:‌ اي عزي تو را تقديس نمي كنم بلكه بر تو كفر مي ورزم، كه مي بينم الله تو را خوار كرده است.

پس سر آن ماده جن را با شمشير شكافت، كه تبديل به خاكستر شد، سپس درخت سوم را قطع كرد و ديبه سَلمي را هم كشت و نزد پيغمبر (صلى الله عليه وسلم) بازگشت. ماجرا را گزارش داد حضرت فرمود: «اين بود عزي، وعرب بعد از اين عزي نخواهد داشت و نخواهد پرستيد» .

براي آشنايي با تحليل و تبيين موجز و درعين حال جامعي از عقايد ديني اعراب جاهلي رك: تاريخ ادبي عرب (العصر الجاهلي)، شوقي ضيف، ترجمهء عليرضا ذكاوتي قراگزلو، امير كبير 1364، ص 98 الي 106.-م.

 

با توجه به آیات قرآن، مشرکان مکه "لات-مناه-عزی" را نمادی از فرشتگان می پنداشتند، و فرشتگان را نیز دخترانی تصور میکردند که مقرب درگاه الله هستند. به همین دلیل در تصوراتشان پیکره آنها را ترسیم کرده و سپس تندیس آنها را ساختند و بنا بر آیه 3 سوره زمر از آنها طلب شفاعت می کردند

سوره نجم آیات 19 تا 21

أَفَرَأَيْتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّىٰ

به من خبر دهيد از لات و عزّى،(53:19)

وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَىٰ

و منات آن سومين ديگر،(53:20)

أَلَكُمُ الذَّكَرُ وَلَهُ الْأُنْثَىٰ

آيا [به خيالتان‌] براى شما پسر است و براى او دختر؟(53:21)

 

چون اولاد اسماعيل در مكه زياد شدند به طوري كه مكه را پُر كردند و عماليق را آز آنجا راندند، مكه برايشان تنگ شد و جنگ و خصومت بين خودشان رخ داد و بعضي، بعضي ديگر را بيرون كردند. پس در جستجوي معاش به سرزمينها پراكنده شدند و هر كدام از آنها كه از مكه بيرون مي رفت تكه اي از سنگهاي حرم به همراه مي بُرد تا حرمت مكه را حفظ كرده باشد و هر جا ساكن مي شد آن سنگ را نصب مي كرد و به ياد كعبه دور آن طواف مي نمود، و نيز همه ساله مكه و كعبه را زيارت مي كردند. تا آنكه دين اصلي فراموش شد و بت پرست گرديدند، با اين حال بقايايي از آيين ابراهيم و اسماعيل از قبيل بزرگداشتِ خانة كعبه و طواف آن و حج، عمره و توقف در عرفه و مزدلفه و اهداي قرباني و لبيك بر كشيدن در حج و بلند گفتن نام خدا هنگام ذبح قرباني در آيين جاهليان باقي مانده بود.

مشرکان چنين لبيك مي گفتند: لبيك اللهم لبيك، لبيك لا شريك لك إلا شريكا هو لك تملكه وما ملك.

یعنی: لبيك پروردگارا لبیک. شريكى براي تو نيست!، مگر آن شريكى كه خودت اختیار کرده اى!، و تو مالك او و مالك هر چه ملك او هستی!

مشرکان معتقد بودند که از لات و.. شفاعت می کنند و... آن هم به اذن الله! این عینا اعتقاد گمراهان امروزی است که هر صفتی که دوست داشته باشند و هوای نفس شان بپسندد را به ... نسبت می دهند و تنها دلیل شان هم این است که آن به اذن الله بوده است! این گونه دین الله را بر مبنای میل خود تفسیر کردن، دقیقا یعنی الله را به سخره گرفتن

گمراهان امروزی مثل مشرکان هرگز نمی گویند و معتقد هم نیستند که فلان شخص خداست، یا مستقل از خدا عمل می کند، بلکه مانند شعار مکیان (لبیک اللهم...) معتقدند که به اذن الله است هر چه که انجام می دهد، خدا بالاتر از اوست ولی به اذن خدا او می تواند فلان کار را انجام دهد!

هم مشرکان مکه و هم گمراهان امروزی، جفت شان اله های خود را مخلوق می دانند. جفت شان معتقدند، که باید برای قرب به الله به آنها که بندگان صالح اویند متوسل شد. هر دو برای جلب نعمت خدا و دفع بلاها، به بنده های صالح خدا متوسل می شوند

لطفا فریب این استدلالات سخیف و خارج از دایره عقل و بدور از هر گونه سند را نخورید! آنها با این حیلمه که مثلا: مگر الله قدرت انجام فلان کار را ندارد، سعی می کنند بدون ارائه دلیلی بگویند که وقتی عیسی از زنی باکره متولد شد، پس ... ما هم می شود که از زن باکره متولد بشوند!!! این تمام استدلال آنان است که به دیگر حوضه ها و بحث ها نیز تعمیم می دهند. عزیزان! اینکه الله قادر به انجام کاری هست، هیچ ایمان داری در این شکی ندارد. ولی این مهم است که آیا الله اراده فرموده آن کار را انجام دهد؟ آیا دلیلی هست؟ اینکه الله می تواند از زن باکره بچه را در شکمش بوجود بیاورد شکی نیست، ولی برای این که عیسی این گونه بدنیا آمده دلیل قرآنی هست، اما آیا صحیح است هر بی خردی بنا به این دلیل بگوید فلانی هم از مادری باکره بدنیا آمده؟ به چه دلیل؟ بدلیل اینکه عیسی اینگونه بدنیا آمده؟ این منطق است؟ آیا الله همان طور که مستقیما اذن فرموده که برای قرب به من جهاد کنید آیا مستقیما اذن فرموده که از لات و... شفاعت بخواهید؟ آیا الله امر فرموده که لات و... وسیله، برای قرب به من هستند؟

اگر به گمراهان امروزی و مشرکان مکه بگویید که اله هایتان را عبادت خدایی می کنید، با شدیدترین لحن ممکن جواب تان را میدهند که: ما هرگز بجای خدا عبادتشان نمی کنیم. در صورتی که اصلا مهم نیست شما این عمل تان را عبادت بدانید یا نه! مهم آن است که به فریاد طلبیدن کسی غیر الله، بدلیل اینکه آنکس نمی شنود و نمی تواند حاجتی از کسی برآورده کند، شریک قرار دادن او کنار الله است حتی اگر شما ادعا کنی که من بعنوان شریک نخوانده ام.

درواقع مهم نیست که شما وقتی با کسی جروبحث میکنی و کار به کتک کاری منجر می شود؛ بگویی من با او دعوا نمی کردم، فقط با صدای بلند حرف میزدیم چون حرفم را متوجه نمی شد خواستم متوجه اش کنم! یعنی مهم نیست شما روی کارتان چه اسمی می گذارید. همانطور که دعوا تعریف شده است، عبادت و دعا کردن هم تعریف شده هستند.

 

توجه: این مقاله هنوز به پایان نرسیده است

در آینده مطالبی به آن اضافه می گردد.

 


برچسب‌ها: توسل, شيعه, عبادت, اهل سنت, خواندن غیر الله, قرآن هدایتگر است, خواندن غیر الله, شرک

تاريخ : شنبه 4 ارديبهشت 1395 | 4:40 | نویسنده : قرآن هدایتگر است |

شرک یعنی وارد کردن کسی را در عباداتی که مخصوص الله است

 
 
 

بسم الله الرحمن الرحیم

شرک یعنی وارد کردن کسی را در عباداتی که مخصوص الله است

 

دوست عزیزی که این مطلب را میخوانی، من دشمن تو نیستم، من دشمن شیطانی هستم که در قلب پاک تو پنهان شده و نقاب دین به چهره زده است!

فرق جاهل و احمق در این است که جاهل نمی داند، ندانستن عیب نیست، ولی احمق نمی خواهد یا نمی تواند بفهمد. اگر نتواند باز هم عیبی نیست ولی وای بر آنان که نمی خواهند بدانند. دوزخیان همین ها هستند.

مهم نیست عقیده شما چیست، ما معمولا عقل سلیم را تنها از آن کسانی می دانیم که با نظرات ما موافقت می کنند

( لاروشفوکو)

می توان به یک روسپی فرهنگ آموخت، اما ممکن نیست بتوان او را وادار به اندیشیدن کرد!

(درثی پارکر )

اعتقاد و باور گمراهان در مورد "توسل به بندگان وفات یافته" سه نوع است:

دسته اول که بشدت افراطی هستند مستقیما حاجت شان را از بنده های صالح خدا میخواهند. این دسته برای بندگان قدرتی قایل هستند و معتقدند که باید مستقیما از بنده خواست چون آنها می توانند عطا کنند.

 به "ایمان" رسیده اند که آن بنده میتواند آنها را اجابت کند، باور دارند که عطای بنده مثل عطای خداست، و میگویند:

یا ...، من را از این گرفتاری نجات بده! یا ... فلان مشکلم را حل کن! یا ... مادر مریضم را شفا بده!

خطاب شان مستقیما به بندگان است و الله در این میان جایی ندارد و فراموش شده است. این دسته "سوپر مشرک" هستند. این نوع از افراطی های گمراه، دقیقا بنده را مثل خدا روزی دهنده میدانند، در حالی که روزی تمام بندگان بر عهده الله است و الله تنها کسی است که روزی می دهد

دسته دوم از گمراهان بسیار جالب تر هستند. این دسته خودشان را با ترجمه هایی کاملا اشتباه از قرآن مانند؛ ترجمه الهی قمشه ای ترجمه انصاریان  متقاعد کرده و گول میزنند و تصور می کنند قرآن عربی همان را می گوید که در ترجمه فارسی آن نوشته شده است. این دسته چوب اعتمادشان را می خورند. در صورتی که در این ترجمه های کاملا تحریف شده، اینطور آورده شده که مشرکان مکه بت را خدای خود می دانستند! اما قرآن هرگز این را نمی گوید و این ترجمه ها کاملا برعکس متن عربی نوشته و بعبارتی تحریف شده اند.

مشرکان مکه "هرگز" خدایشان بت نبود! این آیه را از قرآن تان بخوانید تا بدانید مشرکان مکه معتقد به الله بودند:

وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ ۚ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ ۚ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ

و هرگاه از آنان سؤال کنی: چه کسی آسمانها و زمین را آفریده است؟ مسلّماً می‌گویند: «اللّه»، بگو: «الحمد للّه (که خود شما معترفید) ولی بیشتر آنان نمی‌دانند

سوره لقمان آیه 25

این دسته از گمراهان امروزی بیشتر از این دست گفته ها دارند و می گویند: یا... برای من نزد الله واسطه شو که حاجتم برآورده شود.

این دسته تصور می کنند که با این عمل از دسته اول متمایز هستند در صورتی که اینطور نیست، چون این دسته نیز با وجود این که مستقیما از بنده نمی خواهند، ولی همچنان مورد خطاب شان به بنده است. یعنی به بنده می گویند که به خدا بگوید! خطابشان همچنان با بنده است و نه الله.

دسته سوم از گمراهان، الله را به بنده ها قسم میدهند! با این که عمل این دسته نسبت به دو دسته اول موجه تر است و تا حدودی قابل قبول است، ولی همچنان خالی از اشکال نیست، سوال اینجاست که مگر بنده در شان الله است و با او قابل مقایسه است که الله بخاطر این که شما او را قسم به بنده داده باشی، به خواسته تو تن بدهد؟ سبحانک یا الله! الله را فقط باید به ذات اقدس خودش قسم داد، ولاغیر. مثلا باید گفت: یا رحمان ارحمنی!

قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَٰنَ ۖ أَيًّا مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى

بگو: ««اللّه» را بخوانید یا «رحمان» را، هر کدام را بخوانید، (ذات پاکش یکی است؛ و) برای او بهترین نامهاست

سوره اسراء آیه 10

ذکر این نکته ضروری است که دسته سوم زیاد مورد بحث ما نیست چون عمل آنها تا حدودی قابل قبول است.

 

 

شرک یعنی شریک قایل شدن، وقتی کسی بگوید جز من را صدا نزن، اگر صدا بزنی برای من شریک قایل شده ای و تو یکی دیگر را صدا بزنی یعنی تو برای او شریک قایل شده ای. این بدیهی و روشن است مثلا مادری به فرزندش می گوید از خانه بیرون نرو اگر بیرون بروی حرف من را زمین زده ای. آن فرزند با اینکه از جانب مادر کاملا توجیه شده که بیرون رفتن چه معنی ای میدهد، اما با وجود این بیرون میرود، و این یعنی حرف مادرش را زمین زده است.

در این مورد هم اصلا مهم نیست شما بگویید که خواندنی که من میخوانم بعنوان شریک برای الله و اعتقاد به خدای دیگر نیست. این مثل آن است فرزند توجیه کند که من بیرون نرفتم که حرف مادرم را زمین زده باشم بلکه بیرون رفتم تا حرف پسر همسایه که من را صدا زد گوش کرده باشم! شاید اشکال این است که معنی شرک را نمی دانیم، شرک فقط این نیست بجای الله کسی دیگر را خدای خود بدانی یا در کنار الله کسی دیگر را هم اله بدانی. وقتی الله به صراحت می فرماید اگر جز من را بخوانی، برای من به آن معنی است که برایم شریک قایل شدی، پس وقتی غیر الله را صدا بزنی نتیجه مشخص است! نتیجه همان است که الله فرموده است. تو برای او شریک قایل شده ای

قُلْ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أَمَّنْ يَمْلِكُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَمَنْ يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَيُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَمَنْ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ ۚ فَسَيَقُولُونَ اللَّهُ ۚ فَقُلْ أَفَلَا تَتَّقُونَ

بگو: «چه کسی شما را از آسمان و زمین روزی می‌دهد؟ یا چه کسی مالک گوش و چشمهاست؟ و چه کسی زنده را از مرده، و مرده را از زنده بیرون می‌آورد؟ و کیست که امور را تدبیر می‌کند؟ می‌گویند: «الله»، بگو: پس چرا تقوا پیشه نمی‌کنید

سوره یونس آیه 31

خطاب الله در این آیه کسایی هستند که معتقدند خدا روزی رسان آنها است! کسانی که معتقدند الله مالک جان شان الله است! خداست که آنها را می میراند و زنده می کند! خداست که همه چیزشان را مدیریت می کند! الله این دسته را مورد خطاب قرار داده است. خطاب آیه به مشرکان مکه است. آیا این برای شما تلنگری نمی شود تا دوباره تحقیق کنید، پس چرا با وجود این که آنها همه چیزشان را از الله می دانستند، الله آنها را مشرک می داند؟ وجه اشتراک آنها با گمراهان امروزی در چیست؟ آنها الله را به عنوان خالق خود و هستی می دانستند، گمراهان امروزی هم همین اعتقاد را دارند، پس شرک آنها چه بود؟!!!

الله مشرکان مکه را اینطور در این مثال های قرآنی ذکر فرموده تا متذکر شود، آنها با اینکه من را خالق و روزی دهنده خود می دانستند، مشرک بودند. چرا؟ چون به بنده گانم روی می آوردند، آنها را صدا میزدند و بین من و خودشان واسطه قرار می دادند و با این کار برای من شریک قایل شدند

الله در سوره یونس آیه 35 می فرماید

قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكَائِكُمْ مَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ ۚ قُلِ اللَّهُ يَهْدِي لِلْحَقِّ ۗ أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَىٰۖ فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ

بگو: آیا کسی از شریکان شما، به سوی حق هدایت می‌کند؟! بگو: تنها خدا به حق هدایت می‌کند آیا کسی که هدایت به سوی حق می‌کند برای پیروی شایسته‌تر است، یا آن کس که خود هدایت نمی‌شود مگر هدایتش کنند؟ شما را چه می‌شود، چگونه داوری می‌کنید؟

شما نباید اینطور انتظار داشته باشید که الله می بایست اسم شخص خاصی را می آورد و مثلا می فرمود محمد را نخوانید، تا این که شما متقاعد شوید که نباید محمد را بخوانید. چرا این را می گویم؟ چون در این صورت در طول زمان های بعد کسایی می توانستند بندگان دیگر غیر از محمد را صدا بزنند و توجیه شان این می بود که الله فرموده محمد را صدا نزنید و نفرموده مثلا ... را هم صدا نزنید!.

این قرآن کتابی است برای همه زمان ها پس الله هرگز اسم شخص خاصی را نمی آورد و بجای آن کلمات کلی و قطعی را ذکر می کند که جای هیچ توجیهی برای کسی در طول زمان های مختلف باقی نماند و می فرماید: کسی

وَالَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَا يَخْلُقُونَ شَيْئًا وَهُمْ يُخْلَقُونَ

و جز خدا کسانی را می خوانند که خلق نکرده اند چیزی را و خودشان خلق شده اند

سوره نحل آیه 20

کلمه ی "الذین" برای اشاره به انسان بکار میرود، نه بت که سنگ و شی است مشرکای مکه هرگز بت را خالق نمی دانستند. آنها لات و... را که بنده های صالح بودند و از آنها تندیس ساخته بودند و تصور می کردند که مقربان نزد الله هستند، صدا میزدند تا هر چه بیشتر به خدا نزدیک شوند! ولی الله این عمل شان را شرک می داند

أَلَا لِلَّهِ الدِّينُ الْخَالِصُ ۚ وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى

آگاه باشيد: آيين پاك از آن خداست، و كسانى كه به جاى او دوستانى براى خود گرفته‌اند [به اين بهانه كه:] ما آنها را عبادت نمی کنیم جز براى اينكه ما را هر چه بيشتر به خدا نزديك گردانند،

سوره کوبنده ی زمر آیه 3

آیا مگر صدا زدن بندگانی که گمراهان امروزی انجام می دهند با این استدلال نیست که برای قرب به الله است؟ حتما می گویید ما عبادت نمی کنیم! البته که شما عبادت می کنید! فقط نزد خودتان روی کاری که الله آن را شریک قایل شدن برای خود می داند، اسم دیگری گذاشته اید. با عوض کردن اسم، چیزی حل نمی شود و شما اصطلاحا فقط صورت مسئله را پاک کرده اید و اصل مشکل به قوت خود در جایش باقی است.

لطفا توجه بفرمایید که کلمه عبادت کردن کلی تر از صدا زدن است. این دو کلمه در ترجمه دو کلمه زیر مورد استفاده قرار می گیرند:

عبد = عبادت کردن           دعو = خواندن، صدا زدن، دعا کردن، ندا دادن

دعا کردن یکی از اعمال عبادی است. بعبارتی کلمه دعا زیر شاخه کلمه عبادت است و اگر کسی بخواهد دستوری بدهد که هیچ کس هیچ عمل عبادی را انجام ندهد، نمی گوید که دعا نکن! بلکه می گوید عبادت نکن! چون عبادت شامل دعا و هر روش عبادی دیگر می شود و کلمه ای کلی است. پس معقول است الله که عبادت را در انحصار خود می خواهد باید بفرماید که کسی جز من را عبادت نکنید تا دیگر جای هیچ بحثی باقی نماند. (هر چند الله در آیات بسیاری خواندن را نیز در انحصار خود آورده است)

اگر الله می فرمود کسی جز من را دعا نکن، در زمان های بعد کسانی می آمدند و بر اشخاصی سجده می بردند و استدلال می کردند که الله سجده را بر غیر خود منع نفرموده بلکه دعا بر غیر خود را منع فرموده است. لطفا درک کنید که دین الله برای همه زمان هاست و معقول آن است که بفرماید کسی جز من را عبادت نکنید تا همه روش های عبادی را برای غیر خود باطل کند. حال سوال این است که دعا، عبادت است یا خیر؟ جواب این است: البته که دعا عبادت است. این را هر عالم دینی و شخص عادی معترف است و می داند. این را بخوانید:

وَقَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ ۚ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ

پروردگار شما گفته است: «مرا بخوانید تا (دعای) شما را بپذیرم! کسانی که از عبادت من تکبّر می‌ورزند به زودی با ذلّت وارد دوزخ می‌شوند

سوره غافر آیه 60

اگر دعا کردن عبادت نباشد، آیه 60 سوره غافر اشتباه است. این آیه در صورتی صحیح است که دعا عبادت باشد

مثلا در قانون آمده که از چراغ قرمز عبور نکنید، اگر عبور کنید یعنی مرتکب تخلف رانندگی شده اید

این دیگر جای بحثی باقی نمی گذارد و همه می فهمند که "عبور از چراغ قرمز" مساوی است با "تخلف رانندگی" که نتیجه آن جریمه شدن است. الله نیز می فرماید من را بخوانید، اگر من را عبادت نکنید... و این روشن می کند که خواندن الله، عبادت او قلمداد می شود همانطور که عبور کردن از چراغ قرمز، تخلف نامیده می شود

یا مثلا این آیه روشن که بوضوح بین دو کلمه "دعو" و کلمه "عبد" تفاوت قایل شده است

قُلْ إِنِّي نُهِيتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ

بگو: «من از عبادت کسانی که جز خدا می‌خوانید، نهی شده‌ام!»

سوره انعام آیه 56

قُلْ إِنَّمَا أَدْعُو رَبِّي وَلَا أُشْرِكُ بِهِ أَحَدًا

بگو: «من تنها پروردگارم را مى‌خوانم و كسى را با او شريك نمى‌گردانم

سوره جن آیه 20

صدا زدن و خواندن جز الله=شریک قرار دادن برای الله

وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ ? قُلْ أَفَرَأَيْتُمْ مَا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ أَرَادَنِيَ اللَّهُ بِضُرٍّ هَلْ هُنَّ كَاشِفَاتُ ضُرِّهِ أَوْ أَرَادَنِي بِرَحْمَةٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِكَاتُ رَحْمَتِهِ ? قُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ ? عَلَيْهِ يَتَوَكَّلُ الْمُتَوَكِّلُونَ

و اگر از آنها بپرسي: چه کسي آسمانها و زمين را آفريده؟ حتماً مي‌گويند: الله بگو: آيا هيچ درباره معبوداني که جز خدا مي‌خوانيد انديشه مي‌کنيد که اگر خدا زياني براي من بخواهد، آيا آنها مي‌توانند گزند او را برطرف سازند؟ و يا اگر رحمتي براي من بخواهد، آيا آنها مي‌توانند جلو رحمت او را بگيرند؟ بگو: خدا مرا کافي است؛ و همه متوکّلان تنها بر او توکّل مي‌کنند

سوره زمر آيه 38

 

این آیه در مورد گمراهان امروزی نیز  صدق می کند. وقتی از آنها بپرسی چه کسی خالق است؟ جواب می دهند الله! و بعد اگر به آنها بگویی چرا کسی را صدا میزنی که اگر الله اراده کند شری برای من بخواهد آن کسی که تو می خوانی نمی تواند شر را از من دفع کند؟ هیچ جوابی ندارند که بدهند و برای یک لحظه به فطرتشان بازمی گردند. ولی فقط چند لحظه بعد، شاید درست وقتی هنوز در حال توضیح اینکه: "پس بیا فقط کسی را بخوان، که خواندن او به تنهایی برایت کافی است چون او تنها کسی است که می تواند شر را از تو دفع کند و به تو خیر عطا کند" به او هستی، شیطانش دوباره بر او چیره می شود.

وَالَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لَا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَكُمْ وَلَا أَنْفُسَهُمْ يَنْصُرُونَ

و كسانى را كه به جز او مى‌خوانيد، نمى‌توانند شما را يارى كنند و نه خويشتن را يارى دهند

سوره اعراف آیه 197

إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ عِبَادٌ أَمْثَالُكُمْ ۖ فَادْعُوهُمْ فَلْيَسْتَجِيبُوا لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ

کسانی را که می خوانید غیر خدا، بنده گانی هستند مانند خودتان، پس اگر راست می گویید بخوانیدشان تا شما را استجابت کنند

سوره اعراف آیه 194

 


برچسب‌ها: شیعه شرک خواندن غیر الله عبادت اهل سنت قرآن هدایتگر است توسل

تاريخ : شنبه 4 ارديبهشت 1395 | 4:24 | نویسنده : قرآن هدایتگر است |

رد امامت مورد ادعای شیعه از آیه 59 سوره نساء

 
 
 

بسم الله الرحمن الرحیم

رد امامت مورد ادعای شیعه از آیه 59 سوره نساء

 

در این پست می خواهیم در مورد آیه 59 سوره نساء یا همان آیه معروف "اطیعوالله و اطیعوالرسول و اولی الامرمنکم" بحث کنیم

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ ۖ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ۚ ذَٰلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا

اى مؤمنان، از خداوند اطاعت كنيد و از رسول [او] و صاحبان امرتان [هم‏] اطاعت كنيد هر گاه در چيزى اختلاف كرديد، اگر به خدا و روز قيامت ايمان داريد، آن را به خدا و رسول بازگردانيد. اين بهتر و نيك انجام‏تر است

سوره نساء آیه 59

چرا همه استناد های گمراهان به قرآن استناد به بخشی از یک آیه است؟ اول ببینیم اعتقاد گمراهان در مورد این آیه چیست؟

بخوانید:

در بخش اول از اطلاق آیه درباره اطاعت از "اولی الأمر" در کنار اطاعت از خدا و رسول (ص) که بدون هیچ قید و شرطی ذکر شده است، عصمت اولی الأمر دانسته می شود؛ زیرا در کلام الهی تمام قیودات برای کلام ذکر می شود و اگر احتمال خطا در اولی الأمر داده می شد، حتماً خداوند متعال اطاعت از او را مقید ذکر می کرد، نه به صورت مطلق، همچنان که درباره اطاعت از والدین این مطلب رعایت شده است و آن جایی که دستورات آنها مخالف اوامر الهی باشد اطاعت استثناء شده است. پس حال که هیچ قیدی زده نشد، معلوم می شود که اولی الأمر نیز همانند رسول معصوم اند

اما نقد و رد این نظر

این آیه دو "اطیعو" دارد، یکی برای الله و دیگری برای رسول، اطاعت مطلق از آن خداست و رسول تنها به این جهت "اطیعوا" دارد که پیام خدا را می رساند. محمد و رسول دو شخصیت کاملا متفاوت از هم هستند. مومنان به هیچ وجه حرف محمد را بی چون و چرا قبول نمی کردند. اما حرف رسول را بدلیل این که وحی بود بی چون و چرا قبول می کردند. آن آیه که می فرماید "رسول از هوای نفس سخن نمی گوید" تک تک حرف های محمد نیست، بلکه منظور وحی است. یعنی او آن وحی را که بر مشرکان می خوانده که: این همه معبود را کنار بگذارید و فقط یک خدا را عبادت کنید. به این دلیل فرموده که از هوای نفسش سخن نمی گوید، که آنها تصور می کردند محمد می خواهد جای آنها را بگیرد و پول مردم را از آن خود کند. چون آنها اله هایشان را منبع پول کرده بودند. به همین خاطر تصور می شد محمد با طرح خدای غیر خدای آنها، سعی داشت همه ثروت را از آنها بگیرد و از آن خود کند به همین خاطر پیشنهاد های مالی به او کردند.

در واقع اطاعت از رسول اطاعت از خداست چون ما با اطاعت از وحی از محمد پیروی نکردیم بلکه از کلام خدا پیروی کردیم. ولی اطاعت از محمد اطاعت از خدا نبود. چون "تک تک" حرف های محمد کلام خدا نبود!!! اگر تصور می کنید که تک تک حرف های محمد وحی بود پس یعنی محمد هیچ حرف دیگری جز وحی نمیزد؟ کم حرف بوده است؟ مسلما خیر و اینجا بود که مردم می توانستند با حرف های خود او مخالفت کنند.

خداوند در چند آیه او را با نامش خطاب قرار داده است، ولی در بسیاری از آیات هم فرموده "الرسول" اسم محمد در قرآن 4 بار ذکر شده است

آل عمران 144 احزاب 40 محمد 2 فتح 29

الله هیچ جا نفرموده از محمد اطاعت کنید. (وقتی الله صحبت از اطاعت می کند منظور اطاعت بی چون و چرا می باشد) بلکه مثلا در آیه 2 سوره محمد فرموده از وحی، یعنی از آنچه که از طرف من بر محمد نازل شده اطاعت کنید

خدا گناه كسانى را كه ايمان آورده‌اند و كارهاى شايسته كرده‌اند و بدانچه بر محمد نازل شده  ايمان آورده‌اند، از آنها زدود و كارهايشان را به صلاح آورد

سوره محمد آیه 2

محمد یک انسان عادی بود که همیشه به او وحی نازل نمی شد گاهی تا ماهها وحی نازل نمی شد. آیا در این مدت او هیچ حرفی نمیزد؟ اگر میزد پس از طرف خودش چیزی می گفت که وحی نبوده است و منظور من هم همین است. مردم می توانستند با همین حرف هایی که محمد از جانب خود میزد مخالفت کنند. ولی مردم به هیچ وجه نمی توانند وقتی محمد وحی را می گفت، با او مخالفت و یا حرفی بزنند.

حال سوال کلیدی این است، آیا به اولی الامر هم وحی می شود؟ چون اطاعت بی چون و چرا خاص خدا و درواقع کلام خدا یا همان وحی است. شما از هر کسی مجاز هستید بپرسید که چرا اما تنها خداست که از عمل و دستورش پرسیده نمی شود.

روایتی بسیار زیبا توجه کنید

کتاب: أسنى المقاصد وأعذب الموارد

مولف: علي بن أحمد بن عبد الواحد الحنفي

شماره حدیث: 33

این حدیث نزد اهل سنت صحیح هست

سند آن به این صورت است و بدلیل طولانی بودن فقط ترجمه آن ذکر می شود

أَخْبَرَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي زَيْدِ بْنِ حَمْدِ بْنِ نَصْرٍ الْخَبَّازُ، إِجَازَةً، قَالَ: أنبا أَبُو مَنْصُورٍ مَحْمُودُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مُحَمَّدٍ الصُّوفِيُّ، قِرَاءَةً عَلَيْهِ، قَالَ: أنبا أَبُو الْحُسَيْنِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ فَاذشَاهْ، قِرَاءَةً عَلَيْهِ، قَالَ: أنبا أَبُو الْقَاسِمِ سُلَيْمَانُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ أَيُّوبَ الطَّبَرَانِيُّ، قثا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ الْبَرَاءِ، قثا عَبْدُ الْمُنْعِمِ بْنُ إِدْرِيسَ بْنِ سِنَانٍ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ وَهْبِ بْنِ مُنَبِّهٍ، عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ، وَعَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ

ابن عباس می گوید در زمان بیماری پیامبر که منجر به وفات آن حضرت شد، حضرت فرمود تا مردم را فرا بخوانند و عمامه بست و با تکیه بر عصا به مسجد آمد و بر منبر رفت و ابتدا از دیدگاه مردم نسبت به رسالت خود جویا شد و آنگاه فرمود: "همانا پروردگارم قسم یاد کرده است که از ظلم هیچ ظالمی نگذرد. پس شما را به خدا هرکه از شما مظلمه ای به گردن محمد دارد برخیزد و قصاص کند که قصاص در دنیا را بر قصاص در آخرت در حضور ملائک و انبیا ترجیح می دهم.

آنگاه مردی که او را سوادة بن قیس می گفتند از انتهای جمع برخاست و گفت: پدر و مادرم فدایت ای رسول خدا وقتی شما از طائف برمی گشتی من به استقبال شما آمده بودم و شما سوار بر ناقه خود بودی و چوبی در دست شما بود. وقتی می خواستی با آن مرکب خود را برانی به شکم من خورد. حضرت فرمود پناه می برم به خدا که عمداً کسی را بیازارم. سپس به بلال فرمود به خانه فاطمه برو و آن چوب را بیاور. بلال از مسجد خارج شد و در حالی که در کوچه های مدینه صدا می زد: ای مردم کیست که قبل از روز قیامت تقاص خود را بدهد اینک محمد صلی الله علیه و آله تقاص خود را قبل از روز قیامت می دهد.

سپس رسول خدا فرمود: آن پیر مرد کجاست؟ گفت اینجا هستم یا رسول الله پدر و مادرم فدایت. فرمود: بیا و مرا قصاص کن تا راضی شوی. مرد گفت: شکمت را نمایان کن ای روسول خدا. پس حضرت پیراهن خود را کنار زد و شکمش را نمایان کرد. پیرمرد گفت فدایت شوم اجازه می دهی دهانم را روی شکمت بگذارم؟ حضرت اجازه داد. مرد گفت به محل قصاص بر روی شکم رسول خدا پناه می برم از آتش روز آتش. رسول خدا فرمود: ای سواده پسر قیس آیا می بخشی یا قصاص می کنی؟ گفت: بلکه می بخشم ای رسول خدا. رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت: خدایا سواده پسر قیس را ببخش همچنانکه او پیامبرت محمد را بخشید.

 

اصلا مهم نیست کاری که محمد مرتکب شده چه اندازه بزرگ یا مهم هست. مهم آنست که محمد بر طبق آیات قرآن خودش را بشری مثل ما می دانست و مثل ما ممکن بود که خطا کند، برای همین مطمین نیست و سوال می پرسد که آیا حق هر کسی به گردنش هست؟ بیاید قصاص کند. این روایت دقیقا مثل همان بحث غیب است که رسول می فرماید من غیب نمی دانم ولی برخی می گویند رسول غیب میداند. اشتباه این گروه آنجاست که اخبار غیبی و علم غیب و خود غیب را با هم یکی می دانند!!!

 

اما برگردیم به بحث

گمراهان معتقد به این هستند که "اولی الامر" باید معصوم باشد، ضمن اینکه از جانب خدا هم هست اولا، کسی که از جانب خداست، قطعا به او وحی می شود در غیر این صورت هر چه گفته بر خدا افترا بسته است آیا به اولی الامر و امامان هم وحی می شود؟

ما پیش از تو هیچ پیامبری را نفرستادیم، مگر اینکه به او وحی کردیم: خدایی جز من نیست. پس تنها مرا بپرستید.» (انبیا، آیه ۲۵)

دوما، در آیه فرموده "أُولِی الْأَمْرِ‌ مِنکُمْ" این "منکم" یعنی از بین خود ما انسان ها. اگر بنا بود ادعای شما درست باشد باید می فرمود "من عند الله" ضمیر "کم" ضمیری هست که برمیگردد به "یا ایها الذین آمنو" پس یعنی آیا هر مومنی ممکن است معصوم باشد؟ چون اگر اولی الامر را طبق تعریف گمراهان بگیریم، یعنی یک شخص معصوم، مومنان نیز باید معصوم باشند. بعبارتی یک معصوم از بین معصومین باید انتخاب شود و نه از بین کسایی که خطا می کنند.

اما بیایید شان نزول آیه 59 سوره نساء را بخوانیم

سند اول: تفسیر طبری، جلد 5، صفحه 148.

سند دوم: صحیح بخاری حدیث شماره 4584

سند سوم: صحیح مسلم حدیث شماره 1834

این حدیث نزد اهل سنت صحیح است

رسول الله لشکری را به قیادت خالد بن ولید که عمار بن یاسر نیز در میان آن لشکر بود فرستاد، و لشکر به سوی گروة مطلوب رهسپار شد، هنگامی که نزدیک آن‌ها رسید فرود آمد. دو نفر از آنجا می‌گذشتند لشکر را دیدند خبر ورود آنان را به گروة دیگر رساندند. آن‌ها بامدادان فرار کردند. به جز یک نفر که به خانوادة خود دستور داد تا وسایل، اسباب و اثاثیه‌شان را جمع کنند، خودش در تاریکی شب روانه شد تا به سپاة خالد رسید و عمار پسر یاسر را جستجو کرد، وقتی به نزد او رسید. گفت: ای ابویقظان، من اسلام را پذیرفتم و شهادت می‌دهم: لا إله إلا الله وأن محمدا عبده ورسوله: خدایی نیست جز خدای یگانه و محمد بنده و فرستادة اوست. اما قوم من وقتی خبر آمدن شما را شنیدند فرار کردند و تنها من اینجا مانده‌ام، آیا پذیرش اسلام فردا برایم سودی خواهد داشت، اگر سودی ندارد من هم مثل دیگران فرار کنم؟ عمار گفت: مسلمان‌شدن تو خیر و نیکویی برایت خواهد آورد در نزد خانواده‌ات بمان، آن مرد فرار نکرد. سحرگاه خالد بن ولید حمله کرد. هیچکس را جز آن مرد نیافت، او را دستگیر و مال و دارایی او را ضبط کرد، جریان به گوش عمار رسید، به نزد خالد بن ولید آمد و گفت: این مرد را رها کن، زیرا وی اسلام را پذیرفته است و من امانش داده‌ام . خالد بن ولید گفت: تو که هستی که کسی را زنهار بدهی، به یکدیگر ناسزا گفتند. و جریان را به اطلاع پیامبر رساندند. پیامبر امان عمار را جایز شمرد و دستور داد که در آینده بدون دستور و موافقت فرماندة خود کسی را امان ندهد. آنان در نزد پیامبر به یکدیگر حرف‌های زشت زدند. خالد بن ولید گفت: ای رسول خدا آیا این غلام بی‌تربیت را به حال خود می‌گذاری که به من ناسزا بگوید، پیامبر گفت: ای خالد! به عمار حرف زشت نزن، زیرا هرکه به عمار ناسزا بگوید خدا او را ناسزا می‌گوید و هرکه با عمار دشمنی کند خدا او را دشمن خود می‌داند و هرکه عمار را لعنت کند خدا او را لعنت می‌کند. عمار خشمگین برخاست. خالد بن ولید به دنبال او رفت، دامنش را گرفت، از وی پوزش خواست و رضایت و خوشنودی عمار یاسر را به دست آورد.
پس خدا آیه 59 سوره نساء را نازل کرد.

 

مشاهده فرمودید که شان نزول آیه در کل برمی گردد به حاکمان و والیان عادی نه یک معصوم

خدا در ادامه همین آیه فرموده "فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ"

یعنی اگر نزاعی بین شما پیش آمد برگردید به کلام خدا و رسولش، کلام خدا و رسول چیست؟ دستورات قرآن است. شان نزول این آیه نزاع بین مردم با اولی الامر را نشان می دهد، آیه نفرموده به اولی الامر هم برگردید. چون اساسا این آیه بخاطر نزاع با اولی الامر نازل شده است. درواقع اولی الامر خود یکی از طرف های درگیر هست! پس برای رفع اختلاف باید به الله و رسول رجوع کرد و این نکته بسیار مهمی است

اولا اگر اولی الامر شخص معصوم و منصوص از جانب الله می بود، دقیقا به مانند رسول هرگز کسی حق نداشت در مقابل حرفش (وحی) مخالفت کند، دوما اگر اولی الامر معصوم می بود دلیلی نداشت مردم موقع حل اختلاف تشویق نشوند نزد یک معصوم بروند. بلکه باید توصیه می فرمود به خدا-رسول و اولی الامر برگردید. چه کسی بهتر از یک معصوم؟!

ولی اینطور نفرموده! چرا؟ چون حق داریم با اولی الامر نزاع کنیم! دقیقا برای همین هست که قبل از الله و رسول برای هر کدام جداگانه، اطیعو آورده شده است و حل اختلافی که ممکن است با اولی الامر پیش بیاید را به خدا و رسول رجوع داده است.

 

توجه: این مقاله در آینده ویرایش می شود

و ادله بیشتر و قوی تری به آن اضافه می گردد

 


برچسب‌ها: امامت ولایت شیعه اهل سنت قرآن هدایتگر است گمراهان

تاريخ : شنبه 4 ارديبهشت 1395 | 3:57 | نویسنده : قرآن هدایتگر است |

توسل فقط یکی از عبادات است ولی عبادت فقط توسل نیست

 
 
 

بسم الله الرحمن الرحیم

توسل فقط یکی از عبادات است ولی عبادت فقط توسل نیست

 

آیا عبادت توسل را هم شامل می شود؟ اگر نه و توسل یک روش عبادی نیست، پس توسل دقیقا چیست؟

دیگر اینکه آیا توسل دربرگیرنده کلیه روشهای عبادی است؟ اگر نه پس آیا عبادت، شامل هر روش عبادی می شود؟

در این آیه ها:

قُلْ إِنِّي نُهِيتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ۚ قُلْ لَا أَتَّبِعُ أَهْوَاءَكُمْ ۙ قَدْ ضَلَلْتُ إِذًا وَمَا أَنَا مِنَ الْمُهْتَدِينَ

بگو: «من از عبادت کسانی که غیر از خدا می‌خوانید، نهی شده‌ام!» بگو: «من از هوی و هوسهای شما، پیروی نمی‌کنم؛ اگر چنین کنم، گمراه شده‌ام؛ و از هدایت‌یافتگان نخواهم بود!

سوره انعام آیه 56

الله به رسول فرموده این را بگوید: عبادت کسانی را که غیر از خدا میخوانید نهی شده ام،این یعنی خداوند خواندن غیر از خدا را یک نوع عبادت میدوند! این جمله فقط در صورتی درست است که خواندن یک نوع عبادت باشد. توسل یک نوع خواندن هست

·        وَقَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ ۚ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ

پروردگار شما گفته است: «مرا بخوانید تا (دعای) شما را بپذیرم! کسانی که از عبادت من تکبّر می‌ورزند به زودی با ذلّت وارد دوزخ می‌شوند

سوره غافر آیه 60

الله فرموده مرا ادعونی کنید. بعد بلافاصله فرموده، آنهایی که از عبادت من... این یعنی دعا و خواندن خدا هم یک نوع عبادت اوست. ای گمراهان توسل هم خواندن است خواندن یک عبادت هست خداوند ما را از عبادت و خواندن هر کسی جز خودش نهی کرده است

الله کلمه عبادت را بکار برده چون این کلمه دربرگیرنده کلیه روش های عبادی است، اگر فقط می فرمود من را نخوانید، دیگران عبادات دیگری را که مخصوص خداست را برای کسی دیگر بکار می بردند و استدلال می کردند که خدا این را نهی نکرده بلکه خواندن را نهی کرده است. پس خدا عبادت را نهی کرد و عبادت را خاص خود کرد تا هیچکس عبادات مخصوص او را در قبال دیگری انجام ندهد

توسل، خواندن و دعا کردن است. توسل در هر صورت یک روش عبادتی هست برای قرب و نزدیکی به خدا، این اعتقاد شماست

إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ عِبَادٌ أَمْثَالُكُمْ ? فَادْعُوهُمْ فَلْيَسْتَجِيبُوا لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ

همانا آنان را که جز خدا مي‌خوانيد بندگانيند مانند شما پس بخوانيدشان تا اجابت کنند شما را اگر هستيد راستگويان‌

سوره اعراف آيه 194

 

مگر شما نمی گویید علی را برای شفیع شدن نزد خدا می خوانیم (ادعونی) و متوسل می شویم؟ این آیه را بخوانید و بدانید دلیل مشرکان نیز همین بود

أَلَا لِلَّهِ الدِّينُ الْخَالِصُ ? وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى? إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فِي مَا هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ ? إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ كَاذِبٌ كَفَّارٌ

آگاه باشيد که دين خالص از آن خداست، و آنها که غير خدا را اولياي خود قرار دادند و دليلشان اين بود که: «اينها را عبادت نميکنيم! مگر بخاطر اينکه ما را به خداوند نزديک کنند»، خداوند روز قيامت ميان آنان در آنچه اختلاف داشتند داوري مي‌کند؛ خداوند آن کس را که دروغگو و کفران‌کننده است هرگز هدايت نمي‌کند

سوره  زمر آيه 3

إِنَّ وَلِيِّيَ اللَّهُ الَّذِي نَزَّلَ الْكِتَابَ ? وَهُوَ يَتَوَلَّى الصَّالِحِينَ

ولي و سرپرست من، خدايي است که اين کتاب را نازل کرده؛ و او همه صالحان را سرپرستي مي‌کند

وَالَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لَا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَكُمْ وَلَا أَنْفُسَهُمْ يَنْصُرُونَ

و آنهايي را که جز او مي‌خوانيد، نمي‌توانند ياريتان کنند، و نه خودشان را ياري دهند

 

وَإِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَى الْهُدَى? لَا يَسْمَعُوا ? وَتَرَاهُمْ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ وَهُمْ لَا يُبْصِرُونَ

و اگر آنها را به هدايت فرا خوانيد، سخنانتان را نمي‌شنوند! و آنها را مي‌بيني به تو نگاه مي‌کنند، اما در حقيقت نمي‌بينند

سوره اعراف آيه 196 تا 198

مشرکان مکه الله را خالق می دانستند

وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ ? قُلْ أَفَرَأَيْتُمْ مَا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ أَرَادَنِيَ اللَّهُ بِضُرٍّ هَلْ هُنَّ كَاشِفَاتُ ضُرِّهِ أَوْ أَرَادَنِي بِرَحْمَةٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِكَاتُ رَحْمَتِهِ ? قُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ ? عَلَيْهِ يَتَوَكَّلُ الْمُتَوَكِّلُونَ

و اگر از آنها بپرسي: چه کسي آسمانها و زمين را آفريده؟ حتماً مي‌گويند: الله بگو: آيا هيچ درباره معبوداني که جز خدا مي‌خوانيد انديشه مي‌کنيد که اگر خدا زياني براي من بخواهد، آيا آنها مي‌توانند گزند او را برطرف سازند؟ و يا اگر رحمتي براي من بخواهد، آيا آنها مي‌توانند جلو رحمت او را بگيرند؟ بگو: خدا مرا کافي است؛ و همه متوکّلان تنها بر او توکّل مي‌کنند

سوره زمر آيه 38

 

قرآن اعتقاد دارد: خواندن خاص خداست. شما در توسل، ائمه را می خوانید. یعنی عبادت مخصوص خدا را در قبال آنها بکار می برید پس توسل را که برای قرب به خداست انجام می دهید، آن هم با روش خواندن ائمه، یک عبادت است.

توسل و یا خواندن (ادعونی) همه روش های عبادی را در بر نمی گیرد. یعنی اگر کسی مرادش این باشد که عبادت را خاص خود کند، نمی گوید که جز من را نخوانید چون خواندن شامل همه روش های عبادی نمی شود و خود زیرمجموعه عبادت است در عوض باید بگوید جز من را عبادت نکنید تا هر روش عبادی از جمله خواندن خاص او شود. در این که خواندن یکی از عبادات هست شکی نیست، پس با خواندن کسی غیر الله شما برای الله در عباداتش شریک قایل شده اید.

 

 

برچسب‌ها: توسل عبادت خواندن غیر الله شیعه اهل سنت قرآن هدایتگر است

تاريخ : شنبه 4 ارديبهشت 1395 | 3:45 | نویسنده : قرآن هدایتگر است |

چکیده مقاله قدرت شنوایی مردگان

 
 
 

بسم الله الرحمن الرحیم

چکیده مقاله قدرت شنوایی مردگان

 

هر وقت تو خواهرت را موقعی که خواب بودی، دیدی که آمده باشد و روی تو پتو انداخته باشد یا هر وقت تو صدای مادرت را شنیدی که (برای امتحان) از ساعت 10 شب تا 7 صبح که مثلا تو در این ساعات خواب هستی، آمده باشد و با تو حرف زده باشد

هر وقت اینها را شنیدی و دیدی، آن وقت من هم باور می کنم که روح مرده ها می بیند و می شنود. چرا اینطوری؟ چون خدا می فرماید روح تو وقتی زنده ای و به خواب میروی نزد من است. روح کسی هم که می میرد نزد من است، روح کسی که باید زنده بماند بر می گردانم به جسمش. و روح کسی که باید بمیرد، نزد خودم نگه میدارم.

پس چون وقتی خواب هستی و روح تو نزد خداست، مطلقا چیزی از این دنیا نمی شنوی و نمی بینی روح کسی که مرده و نزد خداست، از این دنیا نمی شنود و نمی بیند

فقط در یک حالت است کسی که نزد خداست مستقلا می تواند این دنیا را ببیند یا بشنود و آن این که روح او مثل ما که وقتی خوابیم و خدا روح مان را به جسم مان برمی گرداند، به روح آن مرده نیز اجازه برگشت به جسم را بدهد ولی این محال ممکن است، این فقط در قیامت صورت می پذیرد، یعنی خدا فقط در قیامت است که به روح مردگان، دستور میدهد دوباره به جسم هایشان بپیوندد

آن هایی که مرده اندن روح شان الان نزد پروردگارشان زنده است. این زنده بودن روح نزد پروردگار، هرگز این معنی را نمی دهد که آن ها می شنوند. مگر خدا گفته که آنها می شنوند یا فرموده زنده اند؟ این شما هستید که شنیدن را از آیه تفسیر می کنید. خدا نفرموده آنها می شنوند بلکه فرموده زنده اند. و زنده بودن هرگز دلیل بر شنوایی شان از دنیای ما نمی شود

پس اگر کسایی که روح شان نزد رب شان زنده است واقعا می شنوند، خب چرا ما وقتی می خوابیم مطلقا چیزی از این دنیا نمی بینیم و نمی شنویم؟ روح ما هم که وقتی خواب هستیم مثل آن ها نزد رب مان میرود و زنده هم هست!

هم روح ما موقع خواب نزد پروردگارمان زنده است، هم روح کسایی که تا قبل از این مرده اند پس اگر حق با شما باشد، ما باید مثل آنها وقتی روح مان نزد رب مان هست بشنویم!!! آیا واقعا فهم این برای شما، جدا این قدر سخت است؟

روح نمی شنود روح نمی بیند

نه علی نه عمر نه رسول. نه احدی.

تنها کسی که ما را می بیند فقط الله هست

والسلام

این حرف من نیست!، برید کتاب خدا را باز کنید و این آیات را بخوانید

سوره نمل آیه 80

سوره ی روم آیه 52

سوره فاطر آیه 22

انعام ایه 60

سوره زمر ایه 42

و 2 مثال بسیار کوبنده از جانب الله در این زمینه در سوره ی بقره آیه 259

و در سوره کهف ایه 19

و...

 


برچسب‌ها: قدرت شنوایی مردگان اهل سنت شیعه گمراهان قرآن هدایتگر است

تاريخ : پنج شنبه 2 ارديبهشت 1395 | 2:31 | نویسنده : قرآن هدایتگر است |

بحثی کوتاه در مورد عصمت تعريف شده از دیدگاه شیعه

 
 
 

بسم الله الرحمن الرحیم

بحثی کوتاه در مورد عصمت تعريف شده از دیدگاه شیعه با توجه به فقط چند تا از خود آيات قرآن

 

پیامبران الهی انسان بودند مثل ما، با همه ویژه گی های انسانی که داریم، آن ها نیز دارای همین ویژگی ها بودند و به یقین دلیل این که مشرکان همیشه به حرف های رسولان توجهی نمی کردند، همین بود. چون آنها عینا مثل خودشان بودند و این به دفعات در گفتگو های بین مشرکان و رسولان در قرآن ذکر شده که استدلال مشرکان برای رد حرف های رسولان این بود که رسولان بدون هیچ قدرت و غیب و عصمت و... عینا مثل خودشان بودند

آن ها مثل همه ما دارای قدرت اختیار، ممکن الخطا بودن، ناآگاهی از پشت دیوار و..... بودند

همانطور که سلیمان از احوال کشور همسایه خود خبر نداشت و اما پرنده ای مثل هدهد باخبر بود و سلیمان را نسبت به آن آگاه کرد.

چندان درنگ نکرد (که هدهد آمد و) گفت: «من بر چیزی آگاهی یافتم که تو بر آن آگاهی نیافتی؛ من از سرزمین «سبا» یک خبر قطعی برای تو آورده‌ام

سوره نمل آیه 22

اگر رسولان از همه احوال آگاه هستند و سر درون انسان ها را مانند خدا می دانند!!! طبق نظر شما، قطعا باید سلیمان از بلاد همسایه اش با خبر می بود

بعضی کج فهم ها خیال باطل و برداشت مفت میکنند که احتمالا منظور من این است که هدهد از سلیمان بیشتر میداند، همین اندازه از شما انتظار دارم، شما همین هستید به این گمراهی!

حرف من هرگز این نیست، ولی شما نمی توانید فکر کنید تا بفهمید

این خداست که از همه چیز آگاه است. همه فقط از قسمتی از چیزها آگاه هستیم. مثلا هدهد از بسیاری از حقایقی که سلیمان آگاه بود، اطلاع نداشت. همانطور که سلیمان از بعضی چیزهایی که هدهد میدانست اطلاع نداشت، ولی این تنها خداست که از همه چیزآگاه است

غیب آسمان ها و زمین را فقط خدا میداند نه رسولان و امامان و هیچ کسی دیگر، و خدا احدی را از غیب و علم غیب آگاه نمی کند بلکه فقط رسولان را از اخبار غیبی مطلع میکنید، همین!!! اخبار غیب نه غیب است و نه علم غیب!

بگو: «کسانی که در آسمانها و زمین هستند غیب نمی‌دانند جز خدا، و نمی‌دانند کی برانگیخته می‌شوند

سوره نمل آیه 65

دانای غیب اوست و هیچ کس را بر اسرار غیبش آگاه نمی‌سازد

سوره جن آیه 26

کلیدهای غیب یا همان علم غیب که گمراهان ادعا می کنند رسول کلید غیب دارد، فقط نزد خداست، علم غیب (کلید غیب) راهی است برای کشف خود غیب و کسی که کلید غیب را بداند می تواند خود غیب را هم بداند

کلید غیب یا همان علم غیب فقط نزد خداست

کلیدهای غیب، تنها نزد اوست؛ و جز او، کسی آنها را نمی‌داند

سوره انعام آیه 59

چیزی که به رسول عرضه می شد فقط خبرهای غیبی بود نه خود غیب یا علم به آن، خداوند است غیب و علم غیب را دارد و فقط به رسول خبرهای غیبی را رسانده است

اینها از خبرهای غیب است که به تو (ای پیامبر) وحی می‌کنیم؛ نه تو، و نه قومت، اینها را پیش از این نمی‌دانستید! سوره هود آیه 49

این از خبرهای غیب است که به تو وحی می‌فرستیم! تو (هرگز) نزد آنها نبودی هنگامی که تصمیم می‌گرفتند و نقشه می‌کشیدند

سوره یوسف آیه 102

طبق آیات بالا اگر رسول غیب یا علم غیب می دانست، باید از آن نقشه ای که کشیدا اند، آگاهی می یافت، ولی ندانست، و خدا خبر آن را به او داد، و دقیقا خبر آن را به رسول داد، نه غیب و نه علم غیب! غیبی که برای رسول پنهان بود و برای خدا آشکار

خدا رسولان را بر راهی استوار قرار داده است و الگو ما برای رضایت خدا باید عمل کردن طبق اعمال آنان باشد، هر کاری که آن ها کرده اند ما نیز می توانیم، چون آن ها مثل ما بودند، برای همین است که ما باید طبق عمل رسولان عمل کنیم، با این همه اگر رسولان مرتکب اشتباهی شده باشند قطعا توبه کردند به درگاه رحمان و الله آنها را بخشیده است و هرگز گناهکار و خطاکار از دنیا نرفتند

ولی مهم این است که می توانستند گناه کنند، چون مثل ما بودند و وقتی گناه کردند، درهای رحمت و بخشش خدا بر آن ها بسته نشد بلکه راه توبه همیشه باز است

مثلا در آیه 65 سوره کوبنده ی زمر می خوانیم

وَلَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَإِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ

به تو و همه پیامبران پیشین وحی شده که اگر مشرک شوی، تمام اعمالت تباه می‌شود و از زیانکاران خواهی بود

سوره ی کوبنده ی زمر آیه 65

خدا فرموده است به رسول، به تو و همه رسولان وحی شده اگر مشرک شوی

این (اگر مشرک شوی) یعنی آنکه می توانستند مشرک بشوند، گفتن جمله اگر مشرک شوی به رسولی که معصوم است بی معنی است! و همین آیه کاملا عصمت مورد ادعای گمراهان را رد می کند

همچنان که موسی به خودش ستم کرد و از خدا بخشش خواست و خدا توبه اش را قبول کرد و موسی خطاکار از دنیا نرفت، خدا او را بخشید.

هر آدمی با هر بار گناهی، اگر به موقع از خدا توبه کند، قطعا مورد رحمت پروردگار قرار خواهد گرفت و مثل روز اول پاک خواهد شد، همانطور که موسی این کار را کرد. جالب است که موسی در خلوت خود با خدا می گوید که من بر خود ظلم کردم و یک نفر را کشتم و فرعونیان خونی بر گردن من دارند، آنوقت ترجمه تفسیر نمونه آورده که فرعونیان "به خیال خودشان" حقی به گردن من دارند!!!

قَالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي فَغَفَرَ لَهُ ۚ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ

سپس موسی عرض کرد: پروردگارا من به خویشتن ظلم کردم؛ مرا ببخش خداوند او را بخشید، که او غفور و رحیم است

سوره قصص آیه 16

بیایید ببینید این "ظلمت" که موسی گفته است بر خود کرده، چه جایگاهی در نزد الله دارد، و کسی که ظلم کند خدا چه وعده ای به او داده است؟ یعنی موسی از چه چیز ترسید که از خدا طلب بخشش کرده است؟

وَتَرَاهُمْ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا خَاشِعِينَ مِنَ الذُّلِّ يَنْظُرُونَ مِنْ طَرْفٍ خَفِيٍّ ۗ وَقَالَ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ الْخَاسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَأَهْلِيهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ۗ أَلَا إِنَّ الظَّالِمِينَ فِي عَذَابٍ مُقِيمٍ

و آنها را می‌بینی که بر آتش عرضه می‌شوند در حالی که از شدّت مذلّت خاشعند و زیر چشمی (به آن) نگاه می‌کنند؛ و کسانی که ایمان آورده‌اند می‌گویند: «زیانکاران واقعی آنانند که خود و خانواده خویش را روز قیامت از دست داده‌اند؛ آگاه باشید که ظالمان (آن روز) در عذاب دائمند!

سوره شوری آیه 45

پس ظالمین از نظر الله کسایی هستند که در عذاب جاویدان آتش اند، و موسی از اینکه در عذاب دایم پروردگار نباشد. از او طلب بخشش کرد، و یقینا اگر موسی از پروردگارش طلب بخشش نمی کرد و بخشیده نمی شد، در عذاب الهی بود. چون وعده خدا حق است

سوره حج ایه 47

آنان از تو تقاضای شتاب در عذاب می‌کنند؛ در حالی که خداوند هرگز از وعده خود تخلّف نخواهد کرد! و یک روز نزد پروردگارت، همانند هزار سال از سالهایی است که شما می‌شمرید

اگر پیامبران معصوم اند، پس چرا موسی به اختیار خود مرتکب ظلمی بر نفس خود شد؟ میدانیم که در این داستان موسی یک نفر را کشته است

گفته ی خداوند حق است که در سوره نحل آیه 61 می فرماید

وَلَوْ يُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ مَا تَرَكَ عَلَيْهَا مِنْ دَابَّةٍ

و اگر خداوند مردم را بخاطر ظلمشان مجازات می‌کرد، جنبنده‌ای را بر پشت زمین باقی نمی‌گذارد

در اینجا خدا گفته ناس. ناس یعنی مردم یعنی هر انسانی. پیامبران به گفته خودشان و طبق تعریفی که الله در قرآن آورده است همه انسان بودند. و خدا پروردگار ناس هست طبق گفته خودش در سوره ناس، اگر الله خدای پیامبران هم هست، در این ایه خطاب الله هر جنبنده ای است، مگر رسولان جنبنده نیستند؟!!!

پس این آیه شامل موسی و یونس و محمد هم بوده چون آنها میگفتند:

قُلْ إِنِّي أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ

بگو: «من اگر نافرمانی پروردگارم کنم، از عذاب روزی بزرگ می‌ترسم

سوره انعام آیه 15

محمد الله را پروردگار خودش نامیده و همین پروردگار هر جنبنده ای و هر انسانی را خطاب قرار داده است و فرموده جنبنده ای را بخاطر ظلم اش باقی نمی گذاشت، جنبنده ای!

همچنین در سوره فصلت آیه 6 پیامبر هم انسان نامیده شده

قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ

بگو: من فقط انسانی مثل شما هستم

ما انسانیم و پیامبر هم گفته که انسان است، خدا پیامبر را گمراه یافته و بعد هدایت کرده و برگزیده است، این یعنی پیامبر از اول خلقت طبق ادعای گمراهان ، معصوم نبوده است.، خدا هزاران بار به گمراهان وعده جهنم داده است

سوره ی ضحی آیه 7

وَوَجَدَكَ ضَالًّا فَهَدَىٰ

و تو را گمراه یافت و هدایت کرد

خداوند کسایی را که گمراه دانسته و آنها را " ضالا" خطاب قرار داده است به آن ها وعده جهنم داده است. پس رسول از اول معصوم نبوده بلکه از نظر الله گمراه بوده و بعد از برگزیده و مبعوث شدنش او را هدایت کرده است

خداوند چه کسانی را گمراه می نامد؟

وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ ۗ وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِينًا

هیچ مرد و زن با ایمانی حق ندارد هنگامی که خدا و پیامبرش امری را لازم بدانند، اختیاری (در برابر فرمان خدا) داشته باشد؛ و هر کس نافرمانی خدا و رسولش را کند، به گمراهی آشکاری گرفتار شده است

پس گمراه از نظر الله کسی است که خلاف امر خدا عمل کرده باشد (رسول یعنی فرستاده، فرستاده هرگز حرف خودش را نمیزند بلکه حرف کس دیگری را میزند، اینجا یعنی رسول حرف الله را گفته است) و کسی که خلاف امر خدا عمل بکند قطعا جهنمی خواهد بود

شاید کج فهم ها اینطور شیطان به آنها القا کند که طبق این حرف، پس پیامبر میتوانسته در قرآن اشتباه کند، اساسا فکر ناقص، شما را به همین جا سوق میدهد نیازی نیست شیطان کاری کند و خودش را به زحمت بیاندازد، ولی قرآن اعتقاد دارد که رسول هرگز قرآن را فراموش نمی کرد، چون خواندن و قرائت قرآن به اختیار خودش نبوده، نه کل زندگی محمد و هر چیزی که انجام میداده است

دریغ از یک آیه که اشاره ای داشته باشد به اینکه محمد (محمد با رسول متفاوت است ولی شما نمی فهمید) در زندگی اش معصوم است. اما آیه هایی هست که نشان میدهند در دوران رسالت و بعد از برگزیده شدن محمد، او هم اشتباه کرده است، این یعنی محمد معصوم نبوده است

ولی در وقت ابلاغ وحی قطعا معصوم بوده چون خدا این را فرموده است، چرا با قرآن بیگانه اید؟

آیات 6 تا 12 سوره الاعلی

سَنُقْرِئُكَ فَلَا تَنْسَىٰ

ما بزودی (قرآن را) بر تو می‌خوانیم و هرگز فراموش نخواهی کرد

إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ ۚ إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ وَمَا يَخْفَىٰ

مگر آنچه را خدا بخواهد، که او آشکار و نهان را می‌داند

وَنُيَسِّرُكَ لِلْيُسْرَىٰ

و ما تو را برای انجام هر کار خیر آماده می‌کنیم

سوره حجر ایات 9 تا 13

إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ

ما قرآن را نازل کردیم؛ و ما بطور قطع نگهدار آنیم

سوره قیامت آیات 16 تا 19

لَا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ

زبانت را بخاطر عجله برای خواندن آن حرکت مده

إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ

چرا که قطعا جمع‌کردن و خواندن آن بر عهده ماست

فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ

پس هر گاه آن را خواندیم، از خواندن آن پیروی کن

ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا بَيَانَهُ

سپس بیان آن بر عهده ماست

سوره ی توبه ایه 43

عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَتَعْلَمَ الْكَاذِبِينَ

(ای محمد) خدا تو را ببخشاید چرا پیش از آن‌که دروغگویان از راستگویان بر تو معلوم شوند به آن‌ها اجازه دادی؟

این آیه در مورد کاری بوده است که محمد انجام داده و جبرییل بر او عرضه داشته که این کار تو اشتباه است و بلکه خلاف سنت خدا عمل کردی امید است خدا از اشتباه تو درگذرد

پس مشخص است محمد مرتکب اشتباه شده که جبرییل آن اشتباه را در نزد خدا برای کسی مثل رسول بزرگ دیده و به محمد گفته ای محمد خدا تو را ببخشاید، چرا این کار را کردی؟

 

پس ای مردم هشیار باشید

رسول ما مثل ما بوده ولی فقط خواندن قرآن دست خودش نبوده است در حق آن بزرگوار غلو نکنید که در قیامت رو سیاه نشوید، خدا خود، حافظ قرآن هست تا روز قیامت، از روزی که اولین آیه بر محمد نازل شد، تا قیامت، این الله است که حافظ قرآن است، چون این کتاب باید معجزه بماند

پیامبران می توانستند گناه کنند، مثل ما بودند، خدا گفته اگر مردم را بخاطر ظلمشان اراده می کرد و می خاست که مجازات بکند، جنبنده ای باقی نمی ذاشت، یعنی احدی، هیچ انسانی را، حتی پیامبران، آنها هم اشتباه کردند، مگر اینکه ادعا کنید خدا نعوذبالله الکی گفته است هر جنبنده ای!!! قبل از این هم خطاب ناس است. ضمن این که آیات فراوان هست که رسولان اعتراف به ظلم کردن می کنند.

پیامبرا هم با زبان خودشان به ما گفتند که مثل شما هستیم، مگر ما ناس نیستیم؟ خب کج فهم ها اونها هم گفتند که ناس هستند. مگر ناس معصوم است؟ مگر ناس غیب میداند؟ مگر شیطان بر ناس وسوسه نمی کند؟ خطاب این آیات ناس است

هیچ کس جز ذات پاک الله معصوم نیست و پاک نیست. همه اشتباه می کنیم و این الله هست که با رحمتش ما را می بخشد، مواظب باشید مردم چون خدا فرموده است

سوره ق آیه 29

سخن من تغییر ناپذیر است، و من هرگز به بندگان ستم نخواهم کرد

بیایید بخاطر اشتباهات و گناهانمان از خدا در هر لحظه نه یکبار بلکه 1000 بار طلب استغفار کنیم، توبه کنیم، همیشه، که خدا توبه پذیر است

سوره ی کوبنده ی زمر آیه 53

بگو: «ای بندگان من که بر خود ستم کرده‌اید! از رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همه گناهان را می‌آمرزد، زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است

سوره ی نساء 48

خداوند (هرگز) شرک را نمی‌بخشد! و پایین‌تر از آن را برای هر کس می‌بخشد. و آن کسی که برای خدا، شریکی قرار دهد، گناه بزرگی مرتکب شده است

 


برچسب‌ها: عصمت شیعه اهل سنت قرآن هدایتگر است گمراهان

تاريخ : پنج شنبه 2 ارديبهشت 1395 | 2:21 | نویسنده : قرآن هدایتگر است |

آیا مردگان میتوانند صدای ما را بشنوند

 
 

بسم الله الرحمن الرحیم

آیا مردگان میتوانند صدای ما را بشنوند

 

این مناظره من با برادری است که به گفته خودش 5 سال در حوزه علمیه تعلیم دیده است و مدرک تفسیر را از کشور مصر دریافت کرده است!!

 

من: خب. مگر شما متوسل نمیشید؟ مگر نمیگید مهدی وسیله اس؟ اصلا وسیله رو بیخیال توسل به چه صورتیه؟

او: بله همینه

من: خیلی خب چجوری وسیله قرار میدید؟ این وسیله قرار دادن به چه شکلیه؟ مگر صداش نمیزنید؟ مگر دعاش نمیکنید و نمیخونیدش؟ اینکار ومیکنی؟

او: اقا من عاشق امام زمان هستم منتظرشم دوسش دارم .... هیچ کاری هم نمیکنم وب ساختم میگم همه برن چون واسه عشقمه

من: جواب بده. اگر عقیده ات درسته نباید از جواب به سوالها هیچ ترسی داشته باشی و با طرح موضوع های دیگ از جواب دادن طفره بری. در ضمن من هرگز نمیگم مهدی یا هر کس دیگه ای رو دشمن شو

من میگم همونطور که الله فرموده عمل کن. یعنی به الله بگو: یا الله سلام منو به مهدی برسون، بگو عاشقشم. می فهمی؟ ولی کار شما برعکسه!!! میگید یا مهدی حرف منو به الله برسون

نمیگید یا مهدی فلان و فلان؟ این خواندن و صدا زدن مهدی هست یا نه؟

میگید یا نه؟

او: من منظور سوال شما رو متوجه نمیشم

من: چرا جواب به این سوال اینقدر برات سخته؟ چرا متوجه نمیشی تو یه کاری رو میکنی یعنی متوجه نیستی خودتم ک دقیقا چکار میکنی؟ تو میگی ما متوسل میشیم و وسیله قرار میدم

او: عزیزم من وسیله نذاشتم

من: نمیخونیدش؟ یعنی هیچ کسی رو؟

او: کدوم وسیله ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

من: مهدی رو. فاطمه رو. علی رو. هر کسی رو

او: نه من هیچکی رو وسیله قرار نمیدم ...

من: پس چجوری از خدا میخای؟

او: مث ادم

من: آدم داریم علی رو واسطه میکنه. آدمم داریم فقط و فقط از خدا میخاد. اونطور ک پیامبرا از خدا خواستن شما کدومشی؟

او: من فقط از خدا میخوام

من: انگار شیعه ی واقعی هستی کسیکه فقط از خدا میخاد و کسی رو واسطه نمیکنه بین خودش و خداش هیچ شفیعی هیچ مولایی خدا مولای همه اس چون خدا برای بنده اش کافیه پس در پناه خدا

موفق باشی

او: یا علی

من: خخخخخخخخ یا علی هان؟ من دارم در مورد همین حرف میزنم برات میگم نگو یا علی ولی تهش خودتو لو دادی ک میگی خدا رسوات کرد به من دروغ بگو ولی به خودت دیگ چرا؟

او: ببین من نمیدونم تو معتقد چه دینی هستی ...ولی عقیده ات اشتباه است

من: دلیل داری بر ضد عقیده ی من؟

او: اینا رو واسه من نگو من 5 سال حوزه خوندم خدا خودش مراقب همه است پس نیازی نیست من بگم یا خدا

من: این دلیل تو بر ضد عقیده من بود؟ توی حوزه فقط بهتون یاد میدن ک جدل کنید. تنها چیزی ک بهتون یاد نمیدن قرانه

او: من میگم یا علی چون امام اول من است خدا حرف علی رو گوش میده

من: یعنی علی مواظبه؟ وقتی میگی یا علی؟ علی مرده هیچی نمیشنوه کسی ک بمیره تا قیامت مرده هر چی هم صداش کنی نمیشنوه

او: مرده واسه تو مرده ..در اصل زنده است ..اون ور پرده دنیا

من: مگر علی الان زیر خاک نیست؟ اتفاقا جعفری ها هم میگن امام جعفر نمرده و زنده است! مگر علی مثل همه از نطفه نبود و انسان نیست؟ هر انسانی میمیره. تا قیامت هم از هیچی خبر نداره و وقتی خدا همه رو برانگیخت فقط گمان میکنه نصف روز فاصله بوده بین مرگش و برانگیخته شدنش در روز قیامت. چه اولین انسان چه آخرین

او: دنیا دو تا پرده است جسمش الان پیش ما نیست .. اون دنیاست روحش علی شهیده شهید همیشه زنده است ما شهید داریم الان از قبرش گلاب میاد ..پس چرا میاد اونکه مرده

من: ببین حوزه ای این ایه رو بخون

تو نمی‌توانی صدای خود را به گوش مردگان برسانی، و نه سخنت را به گوش کران هنگامی که روی برگردانند و دور شوند

او: خوب این چه ربطی داره ؟؟؟؟؟؟؟

من: چه ربطی داشت؟!!!!!!!! علی مرده کج فهم، علی مرده الان زیر خاکه

تو باید برای اینکه علی بشنوه صداتو باید از خدا بخای ک حرف تو به علی برسونه. نه علی حرفتو به خدا

او: بیا برو تفسیر قران یاد بگیر بعد بنال ...اینجا منظور قران از مردگان یکی مث تو است که هیچی از حرف من نمیشنوی و میگی فقط حرف خودم ..مردگان تو رو میگی که عقلت در جاهلیت است فقط جسمت است ...

اینا رو اگه میتونی ایه عربی قران رو بده اسم سوره بده تا قبول کنم

من: اینم عربی اش من مث تو نیستم من جرات نمیکنم بخدا دروغ ببندم به چه بهانه ها که متوسل نمیشید

سوره ی فاطر آیه 22

وَمَا يَسْتَوِي الْأَحْيَاءُ وَلَا الْأَمْوَاتُ ۚ إِنَّ اللَّهَ يُسْمِعُ مَنْ يَشَاءُ ۖ وَمَا أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُورِ

و هرگز مردگان و زندگان یکسان نیستند! خداوند پیام خود را به گوش هر کس بخواهد می‌رساند، و تو نمی‌توانی سخن خود را به گوش آنان که در گور خفته‌اند برسانی

تو باید برای اینکه علی صداتو بشنوه باید از خدا بخای که حرف تو به علی برسونه. نه علی حرفتو به خدا

او: من قبول ندارم ...من از علی و حسن و حسین خواسته هامو گرفتم

من: حرف خدا رو قبول نداری خخخخخخخخخخ وااااااااااااااااااای خدایا دیدی الان حرف تو رو بهش زدم گفت قبول ندارم. من دیگ چکار کنم؟

او: ببین عزیزم موسی به دین خویش عیسی به دین خویش

من: گفتم بهش تو باید برای اینکه علی بشنوه صداتو باید از خدا بخای ک حرف تو به علی برسونه. نه علی حرفتو به خدا داداش داری اشتباه میکنی

او: من حرف خدا رو قبول دارم ... تو تفسیر قران رو نمیدونی دوست داشت منو بفرسته جهنم منم میرم جهنم. من حرف تو رو قبول ندارم استاد

من: یعنی تو به همین سادگی قبول میکنی مورد خشم آفریدگار قرار بگیری؟ من بیجا میکنم استاد تو باشم و اینطوری بارت بیارم. خدا میگه ب رسول تو نمیتونی حرف تو به هیچکس ک در قبره برسونی. علی الان مگ زیر خاک نیست؟ خدا گفته به هر کسی دلش بخاد حرف تو رو میرسونه. بعد تو میگی قبول ندارم علی باید حرف منو بخدا برسونه؟ خب خدا میگه تو اصلا در کل حرف تو نمیتونی ب علی برسونی تا ب من بگه. عجباااا علی نمیشنوه تا بگه به خدا. می فهمی؟

برادر خاهش میکنم خدا همین و گفته من هیچ تغییری ندادم توش تفسیر و معنی یکی ان. بخدا روشنه که علی نمیشنوه

چون الان زیر خاکه مرده تو نمیتونی بگی علی حرف منو برسون ب خدا چون علی نمیشنوه ولی میتونی به خدا بگی علاقه تو، عشق تو، به علی بگه بخدا روشنه برادر عزیزم وااااااای

او: من به علی نمیگم که به خدا چیزی برسونه .... من اگه چیزی از خو علی هم بخوام بهش میگم بفهم اونم میده به من اگه هم از خدا چیزی بخوام به خود خدا میگم

من: یعنی علی یا هر کسی جز خدا میتونه به تو چیزی بده؟

او: از هر کی بخوام از خدا بخوام خدا میده از علی بخوام علی میده اره به خدا نشده چیزی بخوام نده

من: میدونی تا حالا چرا هر چی از علی خاستی اجابت شده چون خدا بر گمراهی گمراهان اضافه میکنه به ثروت شون اضافه میکنه چون گمراه ها رو گمراه تر میکنه خدا بصراحت میگه مرده نمیشنوه و تو باید به من بگی و من حرف تو رو به هر کسی بخام مرسونم بعد تو میگی نه علی میشنوه و میتونه عطا کنه داری میگی خدا الکی گفته مرده ها نمیشنون چی میگی؟

کسی که زراعت آخرت را بخواهد، به کشت او برکت و افزایش می‌دهیم و بر محصولش می‌افزاییم؛ و کسی که فقط کشت دنیا را بطلبد، کمی از آن به او می‌دهیم امّا در آخرت هیچ بهره‌ای ندارد

سوره شوری آیه 20

تو وقتی میگی از مهدی خاستم و بهم داده، دقیقا منظورت اینه هر چی دعا کردی مستجاب شده، خب دیوانه خودت با زبان خودت اقرار کردی که از مال این دنیا بهت داده. چونکه اگر آخرت رو میخواستی هنوز که در آخرت نیستی تا بدونی. پس اگر بخوای از خدا خدا بهت میده. بر گمراهیت اضافه میکنه. تا کیف کنی. ولی آخرت ....

او: اقا برو .... من دین خودمو قبول دارم

من: دینت خلاف کلام خداس

او: من طبق جمهوری اسلامی حرف میزنم

من: خدا اون حرفی رو ک مذهبت بهت میزنه یا همون جمهوری اسلامی، نگفته برو کتاب خدا رو بخون

او: الان دین کشور ما همینه

من: غلطه

او: دین حوزه ها همینه

من: خدا در قیامت از حوزه و حکومت جمهوری اسلامی نمیپرسه و کاری به اینها نداره، ملاک خدا کتابش و حرف هایی هست که در کتابش فرموده، مشرکای مکه هم فکر میکردن درست میگن. حوزه اشتباه میکنه

او: چه میدونی شاید حرف تو غلطه

من: البته هر کسی ممکنه اشتبا کنه منم ممکنه اشتبا کنم مگ من گفتم فقط من راس میگم؟ من بتو میگم فقط ی کم قران بخون بخدا ساده اس راحت میفهمیش، بفرما ثابت کن نظر من اشتباست

او: من الان میتونم حرفتو ثابت کنم اشتباهه اما حوصله نوشتن ندارم

من میتونم ده ساعت کامل بدون مکث برات سخرانی کنم و همه چی رو باز کنم تا بفهمی نه نمرده بفهم نمرده شهید همیشه زنده است تو با من بحث نکن من پرورش یافته توی مصر و زیر دست استادان قران هستم

من: تفسیر نظر شخصی یکی است و ممکنه اشتباه برداشت کرده باشه. مثلا تفسیر نمونه نظر شخصی و برداشت آقای مکارم و برخی از علماست یا فلان تفسیر دیگر نظر شخصی و برداشت نویسنده اش است از قرآن. دلیل نداره همه اش درست باشه. برای همینه که تفسیرها مختلف و متفاوتن. چون هر کس برداشت و نظر خودش و میگه که با هم متعارضن. تفسیر ها متعارضن نه قرآن

او: تفسیر قران حرف همه جهان است حرف همه مسلمانان است نه من و تو

من: علی مرده. الان زیر خاکه و وقتی قیامت شد. از گورش میاد بیرون. مث من و تو ک از گورمون میاییم بیرون

او: علی زنده است تو هم بمیری بازم زنده ای. تو کافری

 

من: کاملا خلاف قرآن حرف زدی تو میگی حتی اگر بمیری درواقع زنده ای. این دیگ یعنی چی؟

چون قرآن به رسول میگه

إِنَّكَ مَيِّتٌ وَإِنَّهُمْ مَيِّتُونَ

تو می‌میری و آنها نیز خواهند مرد!

من کافرم؟ من چی میگم؟ میگم علی مرده؟ این یعنی کافر؟

او: اره تو به خاطر نفع خودت به جای تفسیر ترجمه رو گیر دادی عزیزم من تو تفسیر قران تو مصر رتبه سوم اوردم اصل تفسیره ...

من: رتبه سومی؟ هان؟ پس من دارم با آدم مهم و بزرگی حرف میزنم؟ خوشحالم از این پس آیه رو تفسیر کن

 

 

 

دوستان!!! این مناظره اصلا به این شکل نبود. من مجبور بودم یک سوال و 10 بار بپرسم تا جواب صریح بدهند، و این متن هم ویرایش شده است. ولی مطلقا در جواب های ایشون دست نبردم و اگر اعتراضی دارن میتونن بگن

ایشون اولش مطلقا برای حرفاش سندی ارائه نداد، و با اصرار من وقتی حرفاش تموم شد، آنوقت کل سند ها رو یک جا ارائه داد و اصلا مشخص نکرد که کدوم حرفش از کدوم کتابه. این اصلا روش سند دادن نیست. روش سند دادن اونیه که من حدیث از رسول آوردم و زیرش هم آدرسشو نوشتم. درستش اینه وقتی حرفتو میزنی همون موقع سندشم بگی. الان من نمیدونم باید در یک کتاب دنبال همه ی حرفاش باشم. این روش ایشونه که اینطوری تربیت شده تا طرف شو گیج کنه.

در حوزه همین چیز ها رو بهشون یاد میدن و باید بگم درسشم خوب پس داده و از استاداش قطعا از این بابت نمره 20 خواهد گرفت

این قسمت دوم مناظره است که ایشون توضیحاتش و تفسیرش رو از آیه ی بالا که در توصیف مردگان بود میده، و من هم جواب این برداشت شو دادم

=======================================================

توضیحات برادر حوزوی در مورد سوره فاطر آیه 22

این ایه که تو آوردی میگه مردگان و زندگان یکی نیستند، میدونی چرا ؟؟؟؟چون مردگان از امکانات بالاتری پیش خدا برخوردارند ....

اینجا منظور از مرده ...یه چیز دیگه است

مرده یعنی کسی که نمیشنوه . و هیچ عکس العملی انجام نمیده قبول داری ؟؟؟؟؟؟

تفسیر قران واسه مرده اینه (یعنی مرده از نظر قرآن اینه) مرده کسی است که از دین خارج شده و سخن هیچکی رو نمیشنوه و قبول نداره و هیچ عکس العملی تو درست کردن عقیده اش نداره ....تو این ایه میگه تو سخن تو نمیتونی به گوش اون مرده برسونی چون اون حرف تو رو قبول نمیکنه و تو جهالت است ...وقتی میگه کسی که تو قبر خفته یعنی کسی که مستقل نیست و وابسته است یعنی هر چی بقیه میگن قبول داره ... اینجا منظور قران از مردگان یکی مث تو است که هیچی از حرف من نمیشنوی و میگی فقط حرف خودم ..مردگان، تو رو میگه که عقلت در جاهلیت است فقط جسمت است

به ما تفسیری رو که متعلق به پیامبره اینجوری یاد دادن

ببین دنیا کوچیکه ..... حدیث داریم میگه نسبت دنیا به اخرت مثل نسبت شکم مادر به دنیا است پس ببین اون دنیا چه قد بزرگه

وقتی ما از مردگان سخن به میان می‌آوریم، در حقیقت از کسانی سخن می‌گوییم که جان ایشان از تن بیرون رفته است. همونطور که در این آیه میگه

سوره ی زمر آیه 42

اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَالَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا ۖ فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضَىٰ عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَيُرْسِلُ الْأُخْرَىٰ إِلَىٰ أَجَلٍ مُسَمًّى ۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ

خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض می‌کند، و ارواحی را که نمرده‌اند نیز به هنگام خواب می‌گیرد؛ سپس ارواح کسانی که فرمان مرگشان را صادر کرده نگه می‌دارد و ارواح دیگری را (که باید زنده بمانند) بازمی‌گرداند تا سرآمدی معیّن؛ در این امر نشانه‌های روشنی است برای کسانی که اندیشه می‌کنند

====================================================

جواب من به برادر حوزوی تا اینجا از صحبت هاش

اگه منظورت از " تفسیری رو که متعلق به پیامبره" حدیث نبوی هست، مطلقا حدیث صحیحی از رسول در تایید حرف هاای تو نیست. چرا؟ چون شما یک قسمت از آیه را ملاک میگیری و ادامه آیه را کنار میگذاری!!!

و بعد در آیه بالا الله فرموده نفس یا همون جان را هنگام مرگش یعنی موت اش، میگیرد و همچنین کسانی را که نمردند هنگام خواب جانشان را میگیرد. خدا فرموده در این آیه برای یتفکرون نشانه هاست. یعنی هم جان کسانی که میمیرند بسوی خدا بالا میرود هم جان کسانی که میخوابند.

در حدیث صحیح از رسول، ایشون میگویند "النوم اخوت الموت" یعنی خواب و مرگ برادر همدیگر هستند. خدا هم همین و فرموده است. هم روح یک مرده و هم روح کسی را که خواب هست، میگیرد و به سوی خود بالا میبرد. یک جور میگیرد. هر دو را وفات میدهد. پس یک اتفاق برای آنها می افتد تنها فرق این است که روح کسی که خواب هست به جسم برمیگردد اما روح کسی که میمیرد، همان نزد الله باقی میماند و تا قیامت به جسم برنمیگردد.

آدرس حدیث:

الراوي: جابر بن عبدالله المحدث: الألباني - المصدر: صحيح الجامع - الصفحة أو الرقم: 6808

خلاصة حكم المحدث: صحيح

پس خواب هر طور که می باشد، مرگ نیز به همان شکل است. خدا روح کسایی که باید بمیرند و کسایی که نباید بمیرند و درواقع خواب هستن را میگیرد. پس روح در هر صورت، چه روح یک خواب رفته و چه یک مرده، نزد خداست. وقتی ما خوابیم. روح مان نزد خداست و روح کسی هم که مرده است، نزد خداست. وقتی ما خواب هستیم مطلقا از این دنیا باخبر نیستیم تا زمانی که روح از جانب الله برنگردد به جسم، پس مرده ای که روحش نزد خداست و خدا برنگردانده به جسم اش. دیگر قادر نیست از این دنیا چیزی متوجه بشود. خدا به همین سادگی با یک مثال مشخص کرده است

خب ما وقتی خواب هستید مثلا در بعد از ظهر شما خوابیدید اولا آیا هشیار هستید!!! آیا نسبت به اطراف تان آگاه هستید؟ چه سوال هایی پرسیدم؟!!!

ثانیا وقتی که بیدار می شوید، بدون آنکه ساعت رو نگاه کنید. گمان می کنید که چه اندازه خواب بودید؟ مطمئنا هر کسی فکر میکند مدت کمی خوابیده است، ولی وقتی به ساعتش نگاه میکند میبیند شب شده است. یا میپرسد چه زمان خواب بودم، چرا می پرسید؟ چون مطلقا از گذر زمان خبر ندارد. چون موقع خواب روح نزد خداست. روح کسایی هم که میمیرند نیز نزد خداست. پس یک اتفاق برای یک مرده و یک زنده که خواب است می افتد. هر دو گذر زمان در این دنیا رو متوجه نمی شوند و چیزی از این دنیا نمی شنوند.

این دنیا فقط با جسم قابل درک هست و روح به تنهایی هرگز قادر به شنیدن و درک کردن جهان مادی نیست. چون وقتی ما که خواب هستیم و روح مان از جسم جدا می شود، نمی توانیم چیزی از این دنیا بشنویم، مادامیکه روح برنگردد، بلکه فقط با جسم هست که روح میتواند از این دنیا آگاه بشود.

جسم هم به همین صورته. جسم هرگز از احوال روح در دنیایی که روح قرار داره با خبر نیست، اگر بود ما تا الان می فهمیدیم و این همه روح برامون ناشناخته نبود

ولی خدا این دو دنیا رو از هم جدا کرده و بینشون فرق گذاشته به طوری که روح بی جسم و جسم بی روح هیچ گونه درکی از این دنیایی که ما در اون هستیم، نخواهد داشت

وقتی حضرت عزیر به امر خدا وفات یافت. اگر عزیر می فهمید و خبر داشت از این دنیا و درک میکرد. پس باید متوجه گذر زمان میشده. در صورتیکه وقتی الله از عزیر میپرسه چقدر درنگ کرده بودی، عزیر میگه یوما او بعض یوم یعنی روزی یا کمتر از نصف روز. در صورتیکه 100 سال مرده بود.

پس برادرم. مردها مطلقا نمیتونن از این دنیا آگاه بشن چون اولا الان نزد پروردگارشانن در برزخ ممکنه الان شیطان بهت بگه خب پروردگار همه جا هست پس مرده ها میتونن پیش ما هم باشن. نعوذبالله که این شرکه و فقط الله هست که در یک لحظه همه جا هست. اگر اینطوره پس وقتی هم که ما خواب هستیم باید از گذر زمان در این دنیا باخبر باشیم چونکه به این فکر شیطانی شما خدا روح همه رو چه اونایی که باید بمیرن و اونایی که خوابن و نباید بمیرن را یک جور برمیگیره و بهرحال نزد خودشن پس هر جا خدا باشه روح هم میتونه اونجا بشنوه. این فکر درجا غلطه. پس چرا وقتی خوابیم چیزی متوجه نمیشیم از این دنیا؟. و اگر مرده ها ک روحشون نزد خداست میتونن بشنون. ما هم وقتی خوابیم میتونیم بشنویم. خب آیا تو وقتی خوابی میتونی بشنوی؟ پس فرقی نیست.

 

  

هر وقت تو وقتیکه خواب بودی خواهرتو دیدی وقتی که داشت روی تو پتو مینداخت،

هروقت تو مثلا صدای مادرت شنیدی که از ساعت 10 شب تا 7 صبح که مثلا تو در این ساعات خواب بودی

اومده باشه بالای سرت هر چی خاسته گفته بهت، هر وقت اینها رو شنیدی و دیدی،

اونوقت منم باور میکنم که مرده ها میبینن و میشنون

چون خدا میگه روحت وقتی خوابی پیش منه. روح کسیو هم که مرده پیش منه،

روح کسی که باید زنده بمونه برمیگردونم به جسمش.

و روح کسی و که باید بمیره به علم خودم. نگه میدارم پیش خودم.

پس چون وقتی تو خوابی و روحت پیش خداست، مطلقا چیزی از این دنیا نمی فهمی،

مادامیکه روحت از جانب خدا برنگرده.

روح اون مرده ای هم که خدا پیش خودش نگه داشته هرگز نمیتونه بشنوه و ببینه.

فقط در یک صورته اونم اینکه روح به جسمش برگرده

چونکه جسم شون الان زیر خاکه و روح فقط در آخرت به روح برمیگرده

که این هم فقط در قیامت ممکنه،

که خدا روح همه رو در اخرت به جسم هامون که زیر خاک ان برمیگردونه و همه رو زنده میکنه.

مگر اینکه سخیفانه بگید علی مثل ما که خدا هر شب وقتی خوابیم جسم مون و برمیگیره به سوی خودش بگید جسمش هم  هنوز هست

و خدا هم این همه سال روحشو هر شب برمیگرفته و به جسمش برمیگردونده که این مردوده

اونایی ک مردن روحشون الان نزد پروردگارشون زنده اس این زنده بودن نزد رب

هرگز معنی اینو نمیده که اونها میشنون پس اگر کسایی که روحشون نزد رب شون هست میشنون

خب چرا ما وقتی میخوابیم مطلقا چیزی از این دنیا نمیبینیم و نمیشنویم؟

روح ما هم که نز رب مون هست در موقع خواب

آیا فهم این برای شما، جدا اینقدر سخته؟

روح نمی شنوه نمی بینه،

نه علی نه عمر نه رسول. نه احدی.

تنها کسی که ما رو می بینه فقط الله هست

والسلام

اینو من نمیگم برید کتاب و باز کنید و این ایات و بخونید

بنابر ایات

سوره نمل آیه 80

سوره ی روم آیه 52

سوره فاطر آیه 22

انعام ایه 60

سوره زمر ایه 42

و 2 مثال بسیار کوبنده از جانب الله در این زمینه در سوره ی بقره آیه 259

و در سوره کهف ایه 19

و...

========================================================

ادامه ی توضیحات برادرمون در مورد سوره فاطر آیه 22

از این حالت در فرهنگ قرآنی و اسلامی به عنوان توفی و وفات یاد می‌شود؛ زیرا توفی و وفات به معنای گرفتن چیزی به صورت تمام و کمال است (اخذ الشی بتمامه). پس تعبیر به فوت به معنای نابودی، تعبیر نادرست و غلط است که در زبان فارسی رایج شده است و باید بجای آن از عبارت وفات استفاده کرد.

در حقیقت، هنگامی که مرگ آدمی فرا می‌رسد، فوت نمی‌شود بلکه وفات می‌کند و خداوند و فرشتگان مأمور الهی، جان و روح او را می‌گیرند و این کل تفسیر دقیق ایه تو بود که آوردی .... اینو من نمیگم حرف جهانه و اساتید

در دو آیه از قرآن کریم به صراحت زنده بودن شهداء مطرح شده است:

======================================================

ادامه ی جواب من

در بالا کامل توضیح دادم و حالا که به اینجا رسیدم فهمیدم که فقط با کلمات بازی میکنی، همین. چیزی در چته نداری

بگو استادت بیاد، همون استادی که توی حوزه بهت اینا رو یاد میده

البته چه انتظاری از اون هم میشه داشت، چیزی و که میدونسته تماما به تو یاد داده

=========================================================

ادامه ی توضیحات برادرمون در مورد سوره فاطر آیه 22

آیه اول: «وَ لَا تَقُولُواْ لِمَن یُقْتَلُ فىِ سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتُ بَلْ أَحْیَاءٌ وَ لَكِن لَّا تَشْعُرُون»(1) و به كسى كه در راه خدا كشته شده مرده مگویید بلكه اینان زنده هایى هستند ولى شما درك نمى كنید.

شیعه گمراهان اهل سنت قدرت شنوایی مردگان قرآن هدایتگر است

تاريخ : پنج شنبه 2 ارديبهشت 1395 | 2:4 | نویسنده : قرآن هدایتگر است |
لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.